شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

اشتباه صادقانه

در بخش نظرات نگاهی به حادثه بهمن دیزین می خوانیم:

...این صادقانه بودن اشتباهات اصلا چه معنی دارد؟ مگه نمونه ای هم در کوهنوردی برای به کشته دادن همنوردان نتیجه اشتباهات غیر صادقانه هم داشته ایم ؟ اصلا مگه کسی فرشاد رو به غیر صادق بودن متهم کرده یا به داشتن نیت قبلی و آگاهانه برای به کشتن دادن که حالا شما سعی میکنین با دادن لقب صادقانه به او براش آبرو بخرین؟

...یه جای منطق شما می لنگد که فکر میکنید چون این آقا حرفه ای و با تجربه بوده بنابراین دیگر برای هر کاری محق است... نوشته اید که بیاد داشته باشیم کوهنوردی ورزش ذاتا خطرناکی است که واقعا کلی خندیدم دوستیتان با فرشاد باعث شده که حتی شما نیز خودتان را به بیراهه بزنید و فراموش کنید که برنامه یه کلاس آموزشی بوده نه برنامه کوهنوردی. این نقد باعث شد چهره شما برایم لکه دار شود

... فرشاد خليلي در اين قضيه اشتباهات زيادي داشت و نتيجه آن هم كشته شدن 8 كوهنورد اين مملكت بود حالا چه فرقي ميكند كه بحث كنيم آيا صادقانه بوده يا غير صادقانه بوده.


به دلیل اهمیت موضوع پاسخ به این خوانندگان محترم* را در پست جداگانه ای آورده ام.

* یک خواهش از کسانی که به عنوان "ناشناس" نظر می دهند دارم. مهم نیست نام واقعی تان را ننویسید. فقط لطفا یک شناسه انتخاب کنید تا حداقل بتوانم بحث با شما را دنبال کنم.

اول اینکه اگر نگران لکه دار شدن چهره ام بودم محافظه کارانه ترین راه این بود که اصلا چیزی ننویسم، یا مانند بعضی افراد یکی به نعل بزنم یکی به میخ.

اما در مورد "اشتباه صادقانه" لازم است نظرم را بیشتر بسط بدهم.

شاید استفاده ام از این عبارت روشن و گویا نبوده است و می بایست در همان نوشته توضیح بیشتری در باره آن می دادم. معنی تحت الفضی این عبارت (ترجمه honest mistake از زبان انگلیسی) تقریبا همان است که شما نوشته اید یعنی کسی که بدون نیت قبلی مرتکب اشتباهی می شود.

مثال های فراوانی در باره آن می توان زد. از امتحان درسی گرفته تا امر طبابت. نه کسی که امتحان می دهد عمدا پاسخ اشتباه می دهد و نه پزشک عمدا تشخیص اشتباه می دهد. نتیجه یکی ممکن است رد شدن در کنکور باشد و دیگری از دست رفتن جان کسی. در هر دو مورد می توان هزار و یک سند و دلیل آورد که با توجه به فلان کتاب و مرجع شخص نمی بایست اشتباه کند. اما موضوع این است که "دیکته نانوشته غلط ندارد" (اتفاقا خود فرشاد همیشه این ضرب المثل را بکار می برد). یعنی شما به عنوان عامل یا ذینفع (پزشک یا بیمار، پدر/مادر یا کسی که امتحان کنکور می دهد) می پذیرید در کاری که انجام می شود امکان اشتباه نیز وجود دارد. موضوع به سادگی این است که در موقع عمل شخص مجبور است به تجربه، توانایی ها، حافظه و هوش خودش اتکا کند. هیچ کس در دنیا وجود ندارد که بتواند ادعا کند در کاری که انجام می دهد اشتباه نمی کند یا نخواهد کرد. اگر ادعا کرد مطمئن باشید یا دیوانه است یا دروغ گو.

نمی دانم چطور به این نتیجه رسیده اید که من معتقدم فرشاد اشتباه نکرده است. اما همانطور که قبلا هم بارها گفته ام: کوهنوردی ورزش ذاتا خطرناکی است که اشتباه شما یا همنوردتان ممکن است به قیمت جان کسی تمام شود. هیچ مربی و کوهنوردی نمی تواند به شما این اطمینان را بدهد که مطلقا اشتباه نخواهد کرد. باید به هر کسی که به کوهنوردی می پردازد یا در دوره های آموزشی آن شرکت می کند این موضوع بخوبی تفهیم شود. البته اگر این موضوع گفته نشده است یا بخوبی بر آن تاکید نشده است موضوع دیگری است. همچنین برای اشاره تان به اینکه این کوهنوردی نبوده بلکه کلاس آموزشی، پاسخی ندارم. همینقدربدانید در چهار گوشه دنیا تعداد مربیان و شاگردانی که در دوره های آموزشی کشته شده اند بسیار زیاد است.

این توضیحات برای معنی تحت الفظی "اشتباه صادقانه" بود. اما در واقع بار معنی آن در فرهنگ غربی بسیار وسیع تر از این ترجمه است و هر اشتباهی صادقانه خوانده نمی شود. مثلا برای اشتباهات پیش پا افتاده، یا ناشی از نادیده گرفتن امنیت و سلامتی دیگران، و یا مکرر و خارج از حد معمول، صفت "صادقانه"به کار برده نمی شود. و شاید از همه مهمتر نحوه برخورد مسئولانه با موضوع بعد از وقوع اشتباه در اطلاق این عبارت تاثیر می گذارد.

آیا شناخت بهمن پیش پا افتاده است؟
خیر. در واقع یکی از دشوارترین بخشهای ورزش های زمستانی شناخت بهمن است. صرف هزینه های هنگفت تحقیقاتی در واقع نشانه پیچیدگی شناخت آن است. اما اگر فرشاد مثلا دادن تنفس مصنوعی را بلد نبود و بر اثر ناآگاهی او کسی کشته می شد من در محکوم کردن او لحظه ای تعلل نمی کردم.

آیا عملکرد فرشاد ناشی از نادیده گرفتن امنیت خود یا دیگران بوده است؟
قبلا مثال کسی را زده ام که با سرعت 100 کیلومتر در ساعت در کوچه ای باریک رانندگی می کند. این فرد کسی است که به سلامتی دیگران اهمیتی نمی دهد. تا جایی که من از فرشاد شناخت داشته ام سلامتی شاگردان و اعضاء تیمش همیشه مهمترین اولویت را برای او داشت و به هیچ وجه بر سر آن مصالحه نمی کرد.

آیا او قبلا اشتباهات فراوانی داشته است؟
مثلا به جراحی که از هر 100 عمل جراحی 20 تا مرگ و میر دارد (در جایی که متوسط آن برای دیگر جراحان یک مرگ است) می توان خرده گرفت. اما فرشاد بیش از 30 سال دوره های بسیار زیاد کوهنوردی برگزار کرده و خود مسئولیت برنامه های جدی متعددی را بر عهده داشت. تا جایی که می دانم تا آن زمان هیچ حادثه جدی در برنامه هایش وجود نداشته است (من از حوادث جزئی هم اطلاع ندارم اگر چه احتمال آن را بعید نمی دانم).

آیا برخورد او بعد از وقوع حادثه مسئولانه بود؟
باید پرسید اصلا معنی برخود مسئولانه چیست؟ اولین قدم در این رابطه پذیرش اشتباه و عذر خواهی است. قدم دوم توصیف دقیق و صادقانه شرح ماوقع است. این موضوع در درجه اول حق خسارت دیدگان است (حتی در حد کنجکاوی) که بدانند دقیقا چه اتفاقی افتاده است. و در درجه دوم باعث می شود درس های لازم از حادثه گرفته شود. تلاش برای جبران خسارات وارده قدم بعدی است. جبران خسارت در این حادثه علاوه بر پرداخت غرامت (که شکی نیست جای خالی هیچ کدام از آن عزیزان را نمی گیرد)، می تواند مثلا تلاش برای پیشرفت دانش و آموزش در زمینه بهمن شناسی باشد، یا فشار به مسئولین برای ایمن سازی جاده شمشک – دیزین. متاسفانه فرشاد خود زنده نماند تا نشان دهد آیا مسئولانه برخورد خواهد نمود یا خیر (منتظر واکنش نهایی باشگاه دماوند هستیم). اما با تلاشش برای نجات جان دیگران نشان داد تا پای جان مسئولیت این خطا را پذیرفته و برای جبران آن تلاش کرده است.

با مجموعه این دلایل من به عملکرد او "اشتباه صادقانه" اطلاق کرده ام. نگفته ام او اشتباه نکرده یا چون با تجربه بوده حق داشته جان شاگردانش را به خطر اندازد. همه حرف من این است که این اشتباهات در ذات کوهنوردی است و حتی از باتجربه ترین افراد هم رخ می دهد.

پرسیده اید 8 نفر کشته شده اند حالا مگر فرقی هم می کند صادقانه بوده یا نه؟ بله برای من بسیار فرق می کند. زیرا من می توانم فرشاد را ببخشم، حتی اگر فرزند خودم در این حادثه از دست می رفت. او را می بخشم چون می دانستم فرزندم را به دست یکی از بهترین مربیان ایران داده بودم.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹

نگاهی به حادثه بهمن دیزین و حواشی آن

در حدود 3 ماه از وقوع این حادثه می گذرد و هنوز باور آن برایم دشوار است. مهمترین سوالی که باید به آن پاسخ دهم این است که این حادثه تا چه اندازه قابل پیش بینی بود؟ آیا می توان آن را در زمره حوادث ناگوار، اما به هر حال طبیعی، در کوهنوردی قلمداد کرد؟ نقش مرحوم فرشاد خلیلی، باشگاه دماوند، راهداری و پیمانکار جاده در وقوع این حادثه چه اندازه بوده است؟ اصلا این حادثه کوهنوردی بوده است یا جاده ای؟

در پاسخ به پرسش آخر باید گفت چنانچه این تیم سوار بر مینی بوس هایشان گرفتار بهمن می شدند شکی نبود که باید آن را در زمره حوادث جاده ای قلمداد کرد. اما در شرایطی که پیش آمد این تیم اگرچه در جاده گرفتار بهمن شد اما تقسیم گروه به تیمهای چند نفره برای عبور از منطقه خطرناک مشابه با روش عبور کوهنوردان است و نشان می دهد فرشاد از خطرناک بودن آن نقطه آگاه بوده است. اما به دلایلی این خطر را برای خود و تیمش می پذیرد.

آیا قرار داشتن در جاده باعث شده بود شاخک های حساسش به خطر واکنش نشان ندهند؟ شواهد زیادی برای اثبات این گفته ندارم. فقط می توانم مثالی بزنم که تعداد زیادی از کوهنوردان با تجربه در شرایط مشابه تصمیم مشابهی گرفته اند. در سال 1376 در جریان اردوهای تیم ملی اورست رهسپار جبهه غربی دماوند شدیم. در حدود 30 نفر از باتجربه ترین کوهنوردان و مربیان آن زمان، به همراه کوهنورد مجربی فرانسوی در این تیم حضور داشتند. بعد از یک روز کوهنوردی در ارتفاع حدود 4000 متری چادر زدیم. 5 روز بعد از آن یکسره برف بارید و به ناچار راه بازگشت را در پیش گرفتیم. به یاد دارم در راه بازگشت با چه وسواسی از نقاط خطرناک عبور می کردیم. جاده هراز بسته بود و یک روز دیگر هم در پلور منتظر شدیم. از فکر بعضی گذشت که به آمل برویم و از جاده فیروزکوه برگردیم. در نهایت راهداری به کمک ما آمد و راه را "فقط برای ما" باز کرد. در حالیکه به دلیل خطرناک بودن جاده از تردد دیگر خودروها جلوگیری می شد ما خود را به تهران رساندیم. در آن موقع از ذهن هیچ کدام از آن همه کوهنورد باتجربه و زمستان و بهمن دیده نگذشت که این جاده هنوز خطرناک و مستعد ریزش بهمن است و راهداری نه تنها به ما کمک نمی کند بلکه ما و ماموران خودشان را در معرض خطر قرار می دهد. شاید بتوان گفت یک هفته انتظار، چشمان همه ما را بر احتمال وجود خطر بسته بود. بنابراین این احتمال را نادیده نمی گیرم که صرف قرار داشتن در جاده باعث شود کوهنوردان باتجربه حساسیت متناسبی به خطرات کوهستان نداشته باشند.

در حادثه دیزین هنوز نمی دانیم مسئولین راهداری با چه قطعیتی و چه استدلالی نسبت به عبور کوهنوردان هشدار داده اند. زیرا این سوال منطقی پیش می آید که که آنها اگر معتقد بوده اند جاده خطرناک است چرا در وهله اول خودشان مشغول باز کردن جاده بوده اند و خود را در معرض خطر قرار داده اند؟ اما واقعیت این است که مسئولین راهداری هم به دلیل گاه سهل انگاری، حتی خود را نیز در معرض خطر قرار می دهند. بنابراین در چنین شرایطی عدم توجه فرشاد نسبت به هشدارهای مسئولین راهداری برایم قابل قبول و طبیعی است. فرشاد با سابقه و دانشی که داشته خود را آگاه تر از مسئولین مربوطه می دانسته است. منطقی نیست به کسی گوش فرا داد که شما را از حرکت در جاده بر حذر می دارد ولی خود در حال باز کردن آن است.

سوال بعدی اینکه چرا این برنامه از ابتدا شکل گرفت و آن منطقه انتخاب شد و بعدا توجهی به شرایط جوی نشد در حالیکه ظاهرا بارش های شب قبل از آن نیز چشمگیر بوده است. به نظرم با توجه به شرایط موجود، فرشاد بسیار محافظه کارانه آن نقطه را برای برگزاری کلاسش برگزیده بود. پیدا کردن مکانی مناسب برای کلاس اتاق برفی برای 30 نفر ساده نیست. بهترین نقطه اتفاقا کنار جاده ای مرتفع است که اولا برف کافی برای کندن وجود داشته باشد و ثانیا نیاز به راهپیمایی نداشته باشد. جاده خارج از برنامه کوهنوردی است و مسئولیت امنیت آن با دیگران است. و کارآموزان می توانستند بدون کوهنوردی و صرف انرژی در طی راه تمام هم خود را معطوف به ساختن اتاق برفی کنند (اینکه برگزاری کلاس اتاق برفی چقدر برای کارآموزان که احتمالا توان کافی برای راهپیمایی ندارند مفید است موضوع بحث دیگری است که در ادامه به آن خواهم پرداخت).

متاسفانه تنها وضعیتی که احتمالا پیش بینی نشده بود رسیدن به گردنه و سپس بسته شدن جاده بوده است. نه تنها فرشاد بلکه مسئولین پیست و جاده هم که قاعدتا با این شرایط بارها مواجه شده اند هیچ پیشبینی و تدارکی برای مواجهه با آن نکرده اند. توجه کنید خودروها به آرامی پشت سر لودر در حال حرکت بوده و لودر بدون توجه به خطرناک بودن جاده در حال باز کردن آن بوده است.

به هر حال بعد از تصمیم به عبور تیم به گروه های کوچکتر تقسیم شده تا از منطقه خطرناک عبور کند تا اینکه دومین بهمن 4 نفر را به زیر می کشد. و متعاقبا بهمن بعدی باعث کشته شدن تعداد بیشتری از افراد می شود که در حال جستجوی دیگران بوده اند. از اظهارات مرحوم سعید طاهری که از خواهر خود می خواهد به دلیل احتمال ریزش بهمن های دیگر از آنجا دور شود در می یابیم در این لحظه همگی از خطری که در کمینشان بوده آگاه بوده اند و با آگاهی به وجود خطر جان خود را برای نجات دیگران به خطر انداخته اند.

سوال طبیعی که در اینجا به ذهن خطور می کند این است که آیا اقدام آنها صحیح بوده است؟ اگر خود در شرایط مشابهی قرار گیریم بهترین تصمیم چیست؟ (به یاد بیاوریم که در حادثه بهمن کول جنون 3 نفر جان خود را برای نجات دیگران از دست دادند.) در پاسخ باید گفت از اولین اصول جستجو و نجات حفظ امنیت به ترتیب برای خود شما، بعد همکار یا همنوردتان و سپس فرد یا افراد حادثه دیده است. دلیل آن ساده است. از آنجا که جستجو و نجات ذاتا پر خطر است، چنانچه شما برای حفظ سلامتی خودتان کوشش نکنید ممکن است مجددا حادثه ای بوجود آورید و شرایط را باز هم پیچیده تر کنید. بنابراین امداد گران تشویق می شوند که در درجه اول به فکر حفظ سلامتی خودشان باشند.

در مورد بهمن، اما زمان بسیار حساس است و پیدا کردن فرد در نیم ساعت اول می تواند فاصله بین مرگ و زندگی را رقم زند. بنابراین افدام جهت نجات بهمن زدگان یک تصمیم کاملا شخصی است. به کسی که این کار را نکند هیچ ایرادی نمی توان گرفت. به همین جهت کسانی که خود را در معرض خطر قرار می دهند و به جستجو می روند را شجاع و قهرمان می خوانیم.

همچنین در ایران اطلاعات دقیقی از وضعیت مناطق بهمن خیز موجود نیست و هیچ ارگانی مسئولیت شناسایی مناطق مستعد بهمن را ندارد. در این وضعیت فدراسیون کوهنوردی تنها می تواند به صدور بیانه ای کلی در مورد پرهیز از بهمن بپردازد. بنابراین تصمیم در مورد بهمن خیز بودن یک نقطه تا حدود زیادی به تجربه و دانش شخص باز می گردد. نگاهی به سابقه فرشاد خلیلی نشان می دهد او کمترین حادثه را در برنامه های آموزشی و شخصی اش داشته است.

به این ترتیب به نظرم اشتباهات او در جریان این حادثه اشتباهات صادقانه کوهنوردی باتجربه بوده است.

به یاد داشته باشیم کوهنوردی ورزش ذاتا خطرناکی است و اشتباهات ما می تواند منجر به مرگ خود یا همنوردانمان شود.

چه درس هایی می گیرم
بدانیم جاده های کوهستانی بخشی از کوهستانند و اگرچه بسیاری از آنها ایمن سازی شده اند اما چنین چیزی در مورد جاده های دور افتاده صدق نمی کند. به همان اندازه کوهستان، خطرات جاده های کوهستانی را جدی بگیریم.
به هشدارهای راهداران بیشتر اهمیت بدهیم. راهداران اگرچه بهمن شناسی نمی دانند اما به واسطه تجربه و تردد فراوانشان در یک جاده بخصوص از شرایط مستعد بهمن مطلع هستند.
در صورت بهمن زدن یک یا چند نفر، بقیه در اولین اقدام به دو گروه تقسیم شوند. در حالیکه یک گروه در حال جستجو است (طبیعتا در صورتیکه خطر آن را بپذیرند)، گروه دیگر مسائل ایمنی برای گروه جستجو گر را در نظر بگیرد. مثلا نخ بهمن آماده کند، نجات داده شدگان را به منطقه بی خطر ببرد و غیره. و افراد با تجربه بین دو گروه تقسیم شوند تا در صورت وقوع حادثه مجدد گروه بدون افراد باتجربه نماند.
در صورتیکه احتمال ریزش بهمن مجدد زیاد است، بهتر است جستجو بعد از 45 دقیقه متوقف شود. بعد از این زمان احتمال زنده ماندن افراد بسیار کم است و از طرف دیگر احتمال ریختن بهمنهای بعدی افزایش می یابد. بعد از تثبیت شرایط می توان به جستجوی متوفیان پرداخت.

همیشه این سوالات را از خود بپرسیم: اگر فلان و بهمان اتفاق بیافتد چه خواهد شد؟ آیا کاری که می کنیم ارزش پرداخت هزینه احتمالی را خواهد داشت؟ در این حادثه اگر یک بار فرشاد از خود پرسیده بود، "اگر یک نفر از کارآموزان در بهمن کشته شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟" آن وقت بسیار بعید می دانم به عبور از جاده بهمن خیز تن در می داد. آنها با صرف هزینه بیشتر می توانستند به دیزین و احتمالا تهران بروند، یا کار کندن اتاق برفی را ادامه دهند. جان هر کدام از این 8 نفر بسیار باارزش تر از هزینه های اضافه مالی یا یک شب اقامت دشوار بود.

دیگر اینکه به نظر من برگزاری کلاس اتاق برفی برای کارآموزان اصولا لزومی ندارد. چرا که از یک طرف تکنیک زدن اتاق برفی چندان پیچیده نیست و از طرف دیگر معمولا کوهنوردان جدی و باتجربه به آن نیاز پیدا می کنند. بنابراین می توان کلاس آموزش عملی آن را در سال های بعد از کارآموزی و زمانی برگزار کرد که کوهنوردان توان صعود به ارتفاع مناسب و سپس زدن اتاق برفی را پیدا کنند. کل این حادثه از آنجا شکل گرفت که فرشاد مجبور بوده است برای 30 نفر کوهنورد که مجموعا چندان تمایل یا توانی به تحمل شرایط سخت نداشته اند جای مناسبی برای آموزش پیدا کند (در گزارش آقای شجاعی پارسا می خوانیم" ساعت 14بود كه مرحوم خليلي همه دوستان را جمع كرد و گفت بدليل نامناسب بودن شرايط جوي و برف موجود در منطقه ، جهت درست كردن غار برفي ، برنامه را بايستي كنسل كنيم و به تهران مراجعت كنيم كه با شنيدن اين خبر همنوردان با صداي بلند اظهار خوشحالي كردند كه ميتوانند شب را در يك جاي گرم بخوابند ")


حواشی
فرامرز نصیری در نقد باشگاه دماوند پرسیده است که چرا باشگاه با توجه به شرایط جوی برنامه را منحل نکرده است (که البته جوابی هم نگرفته است). به نظرم نقد نادرستی است چرا که فرشاد یکی از باتجربه ترین و آگاه ترین مربیان باشگاه بوده است. مسئولین باشگاه اگر می خواستند چنین تصمیمی بگیرند قاعدتا از اعضای باتجربه خود (چه کسی بهتر از فرشاد!) نظر خواهی می کردند.
---
باشگاه دماوند در بیانیه 7 اسفند 88 خود در یک بند باب نقد و بررسی را بازگذاشته و از طرف دیگر در دو بند مسئولین راهداری را مقصر دانسته است. چگونگی رسیدن به چنین نتیجه ای مبنی بر قصور راهداری معلوم نیست.
در قسمت دیگری از همین بیانیه می خوانیم:
- فعالیت هر چه بیشتر و موثرتر در زمینه انعکاس بعد معنوی حاصل از ایثار و فداکاری آنان که بی محابا درراه نجات همنوردشان جان به جان آفرین تسلیم نمودند . پررنگ نمودن این نگرش معنوی و طرح آن در جامعه و فرهنگ سازی آن از هر طریق ممکن
به نظرم باشگاه دماوند در این زمینه صداقت ندارد. شاهدان عینی که در محل حادثه حضور داشته اند از توصیه اکید افرادی از باشگاه خبر می دهند که با آنها در تماس تلفنی بوده و آنها را از واکنش های احساسی و در خطر قرار دادن خود برحذر داشته اند.
همچنین در جای دیگر:
باشگاه...مسئولیت هر گونه قصور احتمالی را برعهده خواهد گرفت.
باید به مسئولین باشگاه خاطر نشان کرد اولین مسئولیت آنها انعکاس سریع و صادقانه جزئیات حادثه است. جامعه کوهنوردی در شرایطی که در بهت و حیرت ناشی از عمق این فاجعه قرار داشت نیاز به دانستن جزئیات حادثه بود. باشگاه نه تنها در روزهای اول بلکه حتی تا کنون بعد از گذشت 3 ماه گزارشی از وقوع حادثه منتشر نساخته است. ضمن اینکه برای زدودن این شبهه که با ذکر این جمله "تظاهر" به باشگاهی مسئول و امروزی نمی کند بهتر است، پذیرش قصور به کنار، مسئولیت های اولیه خود در حوادث دیگر را بپذیرد. مثلا فیلم کامل و بدون تدوین برنامه نانگاپاربات را به خانواده سامان نعمتی تحویل دهد (طبیعی ترین حق یک خانواده داغ دیده) و یا متن گزارش کمیته تحقیق داخلی باشگاه در مورد حادثه غار پراو را منتشر سازد. زیرا حوادث هیچ باشگاه و گروهی داخلی و خصوصی نیستند و دامنگیر بسیاری افراد می شوند. در همین حادثه اخیر مرحوم سعید طاهری بیشترین بها را برای درگیر شدن در حادثه ای که برای اعضاء باشگاهی دیگر پیش آمده بود پرداخت.
---
با دکتر جوادی تنها یک برخورد کوتاه در پاکستان داشته ام. وی در تیمی که فرشاد خلیلی سرپرست آن بود عازم قله گاشربروم 2 بود. در همان برخورد کوتاه نشان داد تا چه اندازه بی ملاحظه است. او در اظهار نظری در باره این حادثه مرحوم فرشاد خلیلی را جاهل و لجوج خوانده است. رسم جوانمردی نیست کسی را که دستش از دنیا کوتاه است و توان دفاع از خود را ندارد با چنین الفاظ و ادبیاتی مورد حمله قرار دهیم.