شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

کوهنوردان غربی

کمتر از یک هفته قبل آقای علی پارسایی مرا متوجه پرسشی کرد که در اینجا مطرح کرده بود و پاسخ هایی که گرفته بود. پاسخ های کوهنوردان غربی (که به احتمال زیاد اغلب آنها انگلیسی هستند) بسیار گویا هستند و نکات جالب و آموزنده فراوانی دارند.

parsa
28 مرداد 1387:
سلام بر همگی،
بهترین تصمیم چیست؟
تصور کنید شما و تیمتان در آخرین بارگاه یک قله هیمالیایی هستید (و آخرین فرصت صعود قله را دارید).
در روز حمله یکی از بهترین نفرات تیم شما خوب به نظر نمی رسد، و شما به وضوح علائم ارتفاع زدگی را در او می بینید.
او اصرار دارد صعود کند. بهترین تصمیم چیست؟
آیا به او اجازه می دهید ادامه دهد؟هنوز 7-8 ساعت تا قله راه هست.
آیا به او اجازه می دهید به تنهایی باز گردد؟

---------

imkevinmc
28 مرداد 1387:
مسئولیت اولیه هر تیمی سلامتی همه اعضاء است. از میان فهرست علائم ارتفاع زدگی اگر کسی سه تا از آنها را داشته باشد کافی است تا صعود متوقف شود.
قله بار بعد سر جای خودش خواهد بود، اما بی توجهی به موقعیت ممکن است جان بهترین همنورد شما را بگیرد.
شک نباید کرد

---------

Alex Roddie
28 مرداد 1387:
مسلم است که فورا به همراه همنوردتان به ارتفاع پایین تر بر می گردید. اصلا ارزش آن را ندارد.

--------

taz_116
28 مرداد 1387:
به همراه او پایین می روید. لحظه ای نباید تردید کرد چرا که من هم امید دارم او برای من همین کار را انجام دهد.

-------

petellis
28 مرداد 1387:
او را با سورتمه به پایین بفرستید. ظرف چند دقیقه به ارتفاع مناسب می رسد.

------

Caralynr
28 مرداد 1387:
معلوم است که شما همراه با او باز می گردید. واقعا هیچ گزینه دیگری نیست. من در موقعیت مشابهی قرار گرفته ام. تقریبا 2-3 ساعت تا قله راه بود. همنوردم شروع کرد به لرزیدن، بی حال و گیج بود و تعادل نداشت. شب قبل و آن روز صبح عالی بود، یخ، هوا، و غیره. و تنها دوره هوای خوبی بود که در برنامه مان داشتیم. بنابراین بله، می توانستم به تنهایی صعود کنم و احتمالا موفق هم می شدم (اگر چه مطمئن نیستم از صعود انفرادی یک قسمت لذت میبردم!) اما با چه هزینه ای؟ هر کس در کوه چنان وضعیتی داشته باشد با این خطر مواجه است که تصمیم معقولی نگیرد (شخصی که همراه من بود در واقع در هنگام بازگشت، در این مورد شروع به صحبت کرد که می شود براحتی به پایین پرید تا سریعتر برسیم) و باید همراه با کسی پایین بیاید، نه اینکه تنها گذاشته شود.

------

Trangia
28 مرداد 1387:
چنانچه بقیه گفته اند پاسخ روشن است. هیچ قله ای ارزش جان انسانی را ندارد.
چرا می پرسی؟

------

Nigel Modern
28 مرداد 1387:
شکی نیست.. همنورد خود را تنها می گذاری و قله ات را صعود میکنی...همیشه می توانی وقتی برگشتی یک همنورد دیگر پیدا کنی...راستی نام واقعی شما چیست، چون ممکن است یک روز بر حسب اتفاق بخواهیم با هم صعود کنیم؟ همین که حتی به فکر کمک به همنوردت هستی معنی اش این است که به من به اندازه کافی توجه نمی کنی:O)

------

almost sane
28 مرداد 1387:
آیا این آخرین بخت شما برای صعود قله است؟ چه کسی از آینده خبر دارد؟

اگر همنورد شما علائم ارتفاع زدگی دارد به او اجازه ندهید ادامه دهد. اگر غذا و سوخت دارید و هوا به شما اجازه می دهد، می توانید یک روز دیگر در کمپ بمانید و ببینید حال او بهتر می شود یا نه.

گزینه های دیگر: یک نفر با شخص بیمار می ماند و دیگران به سمت قله می روند.
همگی با هم باز می گردند و به مسائلی مثل زمان پایان مرخصی توجهی نمی کنند و بیشتر باقی می مانند و وقتی همه استراحت کردند یک تلاش دیگر می کنند.

---------


4712topo
29 مرداد 1387:
همچنان که دیگران گفته اند- شما باید او را از ادامه باز دارید (به هر وسیله ای که شده) و او را همراه با یک نفر به پایین و به ارتفاع مناسب می فرستید. اگر شما جای آن فرد بودید چه انتظاری از دوستانتان داشتید؟ افراد معمولا رفتار منطقی ندارند، بخصوص در ارتفاعات، و این اغلب دوستان ما هستند که می توانند تصمیم مناسب را برای ما بگیرند وقتی خود ما قادر به تصمیم گیری منطقی نیستیم. این هم یکی دیگر از مزایای کوهنوردی با دوستان است و یکی از دلایلی که تعداد زیادی از کسانی که به صورت انفرادی صعود می کنند دیگر باز نمی گردند- آنها فقط می توانند به صدای درونی خودشان گوش بسپارند و احتمالا این تفکرات توآم با توهم است. راستی Nigel شوخی کرده است.

--------

parsa
29 مرداد 1387:
تشکر از همه شما
یکی از شما پرسیده است که چرا این سوال را مطرح کرده ام. بسیار خوب بگذارید قضیه را روشن کنم. متاسفانه این سوالات بر مبنای یک حادثه واقعی بوده است.
تیم همنورد خود را رها کرد!
به او گفتند باز گردد. (آنها دو جی پی اس و تلفن ماهواره ای داشتند ولی به او چیزی ندادند.)
بعد از مدتی او را دیدند که از فاصله دور به دنبال آنها می آمد. بعد از مدتی دیگر ادامه نداد.
بقیه حوالی 5 بعدازظهر به قله رسیدند، عکس گرفتند و بازگشتند. معلوم نیست چرا سعی نکردند به او برسند. هوا خراب شد و آنها بعد از شب مانی اجباری در حوالی 5 صبح به کمپ آخر رسیدند. اما خبری از همنوردشان نبود!!
آنها بدون هیچ تلاشی برای جستجو و نجات به کمپهای پایین بازگشتند. شب بعد نور چراغ پیشانی او در حوالی هرم قله دیده شد، اما بقیه تیم فقط سعی می کردند فرود بیایند (هوا نه خوب و نه بد بود) گاهی باز می شد گاهی طوفانی. اما حالا او مرده است و اعضا تیم می گویند تصمیم درستی گرفته اند! آنها می گویند وقتی متوجه شدیم او نمی تواند ادامه دهد به او پیشنهاد کردیم با یکی از ما بازگردد. او قبول نکرد و بعد قبول کرد به تنهایی بازگردد.
و هیچ تقصیری متوجه ما نیست.
-------------------
من شخصا معتقدم عملکرد آنها، حال هر توجیهی بیاورند، غیر قابل قبول بوده است، من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)
من فکر می کنم خطوط قرمزی در کوهنوردی وجود دارد و اولین آنها سلامتی همه اعضا تیم است.
فقط می خواستم نظرات شما را بدانم.
باز هم ممنون

----------

Kenton Cool - Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد 1387:

کجا اتفاق افتاده است؟؟؟

----------

Al Evans
29 مرداد 1387:
به Kenton جواب بده، طبیعی است نمی توان تصور کرد شما دوست خود را رها کنید تا بمیرد، چطور حتی می توانی چنین سوالی بپرسی؟

---------

Damo
29 مرداد 1387:

شبیه حادثه مرگ سامان نعمتی، امسال، در نانگاپاربات است.
http://www.sharedsummits.com/content/view/196/65/

---------

Nigel Modern
29 مرداد 1387:
من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)،
حرف درستی است، امیدوارم نظر قبلی من را اشتباه برداشت نکرده باشی.

--------

Kenton Cool - Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد 1387:
گند زدند. من کریس وارنر رو که در لینک بالا بلاگ می نویسه میشناسم. در این مورد چیزی نشنیده بودم اما روی بعضی از این کوه ها از این اتفاقات زیاد می افته. سر هر چی بخوای با شما شرط می بندم که اینها یک گروه کوهنورد بودند که همدیگه رو خوب نمی شناختند، هر کس برای خودش کوهنوردی می کرده. اون نوشته که اون کوهنورد تجربه 8000 متری نداشته می خوام بدونم کل تیم چه تجربه ای داشته، انگار یه جورایی عقلشون رو از دست داده بودند. خیلی ناراحت کننده است!!

--------

35yroldheid
30 مرداد 1387:
آیا به این بستگی ندارد که او چقدر اصرار کند؟ اگر با صحبت نتوانید او را متقاعد کنید چه؟ آن وقت مشکل خواهد بود. آیا مجبورید او را بکشانید پایین؟
هوووم

Mr Lopez
30 مرداد 1387:
قطعا. یک نفر ارتفاع زده نمی داند چه اتفاقی دارد می افتد، طیف آن از توهم شروع می شود تا جایی که حتی نمی داند کیست یا کجاست. می توان او را مانند پیرمردی دید که مشاعر خود را از دست داده یا بیماری آلزایمر دارد (یا کسی که کوکائین مصرف کرده است)، متوجه منظورم شدید که؟


*****************

می بینید اروپایی ها چه نظری داشته اند. اینها در حد حرف نیست. اگرچه به قول Kenton Cool در میان کسانی که یکدیگر را خوب نمی شناسند این موارد پیش می آید اما گذشته از Caralynr
که تجربه مستقیم خودش را مطرح کرده است، موارد متعددی دیگری می توان پیدا کرد که کوهنوردان اروپایی صعود قله را فدای نجات همنورد خود یا حتی غریبه ها کرده اند؛ اندرو برش (Andrew Brash) کانادایی و همراهانش در 200 متری قله اورست در سال 2006 از صعود منصرف شده و یک استرالیایی غریبه را که توسط همراهانش از یک تیم بین المللی رها شده بود، و یک شب را به تنهایی گذرانده بود، نجات دادند ( برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: http://www.cbc.ca/news/viewpoint/yourspace/brash_everest.html).

اما
صعود سال 1953 آمریکایی ها در کی 2 یک نمونه بسیار عالی از کمک اعضا یک تیم به یکدیگر است. قسمت هایی از ماجرای آن را بخوانیم:
تا اول آگوست مسیر تا کمپ 8، در ارتفاع 7800 متری، و ابتدای شانه صعود شده بود. و اعضا تیم روز بعد آنجا جمع شدند تا برای صعود نهایی آماده شوند. اما چند روز بود که به تدریج هوا داشت خراب می شد. و بزودی طوفان شدیدی از راه رسید...اما با تداوم طوفان وضعیت آنها جدی تر می شد... در 6 آگوست امیدی به باز شدن هوا نبود و تیم برای اولین بار راجع به بازگشت صحبت کرد.
روز بعد هوا باز شد ولی بسرعت از صعود منصرف شدند چرا که آرت گیلکی (Art Gillkey) بیرون چادر از حال رفت. هوستون تشخیص
thrombophlebitis (ایجاد لخته خون در سیاهرگها) را داد که می تواند در سطح دریا خطرناک باشد ولی در ارتفاع 7800 قطعا مهلک است. آنها چاره ای نداشتند جز آنکه همنوردشان را به هر صورت ممکن نجات دهند. در حالیکه آنها معتقد بودند بخت نجات او اگر محال نباشد، بسیار کم است اما هرگز فکر رها کردن او برای لحظه ای از مغزشان خطور نکرد. اما خطر زیاد بهمن و خراب شدن مجدد هوا آنها را برای چند روز دیگر در کمپ 8 نگه داشت.

10 آگوست وضعیت آنها بحرانی شده بود. گیلکی نشانه های
pulmonary embolism (التهاب ریوی) داشت و حالش هر لحظه بدتر می شد، و کل تیم هنوز در ارتفاعی بودند که در نهایت همه آنها را از بین می برد. با وجود تداوم طوفان و خطر بهمن آنها به این نتیجه رسیدند که راهی جز فرود ندارند... در نهایت به ارتفاعی رسیدند که مجبور بودند از یک تراورس یخی خطرناک عبور کنند تا به کمپ 7 در ارتفاع 7500 برسند. .. جرج بل (George Bell) در یک قسمت بر روی یخ بلور لغزید و و همراهش تونی استرتر (Tony Streather) را با خود به پایین کشید. طناب آنها به طناب بقیه گیر کرد و همه، بجز کریگ (Craig) که در طناب نبود، لغزیدند. در نهایت شوئنینگ (Schoening) که در حال حمایت گیلکی و مولنار (Molenaar) بود موفق شد 6 نفر را از سقوط و مرگ حتمی نجات دهد.
...گیلکی را در کارگاه قرار دادند و بقیه آن تیم فرسوده چادرهای کمپ 7 را آماده می کردند که صدای فریاد گیلکی را شنیدند. وقتی بیتس (Bates) و مولنار رفتند که او را برگردانند اثری از او نیافتند؛ فقط شیاری بر روی برف در جایی که او قرار داشت. به نظر می رسید بهمن او را با خود برده است.
...
بازگشت تا کمپ اصلی 5 روز دیگر طول کشید.
... علی رغم بسیاری دیگر از صعود های کی 2 که با تلخی و کدورت خاتمه یافته اند، مانند هیئت 1939 ویسنر (Wiessner) یا صعود موفق ایتالیایی ها در سال 1954، برنامه 1953 رشته دوستی را بین اعضا آن گروه برای همیشه مستحکم کرد. هوستون می گوید: "ما مثل غریبه ها به آن کوه رفتیم و مثل برادر بازگشتیم." ... جیم کوران در این باره گفته است: "نشانه ای از بهترین ها در کوهنوردی." ...مسنر گفته است که او اگر چه برای تیم ایتالیایی 1954 احترام قائل است اما برای تیم آمریکایی حتی احترام بیشتری قائل است و اضافه کرده است که اگرچه در صعود به قله شکست خوردند:" ولی به زیباترین شکل قابل تصور شکست خوردند"...

*****

خب، نمی توان از هر کسی انتظار داشت جان خود را برای نجات همنوردش به خطراندازد. چه موافق باشیم چه مخالف این هم بخشی از کوهنوردی است. اما دروغ گویی در این مورد پا گذاشتن بر بدیهی ترین اصول انسانی است. تیم نانگاپاربات، و مشخصا سهند عقدایی و کاظم فریدیان، خود متوجه شده اند که نمی بایست سامان ارتفاع زده را به حال خود رها کنند، و به همین دلیل کلا منکر ارتفاع زدگی او شده اند، و حتی در نظر نمی گیرند خود آنها بوده اند که علائم ارتفاع زدگی را در او دیده اند، اولین خبر آن را داده اند و آمپول دگزامتازون به او تزریق کرده اند.
نشان دادن دروغ گویی آنها، اما، کار سختی نیست. به زودی به آن می پردازم.

16 Comments:

At ۸:۳۷ بعدازظهر, مهر ۰۶, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

من تازه متوجه شدم منظور دوستی که گفته بود داستان کوه را به غالب فارسی بلاگ اسپات در آورم چیست. از ایشان به خاطر راهنمایی متشکرم.

 
At ۷:۰۱ قبل‌ازظهر, مهر ۰۷, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

سلام جناب شجاعی ...
ممنون از پیگیری جالب شما و مطلبی که علی پارسایی مطرح کرده . بسیار جالب و تامل برانگیز بود .

 
At ۷:۵۰ قبل‌ازظهر, مهر ۰۷, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

جالب بود و بیفایده ..
تااونجا که من میدونم علی نمیخواست جایی مطرح کنه و برای دل خودش سوال رو مطرح کرده بود ! چون واقعا حرص و جوش خوردن بی فایده شده . در جامعه در حال افول و دوگانگی فرهنگی مثل جامعه ما معلوم نیست اگر با احترام با دیگران برخورد کنی و حتی لباس از تنت دربیاری و تو سرما بپوشونی چه برخوردی با تو میکنن (اشاره به امسال علم کوه خودم که بده کار هم شدم).
فرهنگ ما سالهاست به سوی منیت و منفعت طلبی حرکت کرده . غالب اعتراضاتمون هم بر اساس عقده های کهنه و یا باز برای مطرح شدنه .نقد صحیح از نوع علی پارسایی در حد چند علی پارسایی نادر مونده و فراتر نرفته .
تعدادی وبلاگ با کپی پیست اخبار کار میکنن ..تعداد بازدید ها و باز خورد های داستان کوه رو با وبلگ یک دختر کوه رو مقایسه کنید . از بر هم زدن پلک او هزار نکته فنی در میاد .
ما در طرز تفکرمون (اگر گاهی زحمت فکر کردن به خودمون هم بدیم)سردر-گمیم.
البته انتخاب با ماست که با چه کس برنامه بریم یا نریم فکر کنم ساحل رود ایندوس (اشاره به دست نوشته سامان نعمتی)کمی دیره برا شناختن هم نوردها ..ولی این انتخاب ماست حتی اگر نتیجه اش مرگ نباشد(اشاره به مطلبی در وب نوشت علی پارسایی).
اما خارج از این ایرادها تنها کار من تازه کار و شما پیشکسوت میتونه فرهنگسازی و تربیت باشه . حداقل ما میتونیم یک استاندارد رفتاری و فنی تو محیط کوچیک خودمون بسازیم که تنها راهش هم برنامه رفتن ،گزارش دادن و تربیت شاگرد در غیر اینصورت باقیمانده این جسد متعفن هم نابود میشه .
سالها پیش من از ورزش رزمی جدا شدم و به کوه اومدم .چون احساس میکردم در پایان یک مبارزه طاقت دیدن بازنده یا باخت خودمرو ندارم اومدم کوه که دستمو به همنوردا بدم و برم به قله .. اگر این تو دل منه میتونم اشاعش بدم اگرچه فقط در محیط کوچک خودم . به قولی تغییر از من آغاز میشود(اشاره به مطلبی در وبلاگ باشگاه ما) و من های ما فرهنگ کوه را میسازند...
این قصه سر دراز داره...

 
At ۱۲:۴۲ بعدازظهر, مهر ۰۷, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

ممنون. براي من تاه كار اين پست خيلي خوب، روشن كننده و درس آموز بود. چيزهايي كه ازش گرفتم رو در وبلاگ منعكس مي كنم

 
At ۳:۵۰ بعدازظهر, مهر ۰۷, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

سلام.
مممنون بابت احترامی که به خواننده می ذارید و مطالب رو با پیگیری مطرح می کنید.
اما من هم معتقدم بعد از چنین حوادثی در کشورمون، این جور روشن سازی ها تاثیر چندانی نداره. چون ما عادت کردیم همیشه با تعصب به موضوعات نگاه می کنیم. برای بیشتر افراد که این خبر رو از منابع مختلف شنیدن مسجل شده که تیم چه اشتباه بزرگی کرده، بنابراین به پاسخ گرفتن از غربی ها احتیاجی نیست. و برای متعصبینی که یا مسخ دماوندن یا مسخ فریدیان و یا امثال اون، این حرف ها آب در هاون کوبیدنه و هیچ تاثیری توی تعصبشون نداره.
با این وجود باز هم تشکر بابت تهیه ی این مطلب هم از شما هم از جناب پارسایی

 
At ۷:۱۸ قبل‌ازظهر, مهر ۰۸, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام
در نظر قبلی ام اشتباها به جای "قالب" نوشته ام "غالب". بنده رو ببخشید.
---------
سلام آقا حمید.
ممنون از نظر شما.
---------
سلام آقای عباس نژاد
من از آقای پارسایی قبلا اجازه گرفته بودم.
از نظرات شما بسیار سپاسگزارم.
-------
سلام جناب تازه کار
خوشحالم که مفید واقع شده.
-------
سلام محسن جان،
نمی دونم اطلاع داری یا نه. ولی گویا بعضی ها تنها گذاشتن سامان رو با تبعیت از اروپایی ها توجیه کرده اند. در ضمن یکی از ذهنیت های نادرست ما از غربی ها یا اروپایی ها اینه که آدم های بی عاطفه ای اند که برای جون آدمها ارزشی قائل نیستند. بحث اون مفصله و جاش اینجا نیست ولی این نظرات بخوبی نادرستی این ذهنیت رو نشون میده.
با تو موافقم که به قول معروف بیدار کردن کسی که خودشو به خواب زده ممکن نیست. اما این نوشته ها طیف گسترده تری رو می خواد مخاطب قرار بده. بخصوص اونها که متعصب نیستند بلکه ناآگاهند.

 
At ۹:۵۰ بعدازظهر, مهر ۰۸, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

سلام
خیلی لذت بردم
ممنون
من واقغا در مورد کوهنوردهای خارجی جور دیگری فکر می کردم البته شاید به خاطر برخوردهای که با آنها داشتم بوده ، به هر حال ممنون که نظرم را عوش کردید .

 
At ۶:۳۰ قبل‌ازظهر, مهر ۰۹, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقا سیاوش (آیریکان)
بله، شناخت ما از غربی ها معمولا آمیخته با ذهنیات نادرسته. همونطور که اونها هم گاه ذهنیات نادرستی راجع به ما یا بقیه ملیت ها دارن. همین تبادل آراء می تونه به شناخت بهتر ما از همدیگه کمک کنه. واقعا باید از آقای پارسایی تشکر کرد.

 
At ۱۰:۵۵ قبل‌ازظهر, مهر ۱۰, ۱۳۸۷, Blogger Behnam Kakavand said...

متاسفانه ما دوستی های خاله خرسه خودمون رو عاطفه می دونیم و منطق غربی ها رو بی عاطفگی. مهم نیست اگر در غرب کسی ازت نمی پرسه چطوری، مهم اینه که جون یک آدم ارزشمنده و برای حفظش تلاش میشه و مهم اینه که ما اینجا بعد از کلی حال و احوال و تعریف و تمجید بی پایه و اساس همدیگرو ول می کنیم تا بمیریم بعدشم میایم و داد می زنیم که صعودمون جلوتر از حد ایرانه. چقدر مضحکه همه چیز. چقدر قله ها با ارزش ترند از جون آدم ها تو فرهنگ بی مسئولیتی ما. و چقدر دروغ گفتن سادست برای مصالح ما.

بسیار عالی بود این پست. شاید یه ذره بفهمیم این توهم خنده دار غربی های بی عاطفه و ایرونی های مهربون روشن تر بشه. اگر این عاطفه ایرونیه که من ترجیح می دم بی عاطفه باشم و در عوضش یه کم منطق دوروبرم باشه

 
At ۷:۱۸ قبل‌ازظهر, مهر ۱۱, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام بهنام جان
بله. جون آدمها برای غربی ها خیلی مهمه. براش هم زحمت می کشن. مطالعه می کنن. نقد می کنن. بازخواست می کنن. محاکمه می کنن... زلزله 100 سال پیش کالیفرنیا چندین هزار تلفات داشت. زلزله ای با همون شدت همین چند سال پیش کمتر از 100 نفر.
راه دور نریم. طوفان کاترینا بیش از 1000 نفر کشته داشت. طوفان اخیر توی همون منطقه کمتر از 10 نفر.

 
At ۷:۴۶ قبل‌ازظهر, مهر ۱۳, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام،
متاسفانه به دلیل اینکه حداقل تا 5 روز آینده به اینترنت دسترسی ندارم نظرات احتمالی شما را بعد از این مدت می توانم تایید کنم.
با عرض معذرت.

 
At ۲:۲۶ قبل‌ازظهر, مهر ۱۵, ۱۳۸۷, Blogger کاوه said...

با سلام

مطلب و پرسش خوبی رو مطرح کرده اید. باید عرض کنم قرار گرفتن در چنان شرایطی برای هر کوهنوردی می تونه دشوار باشه، البته وقتی پیش از رفتن و اقدام به هر صعود؛ اگر از خودمون دلیل واقعی صعود کردن رو بپرسیم شاید پاسخ اونقدرها هم سخت نباشه.

باید ببینیم به قله ها صعود می کنیم که خودمون رو مطرح کنیم یا اینکه صعود می کنیم که خودمون و اعماق روح و درونمون رو بیشتر بشناسیم !؟

برای خودم به عنوان سپرست چندین بار این رخداد پیش اومده. در برنامه های سبک تر و شرایط آب و هوایی مناسب تر میشه تصمیماتی راحت تر گرفت. اما این مساله در ارتفاعات بالاتر و شرایط اقلیمی سخت تر، به مراتب دشوارتر خواهد بود.

خوب یادمه که همنوردم وقتی حالم خوب نبود من و بقیه رو تنها گذاشت و رفت و صعود کرد و حتی به ما هم قر می زد ! اما وقتی روزی رسید که اون حالش خوب نبود، من از قله به آسونی گذشتم و با صبر و حوصله بسیار ضمن امداد رسانی و کاهش ارتفاع زمینه های بهبودش رو فراهم آوردم.

کاری هم به تصمیمی که اون قبلا گرفته بود نداشتم، فقط سعی کردم بهترین کاری که میشد رو انجام بدم. چون به قول اساتید بزرگ: اون قله که سر جاشه ! یه روز دیگه و یا سال دیگه می آییم و دوباره و دور هم برای صعود تلاش می کنیم.

اگر گروهی که براش چنین اتفاقی رخ میده دو یا سه نفر باشن و یکی از اونها بشدت دچار علائم ارتفاع زدگی شده باشه، محکوم به بازگشت هستند.

اما اگر گروه از چهار نفر یا بیشتر تشکیل شده باشه، اون موقع شرایط می تونه تغییر کنه، قطعا فرد مصدوم و ارتفاع زده نباید تنها بمونه، شاید در برخی جاها برای امداد رسانی به او حتی دو یا سه نفر هم کم باشند.

به نظر می رسه در چنان شرایطی باید سرپرست برنامه "تدبیر" به خرج بده و مدیریت بحران رو به شکلی بهینه و با کمترین خطر انجام بده.

ممکنه اون سرپرست از تیمی قدرتمند و آموزش دیده برخوردار باشه و بتونه با تقسیم بندی گروه هم فرد مصدوم رو به کمپ برسونه و هم تیم دیگری رو به قله و هدف رهنمون کنه.

اما چیزی که مهمه و هرگز نباید فراموش بشه اینه که هیچ صعودی ارزشمند تر از فتح قله های افتخار درون نیست. قله های برون کوتاهتر و کم ارزش تر از قله های درون هستند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو گز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی


شخصا از مطلبتون لذت بردم و برام آموزنده بود. امیدوارم تمامی کوهنوردان به مسایل اخلاقی بیش از مسایل فتح قله و ... توجه داشته باشند. قهرمان ها زیاد هستند، اما پهلوان ها کم !!! عمر قهرمانی زودگذره و نامهایشان به سرعت فراموش میشه، اما آیا در مورد پهلوانان هم چنین چیزی صادقه ؟!

با سپاس فراوان

کاوه اشکشی

kolakchal@gmail.com

 
At ۲:۵۴ بعدازظهر, مهر ۱۸, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

(به یاد سامان نعمتی،جان باختهء صعود قله نانگاپاربات)

سکوتی لبریز از فریاد

می گوید: مرا مبرید از یاد

می گوید:من خسته ام از باد

می گوید: من برف را

ارتفاع را،کوه را

آرزو های بلندم را

دوست ندارم دیگر

سلام جناب شجاعی
دههء 70 یکی /دو بار توچال همدیگرو دیدیم.
به ما هم سر بزنید .خوشحال میشم.
خدانگهدار.

 
At ۷:۲۱ قبل‌ازظهر, مهر ۱۹, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقای اشکشی،
با نظرات شما موافقم. و یک نکته به نظرم بسیار مهمه و اون رضایت درونی از صعوده. به نظر من موفقترین انسانهای روی زمین چه در کوهنوردی چه در زمینه های دیگه اون کسانی بوده اند که نه به خاطر خوشایند دیگران بلکه برای پیشرفت درون خودشون تلاش کرده اند. برای اینکه از مرزهای درونی خودشون فراتر برن. برای اونها تلاش برای نیل به موفقیت مهمتر از نفس موفقیته. در نتیجه اگر بدونن تلاش خودشون رو کردن دیگه صعود قله در مقابل جون همنوردشون هیچ اهمیتی نداره. ممکنه همراه با همنوردشون جونشون رو به خطر بندازن اما هیچ وقت عمدا جون همنوردشون رو بازیچه صعود خودشون قرار نمیدن.
----------
سلام آقای رمضانی،
از شعر زیباتون لذت بردم. "سامان از یاد نمی رود."
حافظه من در این حد خوب نیست. به هر حال ممنونم و امیدوارم باز هم شما رو زیارت کنم.

 
At ۱:۵۴ بعدازظهر, آبان ۱۸, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

سلام آقای شجاعی و خسته نباشید
با تشکر از این مطلب..
حقیقتش یک سوال بود که جوابش رو در متن اصلی و نظرات دوستان پیدا نکردم..
تنها جوابی که به این سوال تا بحال دادیم این بوده که قطعا و بدون شک همنورد را تنها برنمی گردانیم و ..
و همه بر این نکته تأکید داریم. اما سوال:
اگر در شرایط مشابه گفته شده همنورد پس از بحث و شاید هم کمی بیشتر از بحث بازگشت با دیگری را از جانب شمای سرپرست نپذیرد و خب طبیعتاً امکان توسل به زور که وجود ندارد ..!! 1. تصمیم درست چیست؟ 2.اگر در عین حال فقط بپذیرد که حاضر است تنها بازگردد و در غیر این صورت بازنخواهد گشت چطور؟؟
توجیه بودن اعضای تیم مبنی بر تبعیت از تصمیم سرپرست را می پذیرم و می پذیرم در حادثه مورد بحث شاید این عدم تبعیت هم بهانه ای باشد برای سلب مسئولیت.. و یا ..
اما واقعا تصمیم درست سرپرست (سرپرستی که به سرپرستی خود و وظیفه اش اعتقاد دارد..) در این شرایط چیست؟؟؟
با تشکر

 
At ۳:۴۵ بعدازظهر, بهمن ۰۹, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

سلام مطالب بالا چیزای جالبی رو روشن می کنه و نشون می ده یه کوهنورد حرفه ای تو شرایط بحرانی چیکار می کنه اما ما نباید رفتار حرفه ای رو از کوهنوردای غیر حرفه ای توقع داشته باشیم.ما از نظر تفکر حرفه ای خیلی با نفرات بالا فاصله داریم.
من چند سالی بود که با سامان از نزدیک آشنا شده بودم سامان شاگرد مکتب کوهنوردی سنتی بود و این رو بارها در صعود هاش دیده بودم هر انسان عاقلی می دونه که باید در همچین شرایط جون خودش ویا دوستش رو نجات بده. آیا در شرایط خاص و پیچیده ارتفاع بازم یک انسان عادی رفتار معقولی خواهد داشت؟
تفکر حرفه ای در کوهنوردی ایران اینه ((رسیدن به قله به هر قیمت))

 

ارسال یک نظر

<< Home