سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

از دشمنی شخصی تا رقابت سیاسی

با عرض پوزش از خوانندگان به دلیل تغییرات، فکر می کنم بهتر است یادداشت های منتقد ادبی را در هر یک از پست های مربوطه منتشر کنم تا نظرات شما نیز منسجم تر در معرض دید عموم قرار گیرد.

آقای فرشید فاریابی چند سالی با فدراسیون همکاری داشت و مانند بسیاری دیگر بعد از مدتی همکاری او قطع شد و باز همانند بسیاری دیگر بعد از قطع همکاری به مخالف سرسخت آقای آقاجانی تبدیل شد. از آن موقع عقاید و نظرات خود در ارتباط با فدراسیون آقای آقاجانی را بدون واهمه ابراز داشته است. اما:

1- در میان افرادی که درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی هستند (و نه مباحث فکری، علمی و غیره) معمولا اختلافات شخصی و عقیدتی در هم آمیخته اند و منشاء اصلی اختلافات شخصی همان اختلافات عقیدتی است.
2- به همین طریق فعالین سیاسی و اجتماعی نیز بعضا اختلافات شخصی زیادی با یکدیگر داشته اند.
3- از طرفی صاحبین قدرت بدون منتقد جدی دیر یا زود به راه خطا می روند.
4- همچنین باید توجه نمود اختلافات شخصی باعث می شوند انتقادات بدون واهمه و با کنکاش فراوان ابراز شوند.
5- به این ترتیب اختلافات باعث می شوند صاحب قدرت، یا آنکه سودای قدرت را در سر دارد، همواره سایه منتقدی بی باک و موشکاف را بالای سر خود ببیند.
6- در نتیجه بنده هیچ اشکالی در اینکه مثلا آقای فاریابی با آقای آقاجانی اختلاف شخصی داشته است نمی بینم (به فرض اینکه این موضوع صحت داشته باشد). به شرط آنکه اختلافات شخصی اش را از انتقاداتش جدا نماید.

تا امروز آقای فاریابی حداقل یک خواسته مشخص از مدیریت فدراسیون قبلی داشته و آن کارشناسی رسمی حادثه گاشربروم 1 بوده است(بنده هم به نظرخواهی ایشان رای مثبت دادم). ...و تا امروز هیچ کس به این خواسته توجهی نکرده است. در عوض عمدتا آماج توهین ها و افترا های مختلف قرار گرفته است. از فحاشی گرفته تا اتهامات اخلاقی. ضمن اینکه خود ایشان را در بوجود آمدن این فضا بی تقصیر نمی دانم اما به هیچ وجه نمی توانم با این رفتار برخی از مخالفین ایشان کنار بیایم.


چند نکته نیز در ارتباط با یادداشت ناجوانمردانه ترین مجمع آقای فاریابی.
آقای فاریابی عزیز،
مواردی که مطرح می کنید بسیار مهم اند و می توانند در اعتبار مجمع خلل جدی وارد کنند. اما بنده انتظار دارم یک یک آنها را بشکافید و مدلل سخن بگویید. مثلا رسم مالوف اطلاع رسانی چگونه بوده است که این بار بدان عمل نشده است؟ چگونه افراد با رای مخالف حذف شدند؟ نماینده مربیان چه کسی بوده است؟ آیا همه مدال آوران باید به مجمع دعوت شوند؟ و چگونه دبیر هیئت رانده شد؟
بنده نمی دانم اساسنامه انتخاب روسای هیئت ها چیست. ولی بعید است دقیقتر و بهتر از اساسنامه انتخاب رئیس فدراسیون مربوطه باشد. به هر حال اگر آن را هم در اختیار دارید منتشر بفرمایید.


***

منتقد ادبی:

سلام ؛

نمی­دانم بنده را هم جزء آن "برخی مخالفان" فاریابی به حساب آورده­اید که "نمی­توانید به­هیچ­وجه با توهین­ها و افتراها و فحاشی و اتهام­های اخلاقی آن­ها کنار بیایید" یا خیر ؛ اما به­هرحال چون بنده هم یکی از مخالفان سرسخت او هستم ، وارد این مبحث شدم ؛

اجازه دهید علی­رغم میل باطنی ، کمی توضیح دهم ؛ بنده برخلاف آن­چه که فاریابی و حامیانش ادعا کرده و می­کنند و به بنده نسبت دروغ می­دهند ، نه تاکنون هم­کار فدراسیون بوده­ام و نه حقوق­بگیر فدراسیون ( درست برعکس فاریابی که این­ها لااقل در یک دورۀ زمانی در مورد وی صدق می­کند ) ؛ از ابتدای عمرم حتی یک لحظه هم برای فدراسیون کاری انجام نداده­ام و جز چند مراجعه اجباری به فدراسیون یا کمیته­های مربوطه جهت پی­گیری مسایل مربوط به کلاس­های آموزشی ، در آن مکان­ها حضور نداشته­ام ؛ با آقای آقاجانی و آقای افلاکی و سایر مسؤولان تراز اول فدراسیون نه دوستی دارم و نه ارتباط ؛ مواردی را که برخی از مخالفان فدراسیون با عنوان زخم­خوردگی از فدراسیون یاد می­کنند شاید به نوعی در مورد بنده هم صدق کند ؛ شکر خدا و برخلاف فاریابی و برخی حامیانش هیچ­گونه درآمد دولتی ندارم و از برق و تلفن و کارت اینترنت و رایانۀ شخصی برای نوشتن و ارسال کامنت­ها استفاده می­کنم ؛ هیچ­کس بنده را مأمور و یا مجبور نکرده که مخالف فاریابی یا موافق کسی باشم ؛ کسانی که از سنین پایین بنده را می­شناسند خوب می­دانند که همواره روحیۀ پرسش­گر و انتقادی نسبت به افراد و محیط پیرامون داشته­ام و بی­پروا مسایل را مطرح می­کنم ؛

برخلاف آن­چه برخی تصور می­کنند بنده هم منتقد مسایلی در فدراسیون هستم و این را دوستان بنده تأیید خواهندکرد اما از زمانی که فاریابی در این عرصه ترک­تازی می­کند ، چاره­ای جز عدم ورود به این حوزه ندارم ؛ چون تنها دست­آورد هوچی­گری­های فاریابی وامثال وی ، بدبینی فدراسیونی­ها به منتقدجماعت شده­است ؛ چون آن­ها فاریابی و امثال او را خوب می­شناسند و با نیت و اهداف آن­ها از قبل آشنا شده­اند ؛

با فاریابی برخوردهای زیادی داشته­ام و به روحیات او کاملاً آشنا هستم ؛ او فردی است که سعی می­کند اهداف – خواه درست و خواه نادرست – خود را با شلوغ­کاری ، شانتاژ ، غوغاسالاری و متشنج­کردن اوضاع به پیش ببرد ؛ و در این راه از هر وسیله­ای کمک خواهدگرفت ؛ بسیار راحت چرخش­های 180 درجه­ای انجام می­دهد ؛ ادعای گفت­وگو دارد اما اگر در موضوعی با او مخالف باشید و نیم ساعت با او به بحث بنشینید ، آن­جا که کم می­آورد بحث را نیمه تمام گذاشته ، پی کار دیگری می­رود ؛ و برعکس اگر موافق او باشید به صورتی کاملاً حساب­شده از شما در جهت اهداف خود استفاده کرده و سواری خواهدگرفت ؛

چند سؤال مشخص دارم که اگر شما هم توانستید پاسخی قانع­کننده برای آن­ها بیابید ، بنده را بی­نصیب نگذارید :

چرا فاریابی زمانی که با فدراسیون هم­کاری می­کرد و دوستان نقده­ایش از جمله مرحوم اوراز سوار بر اسب مراد بودند ، منتقد فدراسیون نبود ؟

چرا جرأت ندارد اعلام کند که چه کسانی باعث ورود افراد نالایق – آن­گونه که مقبل هنرپژوه اعلام کرده­است – از نقده­ و آذربایجان غربی به تیم ملی شدند ؟

چرا در جلسۀ گزارش برنامۀ « گاشربروم یک » در دانشگاه امیرکبیر حاضر نبود تا سؤال­های خود را مطرح کند ؟

چرا در نشست ماهانۀ انجمن کوه­نوردان ایران که به منظور نکوداشت دهمین سال انتشار « مجلۀ کوه » تشکیل شده بود ، در جلسه حاضر می­شود اما چند دقیقه پس از آن­که مدیر مسؤول مجله به روی سکو می­رود ، جلسه را ترک می­کند ؟

پس آن ادعاهای شجاعت را کی و کجا باید شاهد باشیم ؟

بعد از چند صعود اول به قله­های هیمالیا ، طرحی به آقای آقاجانی ارایه می­شود مبنی بر این­که در جلسه­ای از کوه­نوردان دعوت شود تا پس از شنیدن و دیدن خلاصه­ای از تجربیات به­دست­آمده از هیمالیا ، نقطه­نظرها وانتقادها و پیش­نهادهای خود را مطرح کنند ؛ مدتی بعد ، محمود شعاعی فهرستی از کوه­نوردانی که قرار است دعوت شوند تهیه می­کند که در آن تقریباً نام تمام منتقدان و مخالفان فدراسیون به چشم می­خورد ؛ اما برخی با مطلع­شدن از این طرح و خصوصاً آن فهرست ، مخالفت خود را اعلام کرده ، آقاجانی را از اجرای آن منصرف می­کنند ؛ حال فاریابی می­تواند بگوید که نسبت او و برخی دوستانش در موافقت یا مخالفت با این طرح چه بوده­است ؟

کسی که ادعای منتقدبودن دارد و از دیگران انتقاد می­کند ، اگر خودش هم انتقادپذیر نیست لااقل باید تحمل شنیدن انتقاد را داشته­باشد ؛ از نوشته­شدن اولین کامنت خطاب به وی ( 1384/4/31 ) تا نوشته­شدن آخرین کامنت در سرودکوهستان ( 1384/6/25 ) فقط 8 هفته طول کشید و فقط همین مدت را توانست تاب بیاورد ؛ پس از ارسال آخرین کامنت ، فاریابی در حرکتی بچه­گانه و از سر ضعف ، تمام کامنت­های درج­شده در سرودکوهستان با نام بنده را یک­جا و به صورت فله­ای حذف می­کند ، و پستی سراسر خشم و کینه را در این رابطه نثار منتقدش می­کند ( منتقد ادبی !! – 1384/6/25 ) ؛ او حتی حاضر نبود توضیحی در مورد این عمل بَدَوی خود بدهد و مثلاً بگوید در کامنت آخر چه چیزی به نظرش رسیده­است که سبب حذف همۀ کامنت­ها شده­است ؛ وانگهی اگر تحمل آن کامنت نه چندان تندوتیز برایش سخت بوده­است چرا کامنت­های قبلی باید به آتش کین او دچار شوند ؟

نوشته­اید "فاریابی حداقل یک خواستۀ مشخص از مدیریت فدراسیون قبلی داشته و آن کارشناسی رسمی حادثۀ گاشربروم 1 بوده­است وتا امروز هیچ­کس به این خواسته توجهی نکرده­است" ؛ و حالا من می­پرسم : مگر فاریابی کیست که کسی بخواهد به خواستۀ او توجه کند ؟ وقتی او در جلسۀ گزارش شرکت نمی­کند دیگر این ادا و اطوار برای چیست ؟ از نظر شما هرکس که خواسته­ای دارد فدراسیون باید به ساز او برقصد ؟ خواهش می­کنم بر اساس یک نظرسنجی ضعیف و مخدوش ( که البته با وجود ضعف و مخدوش بودن آن ، فقط اقلیتی چنین خواسته­ای داشتند – در این مورد بعداً توضیح بیش­تری خواهم داد ) به بنده نگویید که مثلاً غیر از فاریابی ، شما و چند نفر دیگر هم چنین خواسته­ای دارید ؛ آقای اعتمادفر در جلسۀ گزارش گاشربروم خود ، به این نکته اشاره کرد که در همان نقطه دچار بهمن شده­است و با خوش شانسی در حاشیۀ آن قرار گرفته­ و نجات یافته­است ؛ او حتی عنوان کرد که در بالای آن دیوارۀ 600 متری حتی نمی­توانسته­است تصور حمل مجروح – اوراز و هنرپژوه – را به مخیله­اش خطور دهد ؛ او هم ممکن بود به سرنوشتی مانند اوراز دچار شود ؛ چرا هیچ­کس از ایشان نمی­خواهد که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهد ؟ چرا هیچ­کس از باشگاه دماوند و اعضای غار پراو نمی­خواست که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از باشگاه آرش نخواست که در مورد حوادث مرگ­بار خود در گذشته جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهد ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردان ایران و مدیر آن تور آرارات که برگه­های تبلیغی­اش را در نشست­های انجمن پخش می­کند و نیز از محمد نوری نخواست که جلسۀ رسمی برای آن دانشجوی کوه­نورد تشکیل دهند که برای رسیدن به قله او را در دامنۀ کوه رها کردند تا به حال خود یخ بزند ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردی دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی نخواست که در مورد مرگ مفت دو دانشجو در دالان­کوه جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردی دانشگاه مازندران نخواست که در مورد سقوط آن 3 نفر از صخره­ها در یک برنامۀ همگانی جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از دوستان و هم­نوردان و خواهر مرحوم مهدی ابراهیمی که تا چند ساعت قبل با او بودند نمی­خواهد که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند به جای آن­که هلال­احمر و فدراسیون و نداشتن جان­پناه در لزون را عامل حادثه معرفی کنند ؟ چرا ... چرا ... و چراهایی دیگر از این قبیل ؛ اگر امروز مرحوم اوراز در میان ما نیست ، لااقل مسؤولیت اشتبا­ه­هایش به عهدۀ خودش بود که سرپرست تیم حمله بوده­است ، اما آیا مسؤولیت مرگ بیش­تر این­هایی که نام­برده­شد ، با خودشان بوده­است ؟ به راستی فاریابی در مورد آقاجانی به دنبال چه چیزی است ؟ خب ایشان که مدتی است با فدراسیون دیگر کاری ندارد و اگر مثلاً فرض کنیم در زمان ریاست فدراسیون مانند هر مسؤول دیگر ، اشتباه­هایی داشته­است ، حالا که دیگر نیست که بخواهد اشتباهش را ادامه دهد ؛ واقعاً با خود اندیشیده­اید که فاریابی به دنبال چه چیزی است ؟


شما را از نزدیک نمی­شناسم اما همین قدر که دورادور در مورد شما شنیده یا دیده­ام کافی است تا حساب شما را از حساب امثال فاریابی جداکنم ؛ بنده تند­ترین انتقاد شما را نسبت به فدراسیون با صد تا از خفیف­ترین اشار­ه­های فاریابی در مورد فدراسیون عوض نمی­کنم ؛ انتظارم هم از شما این است که خودتان را هم­پیالۀ او ندانید ؛ فکر می­کنم فدراسیونی­ها هم اگر انتقادهای شما را ببینند روی آن­ها به­گونۀ دیگری حساب باز می­کنند و با چشمی متفاوت نسبت به آن­چه فاریابی می­بافد ، به آن­ها خواهند نگریست ؛

***


آخرین یادداشت فرشید فاریابی خطاب به منتقد ادبی در تاریخ 25 شهریور 1384

تو نه از نقد چیزی می دانی و نه از ادب. ناراحت نشو شاید به ذات خود چنین نباشی؛ اما آنچه که من از تو دیدم در این مدت همه این بود و بس! چون در گروه مخلوقات خدا بودی که بدان ایمان دارم برایم محترم هستی و چون در گروه مهره داران دو پا که به پشتوانه ی نطق، نام آدمی زاد بر تو می توان نهاد محترم تر. هر روشی که برای تعامل با تو در این تنگنای زمان و حوصله می توانستم به توان محدود، به کار بردم؛ اما نتیجه همین شد که تو بر جهل خود و رفتار جاهلانه اصرار داری و من از چنین مجادلاتی گریزان . مشغله ی فراون حرفه ای و معیشتی و فکری ( آنجا که باید مراقب خود باشم) در کنار اشتغالاتی که در حوزه ی علاقمندی برای خود ( شما کوه را فرض کن) دست و پا کرده ام آنقدر توان و زمان از من برده که دیگر نتوانم با امثال چون تویی سر و کله بزنم! من با تمام وجود برای منتقد، نقد و نظر احترام قایل هستم . اما تو تفاوت داری و فاصله بسیار داشته ای با ادب و نقد . همواره در گل و لای جهل و عناد غوطه خوردی . تلاش کردم به ظاهر نشان دهم که از تو بسیار آموختم و اگر هم چیزی از تذکرات همراه با تحقیر نوشته های تو فرا گرفتم آنقدر ناچیز است که رفتارهای کودکانه تو آنها را از یاد بـُرد. بسیار دوستان از من گلایه داشته و دارند که چرا در چنین مـُجادلاتی خود و مخاطبان بعدی را گرفتار میکردم و من همچنان با امید به اصلاح خودم و خودت براهمیت چنین مباحثی تاکید داشتم. دیگر نمیتوانم از چنین دیدگاهی دفاع کنم . این همه را ناشی از رفتارهای تو میدانم. تو بودی که نخواستی فضای مشترکی رقم بخورد. میدانی نقد چیست و نظر انتقادی کدام است؟ مکاتب انتقادی را مطالعه کرده ای؟ هیچ سر فصلی از این باب دیده ای در طول عمر اجتماعی خود؟ هیچ زمانی را برای تفکر در تفاوت نقد و تخریب صرف کرده ای؟

نمیدانم در آغاز هر سطر تو را چه خطاب کنم؟ دوست من عبارت مناسبی نیست! چرا که من هرچه سعی در بجا آوردن اخلاق دوستی داشتم تو را عناد ورزی پیشه بود. کودک خوب هم، چون منتقد ادبی واژه ای بسیار دور از تو و رفتارهای توست؟ کودک می آموزد و احترام را تکثیر می کند؛ تو نه با آموختن قرابت داری و نه با تولید و گسترش احترام . تمام حضورت را بارها و بارها تحلیل کردم. اجازه خواستم تا با تو روی در روی بنشینم شاید فضای مشترک تفاهم و انتقاد شکل گیرد؛ چونان کودکی شرمسار از اعمال نا شایست از من گریزانی و شرم داری در چشمان کسی که با او به اصطلاح گفتگو داری نگاه کنی. حال دیگر این فصل جدایی است. فصلی است که بسیار با عبارت نقش بسته بر تارک آن یعنی عبارت جواب ابله خاموشی است مخالف بودم چون کسی را ابله نمی دانم مگر خودش اصرار کند بر این رویه. دیگر پاسخ و پیام و نوشته ای را از تو نه خواهم دید و نه اجازه و امکانش را برایت فراهم خواهم کرد تا درونیات ناشی از کمبودهای شخصیتی خود را از طریق سرود کوهستان جبران کنی. تمام آنچه که نوشته ای، به غیر از نقد گونه ای بر حادثه ی دره ی اندرس- آن متن هرچند بسیار ضعیف و بی قوام است- پاک خواهم کرد. آن متن را نگاه خواهم داشت تا ثابت کنم می توان فضای متعامل و محترمانه داشت و دیگران را نقد کرد.

والسلام

http://www.persianblog.ir/posts/?weblog=kouhestan.persianblog.ir&postid=4100108

***

رامین شجاعی:

سلام جناب منتقد ادبی،
پاسخ سوال اول که شما را در کدام دسته از مخالفان آقای فاریابی قرار می دهم: باور بفرمائید زمانی که می نوشتم خود آقای فاریابی در به وجود آمدن این فضا بی تقصیر نیست دقیقا به یاد رفتار او در ارتباط با شما بودم. به نظر من پاک کردن آن کامنتها به هیچ وجه صحیح نبود. ایشان در حالیکه اجازه می دهد توهین های زیادی در بخش نظرات سرود کوهستان به نمایش درآیند توان تحمل نمایش یک مباحثه کلامی را ندارد. من که از یادداشت انتهایی ایشان در مختوم نمودن این مباحثه چیزی دستگیرم نشد.

یکی دیگر از انتقادتی که به آقای فاریابی دارم تلاش برای شناخت هویت کامنت گذاران (مخالفان خود) است. و البته این موضوع به ایشان منحصر نمی شود و جای جای خوانده ایم که کامنت گذار با نام مستعار را ترسو و غیره خوانده اند. اما واقعا چه اهمیتی دارد هویت واقعی نویسنده را بدانیم. مثلا روزنامه ها و سایت های پر طرفدار روزانه صدها نظر دریافت می کنند. برای آنها چه اهمیتی دارد نام نویسنده علی باشد یا مهدی. خب البته دنیای کوهنوردی ما کوچک است و می توان براحتی افراد را شناخت و سابقه آنها را بیرون کشید. اما آیا هرگز از خود پرسیده ایم چرا نام مستعار شایع است؟ آیا رفتارمان با آنها که با نام حقیقی می نویسند همواره صحیح بوده است؟ به عنوان نمونه آقای فاریابی متاسفانه گاه در مواردی که این شناخت را داشته اند به خطا رفته اند و به صرف اینکه سن و سال نویسنده چند سالی از او کمتر بوده وی را بچه و نابالغ خوانده و شایسته پاسخگویی ندانسته است. نمی خواهم نقش معلم اخلاق را بازی کنم. اما اینها به نظرم در زمره قواعد گفتگو است.

اما از آن طرف در بین طیف مخالفان آقای فاریابی افرادی وجود دارند که برایشان این مباحث اهمیتی ندارد و فقط به دنبال تخریبند. آیا اطلاع دارید بعد از صعود مشترک وبلاگ نویسان به دماوند چه اتهامی به ایشان و فرد دیگری در آن برنامه زدند؟ شما بگویید زدن این اتهامات و ساختن شایعات بی اساس در کدام مرام و مسلک پذیرفته است؟

مشابه این رفتارها را در مواقع دیگر هم شاهد بوده ایم. چند ماه پیش زمانی که آقای مقبل هنرپژوه آن مصاحبه جنجالی را کرد و از همه و همه انتقاد نمود یک موج تخریب و فحاشی به راه افتاد و برخی تازه یادشان افتاد که آقای هنر پژوه طناب حمایت مرحوم اوراز را نتوانسته نگاه دارد.

بنده وقتی این حرکات شبیه به "گروه های فشار" را می بینم سایه شوم فاشیسم و دیکتاتوری را بالای سر خودم و شما مشاهده می کنم. جهت گیری فکری آنها نیز اهمیتی ندارد و مشابه آن را در هر جهان بینی می توان مشاهده نمود. مذهبی و غیرمذهبی، چپ و راست.

در مورد خواسته مشخص آقای فاریابی:
آقای فاریابی روزنامه نگار و گرداننده وبلاگ سرود کوهستان است. نمی توان با عدد و رقم "اثبات" کرد تا چه اندازه دیگران با او هم عقیده اند. بخصوص نتایج آن نظر سنجی به قول معروف محکمه پسند نیست. حتی پرخواننده بودن وبلاگ او هم دلیلی بر موافق بودن همه خوانندگان با نظرات او نیست. چرا که مخالفان او نیز خوانندگان این وبلاگ هستند. با این همه تعبیر و برداشت شخصی من (که نمی توانم آن را اثبات کنم) این است که وی بخشی از افکار عمومی را بخصوص آنها که منتقد فدراسیون قبلی بوده اند را نمایندگی می کند و "اصل پاسخگویی" یعنی همین توجه به افکار عمومی. به این مبحث در نوشته های دیگری چنانچه خود شما جدا کرده اید بیشتر خواهم پرداخت اما عجالتا بگویم هر رسانه ای نشان دهنده بخشی از افکار عمومی است. در نتیجه پاسخ گویی به رسانه ها واجد اهمیت شمرده می شود. وگرنه اگر قرار باشد این فرض صحیح را که فدراسیون قرار نیست پاسخ هر کسی را بدهد تعمیم دهیم باید فرض کنیم هر کسی که طالب پاسخ از فدراسیون است مجبور باشد از طریق طومار و رای گیری خواسته اش را به گوش برساند (که گاه لازم می شود). از این جهت لزوم پاسخگویی را باید به قضاوت عقل سلیم واگذاریم.

در بخش دیگری دلایل خود را برای ناگزیر بودن حادثه گاشربروم 1 ابراز داشته اید و اینکه اشتباه اصلی متوجه خود مرحوم اوراز بوده است. بنده نظر خود را در ارتباط با آن حادثه تاسف بار قبلا گفته ام و لزومی به تکرار آن نمی بینم. ولی توجه بفرمائید در اینجا حرف من این است که مسئولین وقت فدراسیون باید پاسخگو باشند. همانطور که مسئولین باشگاه آرش، دماوند، انجمن کوهنوردی دانشگاه مازندران و خواجه نصیر نیز باید پاسخگو باشند و موضوع را بررسی نمایند (باعث افتخار و غرور من است که حداقل باشگاه آرش در یک مورد چنین جلسه ای را تشکیل داده است). بگذارید همین بحث ها که مثلا مقصر خود مرحوم اوراز بوده یا ساختار حاکم بر فدراسیون در جلسه ای رسمی صورت گیرد.

در عین حال توجه بفرمائید مسئولین تشکل هایی که نام بردید اغلب برای مدت کوتاهی تصدی گری آنها را بر عهده دارند و مسئولیتی که از جهت سیاستگذاری و آموزش متوجه آنها است به هیچ وجه با مدیریت سابق فدراسیون قابل مقایسه نیست. هدف از بررسی اما همواره یکی است؛ 1- تجربه اندوزی برای آیندگان و تلاش برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه ؛ 2- تنبیه متناسب خاطی اگر بروز حادثه به دلیل بی توجهی به اصول حاکم بر ورزش صورت گرفته باشد؛

بدون بررسی جامع هیچ تجربه ای بدست نمی آید. و از آن بدتر پنهان کاری و قلب واقعیت است که خیانت در حق بازماندگان و تمام جامعه کوهنوردی است که نه تنها یکی از عزیزان خود را از دست داده اند بلکه خاطیان احتمالی با قلب واقعیت سعی در بی گناه نشان دادن خود دارند.

نوشته اید: " به راستی فاریابی در مورد آقاجانی به دنبال چه چیزی است ؟ خب ایشان که مدتی است با فدراسیون دیگر کاری ندارد و اگر مثلاً فرض کنیم در زمان ریاست فدراسیون مانند هر مسؤول دیگر ، اشتباه­هایی داشته­است ، حالا که دیگر نیست که بخواهد اشتباهش را ادامه دهد ؛ واقعاً با خود اندیشیده­اید که فاریابی به دنبال چه چیزی است ؟" اما مگر قرار است هر مسئولی تا زمانی که متصدی امر است پاسخگو باشد؟ پس این همه بازخواست هایی که بعد از اتمام دوره مسئولیت در همه جای دنیا صورت می گیرد برای چیست؟

اما در مورد سوالات شما از آقای فاریابی ترجیح می دهم پاسخ های خود ایشان را بخوانیم. اما حتی اگر کاملا هم حق با شما باشد و بتوانید ثابت کنید آقای فاریابی در نقدهایش صداقت و شجاعت ندارد و به دنبال اهدافی به جز اصلاح هست باز هم برای من اهمیتی ندارد (قبلا دلایلم را برای این نظر خود نوشته ام.) مهم این است که ایشان موفق شده با این طرز فکر چنان در هر امری که اثری از فدراسیون آقای آقاجانی دارد دقیق شود که بتواند خلاف احتمالی در انتخابات هیئت کوهنوردی آذربایجان غربی را زیر ذربین ببرد. اگر در همه استانها افرادی به همین طریق (مانند اپوزیسیون) منتظر دیدن خطایی از رقیب بودند می توانستیم امیدوار باشیم انتخابات سالم تری داشته باشیم.

حال فرض کنید ایشان در آینده مسئولیتی در فدراسیون بپذیرد. در آن موقع اگر مخالفان ایشان با همین دقت خطاهای او را بر ملا کنند در نهایت این جامعه کوهنوردی است که سود برده است و به تدریج به سویی می رویم که مدیران لایق تر زمام امور را به دست گیرند. و این همان چیزی است که آرزوی من است.


***


آقای فاریابی سلام،
اجازه بدهید روشن تر بگویم چرا از یادداشت ختم مباحثه شما، همچنین یادداشت بازخوردها ی شما چیزی دستگیرم نشد.

نوشته اید: " شک ندارم سوال و ابهام یا بهتر بگویم بخش تاریک ذهن ایشان[رامین شجاعی] نسبت به دو رفتار اینجانب در سرود کوهستان باز می گردد به غفلت وی از بخش هایی از عقبه ی بحث! ایشان یا فرصت نداشته اند و یا در مقطعی امکان مراجعه به سرود کوهستان برای او ممکن نشده است." اگر منظورتان پیشینه مباحثه شما با جناب منتقد ادبی است توجه بفرمائید مقطع عدم امکان مراجعه همچنان برقرار است چون همه مباحثات را پاک کرده اید و اصلا عقبه ای وجود ندارد که به آن مراجعه کنم.

به مطلب قبلی خود اشاره داشته اید:" فصلی است که بسیار با عبارت نقش بسته بر تارک آن یعنی عبارت جواب ابله خاموشی است مخالف بودم چون کسی را ابله نمی دانم مگر خودش اصرار کند بر این رویه" واضح است که ایشان را ابله خوانده اید. آن چه که معلوم نیست دلیل آن است.

به همین ترتیب می توانم در انتهای یکایک جملات مطلب شما یک "چرا" قرار دهم بدون اینکه برای آنها پاسخی پیدا کنم. چند نمونه کافی است:
" ...تو تفاوت داری و فاصله بسیار داشته ای با ادب و نقد . همواره در گل و لای جهل و عناد غوطه خوردی" چرا حرف شما را بپذیرم که ایشان جاهل و معاند است یا با نقد و ادب فاصه داشته است؟ دلیل بیاورید.

" ...اگر هم چیزی از تذکرات همراه با تحقیر نوشته های تو فرا گرفتم آنقدر ناچیز است که رفتارهای کودکانه تو آنها را از یاد بـُرد."
روشن است که به زعم خود از تذکرات همراه با تحقیر ایشان آزرده شده اید. اگر چه ممکن است انسان، به طور طبیعی، چیزی را که یاد گرفته فراموش کند ولی من ارتباطی بین فراموشی و رفتار کودکانه کسی که آن را به شما داده نیافتم.

نوشته اید: " برای اثبات صحت رفتارهای قبل بنده در مقابل چنین فردی تنها دعوت می کنم با تامل و دقت بخش نخست یا همان نظریه پردازی های وی را مطالعه فرمایید . تنها کافی است مقدمات استقرا ، ربط منطقی، صغری و کبری را در ادبیات متداول فارسی در ذهن خود هم زمان با مطالعه ی این جملات مرور فرمایید! حاصل بهت و حیرت و نهایتاْ سردرگمی است. "

مقدمات استقرا و صغری و کبری در ادبیات فارسی به هیچ وجه متداول نیستند. ممکن است اینها برای متخصصین ادبیات یا فلسفه از بدیهیات باشند ولی برای خواننده عادی مثل من اینها معنی روشنی ندارند چه برسد به اینکه با استفاده از این مفاهیم بخش نخست نوشته منتقد ادبی را تحلیل کنم. برعکس از شما انتظار دارم با عباراتی روشن و واضح ضعف استدلال در نوشته وی را به من نشان دهید.

حتی اگر نتیجه گیری شما را در مورد سردرگمی و بهت و حیرت بپذیریم از آنها نمی توان "عناد"، یا "رفتار کودکانه" را نتیجه گرفت. حداکثر این است که بدون اینکه او را ابله و نادان بنامید می توانستید پاسخ او را ندهید.

و نهایتا بدون اینکه هیچ دلیل و برهانی ارائه کنید اعتقاد خود را نوشته اید که او مامور شده است علیه شما بنویسد و در انتها: " همین یک مورد ختم بحث را کفایت می کند ".
می دانید که در همه دنیا عده ای رسما حقوق می گیرند که علیه رقیب فکری، حزبی، یا حتی ورزشی خود مطلب بنویسند. به نظرم این موضوع هیچ اشکالی در پذیرش یا رد منطق کسی ایجاد نمی کند ودلیل بر ختم مباحثه نمی شود .
موید باشید.


***

جناب شجاعی سلام.
۱- عقبه ی بحث را از جناب مهندس (منتقد) ادبی درخواست کنید. تمام آنها را ذخیره کرده است.

۲- تمام چرا ها با رفع مشکل عقبه و مطالعه ی آنها برطرف خواهند شد!

۳- برای این بخش از اظهارات شما که می گویید: «مقدمات استقرا و صغری و کبری در ادبیات فارسی به هیچ وجه متداول نیستند. ممکن است اینها برای متخصصین ادبیات یا فلسفه از بدیهیات باشند ولی برای خواننده عادی مثل من اینها معنی روشنی ندارند چه برسد به اینکه با استفاده از این مفاهیم بخش نخست نوشته منتقد ادبی را تحلیل کنم.» پاسخی ندارم! چرا که عدم باور به این مسائل بسیار ابتدایی و البت اساسی تولد فضای بحث سالم را مانع خواهد بود.

4- من جایی ادعا نکردم نوشته شما «ضعف استدلال» دارد! ادعای من " نقص اطلاعات" که لازمه ی ورود به فضای تحلیل موضوع است باید که ارزیابی می شد.

5- با این نظر شما موافق نیستم آنجا که می فرمایید:« حداکثر این است که بدون اینکه او را ابله و نادان بنامید می توانستید پاسخ او را ندهید.» چرا که دلایلم را مشخص و روشن بیان کردم. آنجا که نوشتم:«حال دیگر این فصل جدایی است. فصلی است که بسیار با عبارت نقش بسته بر تارک آن یعنی عبارت جواب ابله خاموشی است مخالف بودم چون کسی را ابله نمی دانم مگر خودش اصرار کند بر این رویه.»

6- ابتدای این بخش از نوشته ی من گویا مورد توجه قرار نگرفته است؟! به نظر جان کلام همین بود! ((ابتدای سخنان وی-مهندس(منتقد) ادبی- کذب مطلق است ! اگر نبود وی نام و نشان خود آشکار می کرد تا متعاقب آن صحت ادعای ایشان مورد تردید جدی قرار گیرد آنجا که می نویسد: «هیچ کس بنده را مأمور و یا مجبور نکرده که مخالف فاریابی یا موافق کسی باشم»!!!همین یک مورد ختم بحث را کفایت می کند. هرچند که پاسخ قبلی من برای تمام سال ها کافی است.)) این اعتقاد من نیست. اصرار او ست که مستقل است و پافشاری شما که نیازی به شناخت چنین افرادی نیست! موضوع ربط صحت و سقم موضوعی با ادعاهای مطرح است. من که مدعی نیستم تا ادله بیاورم. مدعی است که ابتدا باید مشروعیت بحث و البت خود را به اثبات رساند. کجا ادعایی از من سراغ دارید؟! هرچه بوده استفهام است و لاغیر.

7- در پست گزارشی از یک حادثه – پست مربوط به مصدوم شدن مُقبل هنرپژوه- به پیوست موضوع دیدگاه های این فرد را یک بار دیگر در سرود کوهستان علی رغم متهم شدن به عهد شکنی منتشر کردم. دلیل آن اهمیت این ادعا ی کذایی و نسبت کذب دادن هماهنگی خبرگزاری فارس با من بود. امید که توصیه ی شما در ادامه ی این مباحث به کار نیاید؛ آنجا که نقل به مضمون من را حداکثر مختار به سکوت کرده اید !!

***

سلام آقای فاریابی،

ترجیح می دهم این مباحثه را با شما ادامه ندهم.

موفق باشید



6 Comments:

At ۱۲:۵۳ قبل‌ازظهر, آبان ۰۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام . با احترام و تواضع به سوالات انتهایی مطلب در سرود کوهستان پاسخ دادم. از توجه شما سپاسگذارم

 
At ۱۱:۵۴ بعدازظهر, آبان ۰۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام ؛

نمی­دانم بنده را هم جزء آن "برخی مخالفان" فاریابی به حساب آورده­اید که "نمی­توانید به­هیچ­وجه با توهین­ها و افتراها و فحاشی و اتهام­های اخلاقی آن­ها کنار بیایید" یا خیر ؛ اما به­هرحال چون بنده هم یکی از مخالفان سرسخت او هستم ، وارد این مبحث شدم ؛

اجازه دهید علی­رغم میل باطنی ، کمی توضیح دهم ؛ بنده برخلاف آن­چه که فاریابی و حامیانش ادعا کرده و می­کنند و به بنده نسبت دروغ می­دهند ، نه تاکنون هم­کار فدراسیون بوده­ام و نه حقوق­بگیر فدراسیون ( درست برعکس فاریابی که این­ها لااقل در یک دورۀ زمانی در مورد وی صدق می­کند ) ؛ از ابتدای عمرم حتی یک لحظه هم برای فدراسیون کاری انجام نداده­ام و جز چند مراجعه اجباری به فدراسیون یا کمیته­های مربوطه جهت پی­گیری مسایل مربوط به کلاس­های آموزشی ، در آن مکان­ها حضور نداشته­ام ؛ با آقای آقاجانی و آقای افلاکی و سایر مسؤولان تراز اول فدراسیون نه دوستی دارم و نه ارتباط ؛ مواردی را که برخی از مخالفان فدراسیون با عنوان زخم­خوردگی از فدراسیون یاد می­کنند شاید به نوعی در مورد بنده هم صدق کند ؛ شکر خدا و برخلاف فاریابی و برخی حامیانش هیچ­گونه درآمد دولتی ندارم و از برق و تلفن و کارت اینترنت و رایانۀ شخصی برای نوشتن و ارسال کامنت­ها استفاده می­کنم ؛ هیچ­کس بنده را مأمور و یا مجبور نکرده که مخالف فاریابی یا موافق کسی باشم ؛ کسانی که از سنین پایین بنده را می­شناسند خوب می­دانند که همواره روحیۀ پرسش­گر و انتقادی نسبت به افراد و محیط پیرامون داشته­ام و بی­پروا مسایل را مطرح می­کنم ؛

برخلاف آن­چه برخی تصور می­کنند بنده هم منتقد مسایلی در فدراسیون هستم و این را دوستان بنده تأیید خواهندکرد اما از زمانی که فاریابی در این عرصه ترک­تازی می­کند ، چاره­ای جز عدم ورود به این حوزه ندارم ؛ چون تنها دست­آورد هوچی­گری­های فاریابی وامثال وی ، بدبینی فدراسیونی­ها به منتقدجماعت شده­است ؛ چون آن­ها فاریابی و امثال او را خوب می­شناسند و با نیت و اهداف آن­ها از قبل آشنا شده­اند ؛

با فاریابی برخوردهای زیادی داشته­ام و به روحیات او کاملاً آشنا هستم ؛ او فردی است که سعی می­کند اهداف – خواه درست و خواه نادرست – خود را با شلوغ­کاری ، شانتاژ ، غوغاسالاری و متشنج­کردن اوضاع به پیش ببرد ؛ و در این راه از هر وسیله­ای کمک خواهدگرفت ؛ بسیار راحت چرخش­های 180 درجه­ای انجام می­دهد ؛ ادعای گفت­وگو دارد اما اگر در موضوعی با او مخالف باشید و نیم ساعت با او به بحث بنشینید ، آن­جا که کم می­آورد بحث را نیمه تمام گذاشته ، پی کار دیگری می­رود ؛ و برعکس اگر موافق او باشید به صورتی کاملاً حساب­شده از شما در جهت اهداف خود استفاده کرده و سواری خواهدگرفت ؛

چند سؤال مشخص دارم که اگر شما هم توانستید پاسخی قانع­کننده برای آن­ها بیابید ، بنده را بی­نصیب نگذارید :

چرا فاریابی زمانی که با فدراسیون هم­کاری می­کرد و دوستان نقده­ایش از جمله مرحوم اوراز سوار بر اسب مراد بودند ، منتقد فدراسیون نبود ؟

چرا جرأت ندارد اعلام کند که چه کسانی باعث ورود افراد نالایق – آن­گونه که مقبل هنرپژوه اعلام کرده­است – از نقده­ و آذربایجان غربی به تیم ملی شدند ؟

چرا در جلسۀ گزارش برنامۀ « گاشربروم یک » در دانشگاه امیرکبیر حاضر نبود تا سؤال­های خود را مطرح کند ؟

چرا در نشست ماهانۀ انجمن کوه­نوردان ایران که به منظور نکوداشت دهمین سال انتشار « مجلۀ کوه » تشکیل شده بود ، در جلسه حاضر می­شود اما چند دقیقه پس از آن­که مدیر مسؤول مجله به روی سکو می­رود ، جلسه را ترک می­کند ؟

پس آن ادعاهای شجاعت را کی و کجا باید شاهد باشیم ؟

بعد از چند صعود اول به قله­های هیمالیا ، طرحی به آقای آقاجانی ارایه می­شود مبنی بر این­که در جلسه­ای از کوه­نوردان دعوت شود تا پس از شنیدن و دیدن خلاصه­ای از تجربیات به­دست­آمده از هیمالیا ، نقطه­نظرها وانتقادها و پیش­نهادهای خود را مطرح کنند ؛ مدتی بعد ، محمود شعاعی فهرستی از کوه­نوردانی که قرار است دعوت شوند تهیه می­کند که در آن تقریباً نام تمام منتقدان و مخالفان فدراسیون به چشم می­خورد ؛ اما برخی با مطلع­شدن از این طرح و خصوصاً آن فهرست ، مخالفت خود را اعلام کرده ، آقاجانی را از اجرای آن منصرف می­کنند ؛ حال فاریابی می­تواند بگوید که نسبت او و برخی دوستانش در موافقت یا مخالفت با این طرح چه بوده­است ؟

کسی که ادعای منتقدبودن دارد و از دیگران انتقاد می­کند ، اگر خودش هم انتقادپذیر نیست لااقل باید تحمل شنیدن انتقاد را داشته­باشد ؛ از نوشته­شدن اولین کامنت خطاب به وی ( 1384/4/31 ) تا نوشته­شدن آخرین کامنت در سرودکوهستان ( 1384/6/25 ) فقط 8 هفته طول کشید و فقط همین مدت را توانست تاب بیاورد ؛ پس از ارسال آخرین کامنت ، فاریابی در حرکتی بچه­گانه و از سر ضعف ، تمام کامنت­های درج­شده در سرودکوهستان با نام بنده را یک­جا و به صورت فله­ای حذف می­کند ، و پستی سراسر خشم و کینه را در این رابطه نثار منتقدش می­کند ( منتقد ادبی !! – 1384/6/25 ) ؛ او حتی حاضر نبود توضیحی در مورد این عمل بَدَوی خود بدهد و مثلاً بگوید در کامنت آخر چه چیزی به نظرش رسیده­است که سبب حذف همۀ کامنت­ها شده­است ؛ وانگهی اگر تحمل آن کامنت نه چندان تندوتیز برایش سخت بوده­است چرا کامنت­های قبلی باید به آتش کین او دچار شوند ؟

نوشته­اید "فاریابی حداقل یک خواستۀ مشخص از مدیریت فدراسیون قبلی داشته و آن کارشناسی رسمی حادثۀ گاشربروم 1 بوده­است وتا امروز هیچ­کس به این خواسته توجهی نکرده­است" ؛ و حالا من می­پرسم : مگر فاریابی کیست که کسی بخواهد به خواستۀ او توجه کند ؟ وقتی او در جلسۀ گزارش شرکت نمی­کند دیگر این ادا و اطوار برای چیست ؟ از نظر شما هرکس که خواسته­ای دارد فدراسیون باید به ساز او برقصد ؟ خواهش می­کنم بر اساس یک نظرسنجی ضعیف و مخدوش ( که البته با وجود ضعف و مخدوش بودن آن ، فقط اقلیتی چنین خواسته­ای داشتند – در این مورد بعداً توضیح بیش­تری خواهم داد ) به بنده نگویید که مثلاً غیر از فاریابی ، شما و چند نفر دیگر هم چنین خواسته­ای دارید ؛ آقای اعتمادفر در جلسۀ گزارش گاشربروم خود ، به این نکته اشاره کرد که در همان نقطه دچار بهمن شده­است و با خوش شانسی در حاشیۀ آن قرار گرفته­ و نجات یافته­است ؛ او حتی عنوان کرد که در بالای آن دیوارۀ 600 متری حتی نمی­توانسته­است تصور حمل مجروح – اوراز و هنرپژوه – را به مخیله­اش خطور دهد ؛ او هم ممکن بود به سرنوشتی مانند اوراز دچار شود ؛ چرا هیچ­کس از ایشان نمی­خواهد که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهد ؟ چرا هیچ­کس از باشگاه دماوند و اعضای غار پراو نمی­خواست که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از باشگاه آرش نخواست که در مورد حوادث مرگ­بار خود در گذشته جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهد ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردان ایران و مدیر آن تور آرارات که برگه­های تبلیغی­اش را در نشست­های انجمن پخش می­کند و نیز از محمد نوری نخواست که جلسۀ رسمی برای آن دانشجوی کوه­نورد تشکیل دهند که برای رسیدن به قله او را در دامنۀ کوه رها کردند تا به حال خود یخ بزند ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردی دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی نخواست که در مورد مرگ مفت دو دانشجو در دالان­کوه جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از انجمن کوه­نوردی دانشگاه مازندران نخواست که در مورد سقوط آن 3 نفر از صخره­ها در یک برنامۀ همگانی جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند ؟ چرا هیچ­کس از دوستان و هم­نوردان و خواهر مرحوم مهدی ابراهیمی که تا چند ساعت قبل با او بودند نمی­خواهد که جلسۀ کارشناسی رسمی تشکیل دهند به جای آن­که هلال­احمر و فدراسیون و نداشتن جان­پناه در لزون را عامل حادثه معرفی کنند ؟ چرا ... چرا ... و چراهایی دیگر از این قبیل ؛ اگر امروز مرحوم اوراز در میان ما نیست ، لااقل مسؤولیت اشتبا­ه­هایش به عهدۀ خودش بود که سرپرست تیم حمله بوده­است ، اما آیا مسؤولیت مرگ بیش­تر این­هایی که نام­برده­شد ، با خودشان بوده­است ؟ به راستی فاریابی در مورد آقاجانی به دنبال چه چیزی است ؟ خب ایشان که مدتی است با فدراسیون دیگر کاری ندارد و اگر مثلاً فرض کنیم در زمان ریاست فدراسیون مانند هر مسؤول دیگر ، اشتباه­هایی داشته­است ، حالا که دیگر نیست که بخواهد اشتباهش را ادامه دهد ؛ واقعاً با خود اندیشیده­اید که فاریابی به دنبال چه چیزی است ؟

شما را از نزدیک نمی­شناسم اما همین قدر که دورادور در مورد شما شنیده یا دیده­ام کافی است تا حساب شما را از حساب امثال فاریابی جداکنم ؛ بنده تند­ترین انتقاد شما را نسبت به فدراسیون با صد تا از خفیف­ترین اشار­ه­های فاریابی در مورد فدراسیون عوض نمی­کنم ؛ انتظارم هم از شما این است که خودتان را هم­پیالۀ او ندانید ؛ فکر می­کنم فدراسیونی­ها هم اگر انتقادهای شما را ببینند روی آن­ها به­گونۀ دیگری حساب باز می­کنند و با چشمی متفاوت نسبت به آن­چه فاریابی می­بافد ، به آن­ها خواهند نگریست ؛

 
At ۲:۱۸ بعدازظهر, آبان ۰۵, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

جناب رامين شجاعی از دقت و توجه جدی شما به موضوع بسيار متشکر هستم در خصوص سوالات جديد شما معروض می دارم:
۱- دستور العمل ابلاغی تصريح دارد انتخاب داور/ مربی/از طريق کانون های استانی صورت گيرد. ورزشکار نمونه بر اساس کارنامه ی فعاليت در سال منتهی به برگزاری مجمع انتخاب خواهد شد. نماينده ی باشگاه ها و گروه های رسمی از طريق پيش انتخابات سرپرستان باشگاه ها و گروه ها ی استان به مجمع معرفی خواهند شد.
۲- بله دبير مجمع همان دبير هيئت استان است البته بدون رای و برگزاری جلسه بر عهده ی او.
۳- خير. اما رييس حق رای دارد. يعنی سرپرست موقت هيئت يا فدراسيون اگر کانديد باشد حق رای دارد.
۳- برای ديدن آيين نامه از اين لينک استفاده کنيد
http://www.sport.ir/uploads/1_1_afed.pdf

 
At ۱۱:۳۵ بعدازظهر, آبان ۱۳, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

ابتدای سخنان وی کذب مطلق است ! اگر نبود وی نام و نشان خود آشکار می کرد تا متعاقب آن صحت ادعای ایشان مورد تردید جدی قرار گیرد آنجا که می نویسد:« هیچ­کس بنده را مأمور و یا مجبور نکرده که مخالف فاریابی یا موافق کسی باشم ؛ »!!!

همین یک مورد ختم بحث را کفایت می کند. هرچند که پاسخ قبلی من برای تمام سال ها کافی است.

 
At ۶:۳۴ بعدازظهر, آبان ۱۷, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

گزارش صعود زمستانی به گرده آلمانها....
ثروتیان.

 
At ۱:۴۴ بعدازظهر, آبان ۱۸, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام . از توجه و پیگیری موضوع و صرف وقت شما تا این مقطع متشکرم

 

ارسال یک نظر

<< Home