پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷

توضیح ضروری در مورد یک کامنت

با سلام به خوانندگان محترم،
امروز متوجه شدم یک کامنت در بسیاری از وبلاگ های کوهنوردی با امضای من منتشر شده است با این مضمون:"برخی شباهت های احمدی نژاد و فریدیان..."


هیچکدام از این کامنتها متعلق به بنده نیست.


نقل قول البته اشکالی ندارد ولی به شرط آنکه با امضای نادرست نباشد و همچنین منبع آن ذکر گردد.
این نقل قول بخش کوچکی از یک مباحثه طولانی بین بنده و احسان بوده است.


برای مطالعه کامل بحث به اینجا مراجعه کنید.

9 Comments:

At ۱۲:۰۳ بعدازظهر, آذر ۱۵, ۱۳۸۷, Blogger Kazem Faridyan said...

سلام رامین
مباحثه تو و احسان که این فراز گهربار از آن استخراج شده به خوبی نظر و مقصود ات را عیان می کند.
در مورد دروغ گویی، نوآوری محیرالعقول، عاشقان سینه چاک و جنجال آفرینی به علت شدت ابتذالی که در این موارد وجود دارد از توضیح حذر می کنم و کشف واقعیت را به خواننده می سپارم .
در مورد مصاحبه و دیگر موارد تبلیغاتی که با نگاهی از سطح و زاویه نگاه تو تمایل افراطی به مطرح شدن تفسیر می شود خیلی ها قبلن ازمن شنیده اند، اینجا هم تکرار می کنم که تنها راه استقلال ورزش کوه نوردی (هیمالیا نوردی) و هر چیز دیگر را استقلال مالی می دانم. آیتم های فنی و فلسفی و ایدئولوژیک و غیره همگی در مقابل بحث مالی حاشیه به حساب می آیند.
به نظرم مهمترین امکان در دسترس همه کوه نوردان به خصوص جوانترها فروش برد تبلیغاتی فعالیت های کوه نوردی است. ارایه کوه نوردی در بخش ورزشی رسانه های مکتوب و خوراک رسانی به رسانه تصویری در انواع مختلف اعم ازفیلم و مصاحبه و برنامه زنده و به هر شکلی که بشود کمیت و کیفیت حضور در رسانه تصویری را افزایش داد را بهترین نوع ارایه برد تبلیغاتی این ورزش به خریداران می دانم. به همین دلیل ساده اگر فیلمی در باره صعود می سازیم آنرا جذاب برای بیننده عام می سازیم. اگر بروشوری چاپ می شود و اگر سایتی و هر خروجی عمومی دیگری از طرف من وجود دارد همه و همه این هدف را دنبال می کند نه اطلاع رسانی به جامعه کوه نوردی.
در این مسیر، نه سلیقه و نظر کوه نوردان، بلکه نظر متخصصین امر تبلیغات، دراولویت قرار دارد.
جامعه کوه نوردی که به خود من به صورت مستقیم دسترسی دارد چه نیازی دارد که از فیلم یا از بروشور اطلاعات استخراج کند؟

قسمت بالا چند دقیقه بعد از خواندن کامنت سراسر در و گهرت آماده بود. زمانی که صرف شد به دنبال واکنش به بخش "از ارعاب و تهدید گرفته تا..." بودم.

در برنامه کی دو برای مطلب "پرونده برودپیک" جوابی نوشتم و به خودم قول دادم که به محض رسیدن به اینترنت آنرا منتشر کنم و به این شکل خودم را از شر تیک های عصبی که دروغ هایت در طول برنامه به من وارد می کرد آزاد کردم. وقتی برگشتم دیدم که "داستان کوه" به روال گذشته برگشته و همان داستان کوهی شده که درباره اش بشود گفت مایه مباهات در بخش فارسی/کوه نوردی اینترنت است.

پیام تبریکی برایت نوشتم و از ارسال آن مطلب خودداری کردم چون به "داستان کوه" احساس تعلق می کردم.

اگر برای آبروی رامین شجاعی بی اهمیتی لااقل به فکر "داستان کوه" باش.
مگر نمی شود برای این نوشته هایت یک وبلاگ دیگر بسازی؟

 
At ۹:۲۹ قبل‌ازظهر, آذر ۱۶, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام کاظم،
وقتی آن کامنت تکراری منتشر شد حدس می زدم چه بازی در جریان است. برای همین در اولین فرصت توضیحی در مورد آن منتشر کردم. حالا با این کامنت های تو، "وحید" و "سلام" حدس من قوت گرفته است؛ هجمه به فدراسیون برای انحراف اذهان عمومی از فاجعه مرگ سامان و حالا هجمه به رامین شجاعی منتقد جدی برنامه نانگاپاربات و البته انحراف از موضوع تردید در صعود همه تیم. بگذریم.

من هم با تو موافقم که خوانندگان بهتر می توانند در مورد این موارد قضاوت کنند. بخصوص در مورد دروغگویی به خوبی قادر به مقایسه هستند.

توضیحاتت درمورد فواید تبلیغ ربطی به مقایسه ای که من کردم نداشت. منظور من مصاحبه های جنجالی تو و ارتباط آن با حواشی بود. خب، صحبت تلفنی ات با آقای نصیری که یادت نرفته، همان که روز اول منکر شده بودی؟ می توانی بگویی آن مصاحبه جنبه تبلیغاتی داشت یا جنجال آفرینی؟ مصاحبه علیه فدراسیون قبل از برنامه نانگاپاربات چطور؟

درمورد تیک های عصبی باید بگویم در این چند ساله که کوهنوردی را شروع کرده ای خودت بهتر می دانی به چه خیل کسانی تیک عصبی داده ای. سه خانواده هنوز از از این بابت در رنج و عذابند. تیک های عصبی که به من دادی در مقابل مصیبتی که آنها تحمل می کنند اصلا به حساب نمی آید. اما من می توانم فقط از خودم بگویم. آن زمانی که نامه عدم صلاحیت سرپرست را نرسیده به بیس کمپ برودپیک فرستادی، زمانی که آن نمایش را در بیس کمپ براه انداختی، وقتی صحبت هایت با آقای نصیری منتشر شد، وقتی گزارش "گهربارت" را به انجمن دادی، وقتی نامه هایت به خانم فیضی را می نوشتی آیا در فکر تیک های عصبی آن دیگری بودی؟

بارها به شخص خودت گفتم، و در داستان کوه از تو دعوت کردم نظراتت را در باره برنامه برودپیک منتشر کنی. حالا که امکان انتشارات بیشتری هم داری. با این حال هنوز هم حاضرم هر چه در باره پرونده برودپیک بنویسی در داستان کوه منتشر کنم. اصلا هم اهمیت نمی دهم چرا حالا بعد از این فجایع و نقد حادثه نانگاپاربات به یاد آن افتاده ای. (بعد از برنامه برودپیک و مدتها قبل از انتشار "پرونده برودپیک" هم عده ای ناگهان به یاد راکاپوشی و دوبرار 6-7 سال قبل از آن افتاده بودند. اشکالی ندارد. داشتن حافظه خوب اتفاقا غنیمت است).

به آبروی من اشاره کرده ای؛ همان آبرویی که بعد از برنامه برودپیک و از بدو ورود به ایران آن را نشانه گرفتی. وقتی نقد نانگاپاربات را می نوشتم کاملا آگاه بودم با چه موجوداتی طرفم. من که چیزی ندارم جز همین آبرو و آن را هم کف دستم گذاشته ام. تو از آن مباحثه طولانی بخش مربوط به مقایسه با احمدی نژاد را برجسته کردی. من از مباحثه دیگری در همان پست با خانم فرمانی " نظر و مقصود اتم" را برایت "عیان" می کنم:

"من از همنوردم انتظار ندارم تمام تصمیماتش بخصوص در شرایط بحرانی صحیح باشد. اما نمی توانم بپذیرم بعد از آنکه حادثه ای پیش آمد دروغ بگوید و مردم را فریب دهد. آقای شهرام عباس نژاد کاملا درست نوشته است که کناره رود ایندوس زمان مناسبی برای شناخت همنوردها نیست. به نظر من سامان و خانواده اش وقتی تصمیم گرفتند سامان با این تیم همراه شود اولین اشتباه را مرتکب شدند. من البته نمی توانم سامان را سرزنش کنم چرا که خودم عینا چنین اشتباهی کرده ام. برای همین سعی کردم با انتشار "پرونده برودپیک" به امثال سامان هشدار بدهم. و متاسفم که پیش بینی چند وقت پیشم صحیح از آب درآمد که دیر یا زود سومین پرونده از این نوع را خواهیم دید. (اولین آن مربوط بود به وبلاگ جانباختگان غار پراو)"

این نوشته ها اگر باعث شود حتی یک نفر چهره واقعی تو را بشناسد آن وقت آبروی من در راه خیر هزینه شده است.

 
At ۱۲:۲۹ قبل‌ازظهر, آذر ۱۷, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

http://damavandclub.blogspot.com/2008/11/blog-post_29.html
با نگاهی به گزارش خانم اسفندایاری در صعود دره یخار باز هم میتوان به ناتوانی او در صعود و تکیه به فریدیان اشاره کرد . البته ایشان با زیرکی تمام هیچ اشاره ای به نحوه صعود نکرد و جالب اینجاست که حتی 1 متر از یخچال را با تبر صعود نکرده اند . تمام مسیر را فریدیان و ابوالحسنی سر طناب رفته اند و اسفندیاری تمام مسیر را روی طناب یومار زده است . یعنی حتی از صعود نفر دوم نیز عاجز بوده است . البته این نحوه صعود (به صورت یومار دنبال طناب ثابت آماده ) در افتخار دیگرش نیز (یخچال کسری) به چشم می خورد . البته این همه انرژی گذاشتن برای بالا بردن این بادکنک (اسفندیاری) از طرف فریدیان قابل درک است!! اما دیگران را نباید گول بزنند و فکر کنند او یک کوهنورد مستقل!!! است ! اگر کم و کیف برنامه های قبلی این 2 تن را امثال سامان می دانستند هرگز پا به برنامه ای که این دو سرپرستی آن را یدک کی کشند ‘ نمی گذاشتند ...

 
At ۱۲:۱۱ قبل‌ازظهر, آذر ۱۹, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

جناب آقای رامین شجاعی ؛

سلام ؛

به نظرم مقایسۀ فریدیان با آقای احمدی­نژاد مقایسۀ صحیحی نبود ؛ چون فریدیان اصلاً در حد و اندازه­ای نیست که بشود او را با چنین اشخاصی مقایسه کرد ؛ شاید در آینده و بعد از آن­که تلاش­هایش برای مطرح­شدن به هر وسیله نتیجه داد ، بتوان او را با مارادونا مقایسه کرد ، اما در حال حاضر حتی در حد واندازۀ علی­رضا واحدی نیک­بخت هم نیست ؛ موقعیت فریدیان به این دومی ، نزدیک­تر از مثال­های دیگر است ؛

بنده هم موافق­ام که "فریدیان در کوه­نوردی یک نخبه است" اما نه "با هر معیاری" ؛ در واقع فریدیان با معیار دروغ­گویی و فریب­کاری فزاینده یک "نخبه" است و هیچ فرد دیگری چه در گذشته و چه در حال ، به پای او نمی­رسد و بعید است در آینده هم برسد ؛ آن­چه فریدیان را به قرارگیری در چنین جای­گاهی مفتخر می­کند ، وقوع خطا ( مثلاً دروغ­گویی یا مصاحبۀ جنجالی یا ... ) از طرف او نیست ، بل­که اصرار بر خطا و ( مشمئزکننده­تر : ) انواع توجیه­ها و عذرهای بدتر از گناه او است ؛

در اولین صعود ایرانی­ها به برودپیک و هم­چنین صعود تیم دانشگاه آزاد به موست­آق­آتا ، خبر دروغ منتشر شد ؛ شاید حتی در برخی دیگر از صعودهای ایرانی­ها به پامیر و تین­شان هم دروغ­هایی وجود داشته باشد ؛ اما تفاوت اساسی آن­ها با فریدیان در این است که پس از آشکار شدن دروغ­شان ، به انواع توجیه­ها و عذرهای بدتر از گناه متوسل نشدند و مانند غریق به هر حشیشی چنگ نزدند ؛ آن­ها دیگر از هر جلسه باشگاه و نشست انجمن و مصاحبه و خبرگزاری و روزنامه و گاه­نامه و ... برای احمق­فرض­کردن مخاطب استفاده نکردند و حداکثر کاری که انجام دادند ، سکوت بود در بیرون ، و شاید اصلاح رویۀ­شان در درون ؛ و بدیهی است که اگر آن­ها هم توجیه می­کردند و یا به دنبال کم­رنگ­کردن و به­حاشیه­راندن خطایشان از طریق جنجال­آفرینی می­بودند ، همان برخوردی با آن­ها می­شد که با فریدیان می­شود و خواهد شد ؛

شاید مثالی در ورزش فوتبال بتواند به تشخیص نخبه­های حقیقی از نخبه­های پوشالی و دروغین کمک کند ؛ در بخش داخلی کریم باقری و در بخش خارجی زین­الدین زیدان هر دو در عمر ورزشی خود دچار خطاهایی غیراخلاقی و غیرورزشی شدند ؛ همۀ ما آن صحنه­های مضروب­کردن بازیکن تیم حریف را به بهانۀ ناسزاگویی ، در مورد هر دو به یاد داریم ؛ شاید از نگاه برخی ، سرزدن چنین رفتارهایی ، از ارزش­های فنی و اخلاقی آن دو کاسته باشد اما از آن­جا که خطاکاری و جنجال­آفرینی ، منش و رویۀ اخلاقی آن­ها نبود و چنین رفتاری هرگز در آن­ها ملکه نشد ، بسیاری با دیدۀ احترام و چشم­پوشی نسبت به خطای آن­ها ، به آن دو می­نگرند ؛ حالا این دو را متناظر با آن دو بخش ، مقایسه کنید با علی­رضا واحدی نیک­بخت و مارادونا که حتی در شرایط عادی و مثلاً برای گل­زدن هم حاضر اند انواع ترفندها و فریب­کاری و دغل­بازی را به خدمت گیرند و سپس در توجیه رفتار و شاید هم به قصد بیش­تردیده­شدن ، به شیوه­های مختلف جنجال­آفرینی دست می­زنند ؛

جالب است که فریدیان برای توجیه دروغ­ها و فریب­کاری­هایش در فیلم­ها و بروشورها و سایت­ها ، "نظر متخصصین امر تبلیغات" را "در اولویت" می­داند ؛ اگر می­نوشت « نظر متخصصین امر دروغ­پردازی و فریب­کاری » ، قابل­قبول­تر می­نمود ؛ برای او و امثال او ، تبلیغ ( = رساندن ) ، مترادف دروغ­گویی و فریب­کاری است ؛ و البته او زمانی به "نظر متخصصین امر تبلیغات" اولویت می­دهد که "خروجی" آن­ها ، « اضافی » ( = به نفع او و دوستانش ) باشد و نه « نقصانی » ( = به زیان او و اطرافیانش ) ؛ برای نمونه و درهمین رابطه ، دست­وپازدن­های او و اطرافیانش و حتی تهدید به ترک همایش « زن و کوه » در اعتراض به آن­چه کم­تربه­چشم­آمدن­شان در کتاب­چۀ تبلیغاتی همایش و بخش معرفی فعالیت­ها در برنامۀ همایش نامیده می­شد ، دیدنی بود و هست ؛

از دیرباز ، مردم شریف این سرزمین ، نسبت به هر لقمه­ای که به دست­شان می­رسد نظر دارند و حساسیت ؛ مبادا حرامی در زیر پوست­شان جا خوش کند ؛ و حالا این قهرمان پوشالی ما با پولی که از طریق "فروش برد تبلیغاتی" ( بخوانید : دروغ­گویی و فریب­کاری ) از "خریداران" به­دست می­آورَد ، به دنبال مثلاً استقلال مالی است ؛

 
At ۸:۳۶ قبل‌ازظهر, آذر ۱۹, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

جناب منتقد ادبی سلام،
در مورد مقایسه تا اندازه ای با شما موافقم. حال که بیشتر در این باره تعمق می کنم به نظرم در مورد دروغگویی جانب انصاف را نگاه نداشتم. وعده های انتخاباتی در بین سیاستمداران کاملا مرسوم است و همینطور عدم انجام وعده ها وقتی قدرت کسب می شود. و اگر چه همان خلف وعده ها هم پسندیده نیستند ولی منصفانه نیست آنها را با دروغ پردازی های فریدیان مقایسه نمود. باید از آقای احمدی نژاد پوزش بطلبم.

یکی دو روز بعد از اینکه آن مطلب را نوشتم به طور اتفاقی چشمم به خبر درگیری خداداد عزیزی با خبرنگاران افتاد و اتفاقا به همین فکر افتادم که می توان فریدیان را با ورزشکاران جنجالی مقایسه کرد.

متاسفانه این بار دوم است که این اواخر اشتباه کرده ام. فشار کار، زندگی، تمرینات، داستان کوه... هیچ کدام نمی تواند این اشتباهات قلمی را توجیه کند. باید باز هم بیشتر وسواس به خرج دهم.

 
At ۱۱:۳۸ قبل‌ازظهر, آذر ۱۹, ۱۳۸۷, Blogger Kazem Faridyan said...

سلام رامین
از جواب ات این جور بر می آد که انگار به خاطر انتشار نوشته ات راضی نیستی! انگار که باز خودت رو در دام پهن شده ای می بینی! این بار شاید توسط احسان دردام افتادی؟
فکر نمی کنی که استعداد دردام افتادن تو یک کم زیاده!؟ کاظم، فرامرز، احسان، و یا حتا هر اسم و کامنت کذایی و بی هویت!!!
دو تا مثال بزنم و بقیه اش رو به خودت می سپارم چون فکر نکنم این بحث ارزش ادامه دادن داشته باشه.
1- حادثه پراو به لحاظ حجم کار تحقیقاتی که بر روی آن انجام شده در تاریخ کوه نوردی ایران بی سابقه است. چهار ارگان مختلف (تربیت بدنی و فدراسیون کوه نوردی- سازمان جوانان- باشگاه کوه نوردی و اسکی دماوند- دادگاه جنایی کرمانشاه) مدت ها روی آن کار کردند و صدها برگ کاغذ جمع کردند. وکیل خانواده کیانی هر آن چه مدرک بر علیه من در این پرونده ها موجود است (از حکم اولیه هییت بررسی باشگاه گرفته تا کامنت های بی نام و نشان) را یک جا در اختیار قاضی قرار داده به شکلی که وزن پرونده بیشتر از پنج کیلو شده. شش سال از تشکیل پرونده می گذره و هشت نوبت دادگاه تشکیل شده. با همه اینها در آخرین نوبت دادگاه در تاریخ 13/8/87، قاضی مستندات را برای صدور رای کافی نداست و خواستار حضور هر سه کارشناس (هر سه از کوه نوردان به نام و با تجربه ی پیمایش غار پراو) در صحن دادگاه شد تا مستقیم با آنها مصاحبه کند. اما تو و امثال تو به راحتی و با کمترین میزان اطلاع توانسته اید همه چیز را تشخیص دهید و رای صادر کردید.
2- چند سالی است که این پسره محمل باف می نویسه "آرشی ها ودماوندی ها برای بدست آوردن فلان چیز و بهمان چیز با هم در ستیزند" خوب، چه تاثیری در رفتار اعضا این دو باشگاه داشته؟ چه کسی به این محملات جواب داده؟ همه چیز بین این دو باشگاه اعم از رقابت و همکاری به روال خودش ادامه داشته و دارد و هیچ کس هم تا به حال به آن محملات جواب نداده.
جایزه ای که آن مردک شب و روز در حسرت اش بال بال می زند.

رفتار و واکنش تو چه بوده است؟

 
At ۲:۰۰ قبل‌ازظهر, آذر ۲۱, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس said...

من نمیدونم نوع نگرش این دوستان باشگاه دماوند به کوهنوردی،اخلاق،زن!،شهرت و ... واقعا چیه؟
نمیدونم از این مسخره بازی هایی که برای بزرگ کردن لیلی در می آرن هم چه نتیجه ای می گیرن؟(بررسی رفتارشون در مورد لیلی دقیقا یک case study خوبه).اون چیزی که "ناشناس" گفت تنها یکی از این موارد است.موفقیت یک خانم خیلی خوبه ولی این خانم های کلوب دماوند که ادعای صعود های این چنینی دارند و در حقیقت در جو ناسالم ایجاد شده در این باشگاه خودشان هم باورشان شده!که بهترین هستند باید توجه کنند که شاید به چشم کسانی که فریدیان و بقیه برایشان دروغ و برنامه تبلیغاتی درست میکنند قهرمان باشند ولی در دید کسانی که فقط یک بار تمرین این قهرمانان را در جایی مثل پل خواب دیده باشند این طور نیست.
صعود یک خانم در یک دیواره یا یخچال زمانی ارزشمند است و زمانی ارزش هیاهو و فریاد و اولین !اولین! گفتن دارد که اون خانم توانایی صعود داشته باشد.اینکه شما یک نفر را همراه خود بکشید(مثل یک کیسه بار)و بعدا در بوق و کرنا کنید که این خانم فلان کرد و اولین و دومین و ...را انجام داد نه تنها توهین به شعور جمعی کوهنوردان آگاه است بلکه توهینی بمراتب بزرگتر به همان خانمهاست. این تفکر بجای رشد دادن واقعی این خانمها صرفا با راضی کردن آنها به حداقل ها و نفر دوم بودن همیشگی فقط از آنها بعنوان یک ابزار برای تبلیغات استفاده می کنند که فریدیان هم به تفصیل در جاهای مختلف به اهمیت حیاتی این تبلیغات اشاره کرده است.
باشگاه دماوند فعالیتهای مستمری انجام میدهد که از این لحاظ قابل تقدیر هستند.علاوه براین پیگیری زیادی برای اجرای برنامه ها دارند.ولی متاسفانه نگرش های غلطی که بنظر می آید در چند سال اخیر بشدت بر این باشگاه قدیمی حاکم شده و اوج آن را در تفکرات فریدیان می بینیم آفتی برای این گروه است.
انتخاب لیلی اسفندیاری که عدم توانایی او در صعود مستقل 50 متر مسیر هم مورد شک است بعنوان سرپرست یک برنامه 8000ای چه نتایجی داشته است ؟
نمیدانم !گفتن خیلی حرفها به اعتقاد من توهین بیشتر به همین خانمهاست که در این دور باطل کمترین نقش را دارند و بهمین دلیل ادامه نمیدهم.
امیدوارم که خانمهای این باشگاه بجای ایفای نقش همیشگی دوم بودن و یا مهره تبلیغاتی بودن بفکر بالا بردن توانایی های خود باشند(البته اگر منظور واقعی شان کوهنوردی باشد).
واقعا امیدوارم که من در مورد اهداف این دوستان اشتباه کرده باشم.

 
At ۸:۴۳ قبل‌ازظهر, آذر ۲۱, ۱۳۸۷, Blogger رامين شجاعي said...

سلام کاظم،
از کسانی که برشمردی من تا به حال فقط در دام یکی از آنها افتاده ام. با بقیه در مواردی موافق و در مواردی مخالفم. با هم بحث می کنیم و من به نوبه خودم از آنها یاد می گیرم. اشتباه هم بخشی از فرآیند یادگیری است.

به موضوع در دام افتادن می توان از زاویه دیگری هم نگاه کرد؛ به میزان فریبکاری، ریاکاری، توانایی هنرپیشگی و خلاصه مهارت طرف مقابل شما در دام گستری نیز بستگی دارد. همین آقای نصیری در همان نوشته ای که صحبت های تو را بعد از برنامه برودپیک منتشر کرد تو را کوهنوردی "صادق" خوانده بود؛ همان تصوری که تا قبل از برنامه من از تو داشتم. اما طولی نکشید که چهره ریاکار تو برای او نیز آشکار شد؛ همان طور که با انتشار آن نوشته برای من روشن شده بود (که به همین دلیل از وی بابت انتشار آن صحبت ها بسیار سپاسگزارم).

در مورد مثال ها. هروقت ارتباط آنها را با بحث در دام افتادن روشن کردی صحبت می کنم. اگر هم ارتباطی ندارند صریحا بگو تا در باره هر کدام جداگانه بحث کنیم.

 
At ۱۰:۵۳ قبل‌ازظهر, آذر ۲۱, ۱۳۸۷, Blogger Kazem Faridyan said...

سلام رامین
همین که ربط مثال ها بارفتارت برایت تاریک است منظور من است.
متوجه نیستی که برای رسیدن به رای نمی شود به چند تا مقاله خبری- تحلیلی- جنجالی- تبلیغاتی-. . . که معلوم نیست با چه سطحی از سواد و دقت تنظیم شده اند استناد کنید.
بین ما دعوایی شده وتو عصبانی هستی حرفی نیست. اگر هنوز در حال ناسزا گفتن به این وآن در جهت ضربه زدن به من هستی بحثی نیست.
ولی بدان که اطلاعاتت برای تحلیل حوادثی که بهانه حرف هایت است بسیار کم و ناقص است و قصد کامل کردن آن را هم نداری.
در یک گفتگوی ساده با احسان مطلب بی ربطی را می نویسی، منتشر می کنی و سپس باز انتشار آن در محیط های دیگر را به دیگران نسبت می دهی و تکذیبیه می نویسی و آنرا دسیسه ای بر علیه خودت (تلویحن از طرف من) قلمداد می کنی!! این دام را من برایت گستردم؟
در اینکه گفتم رفتار خودت را مقایسه کن چه چیزی مبهم است؟
تو خیلی صریح درمورد پرونده پراو رای می دهی و مقصر را تعیین می کنی درحالیکه کارشناس ها و قاضی دادگاه با همه بمبارانی که از اطلاعات منفی بر علیه من روی ذهن شان دارند وقتی با دقت به جزییات توجه می کنند به تردید می افتند. اگر هوچی گری و رفتار عجیب فدراسیون در مورد نانگا دست فدراسیون نشین ها را رو نکرده بود شاید در این نوبت آخر دادگاه، رای نهایی تا حدود زیادی بر علیه من صادر شده بود.
واکنش تو درمقایسه با دیگران در مورد مطالب کلاغ ها خیلی جوک است. چیزی که بنیان اش چرت است. فهمیدن حقیقت چنین مطلبی خیلی راحت تر از این آسمان ریسمان هایی است که به هم می بافی.
البته این مشکل جدی بیشتر کسانی است که ارتباط شان با جامعه از پشت صفحه مونیتور برقرار می شود و برای همین، آنچنان جدی گرفته نمی شوند

 

ارسال یک نظر

<< Home