چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۹

نقدی بر کلاغها

من هیچ سهمی در صعود قلم نداشتم. حتی در حد خبر رسانی. اما چند سالی است
که بیشترین اطلاعات کوهنوردی ام، اعم از خاطره، گزارش، عکس، نقد و خبر را از دنیای وبلاگ های کوهنوردی فارسی گرفته ام. بنا براین وظیفه خود می دانم جهت ادای احترام به مجموعه کوهنوردان قلم به دست جوابی بر نقد بی مایه، مبتذل و فاقد اندیشه آقای نصیری بدهم.

اول خاطره ای از دوستی را ذکر کنم. سال ها پیش سخنرانی بود که مخاطبانش را افراد بی سواد و کم سواد تشکیل می دادند. دوست ما به واسطه تشکیل جلسات سخنرانی در خانه ایشان گاه پای حرف های وی می نشست. ظاهرا یکی از شگردهای این سخنران این بود که هر از چند گاهی چند لغت دهان پر کن از دید مخاطبین کم سواد به کار می برد. مثلا به ناگهان می گفت "اتم"، "مولکول" و از این قبیل. به این ترتیب برای مخاطبان چنین تداعی می شد که با شخص دانشمندی مواجه اند. نقد آقای نصیری بر صعود قلم هم از همین شگرد استفاده کرده است.
ایشان با نقل قولی از دکتر شریعتی، شروع می کند و با به کاربردن مکرر کلماتی نظیر "اندیشه"، "تفکر"، "متانت" سعی دارد بر مخاطبین تاثیر گذارد. در حالیکه تفکر و اندیشه و متانت صفاتی نیستند که تکرار آنها نقدی را پر مغز کند. بلکه محتوا، قدرت استدلال، ارائه مثال و همه جانبه نگری است که نقدی را عمیق و متین یا بر عکس سطحی، مبتذل و شتابزده می سازد.

با این مقدمه می پردازم به نقد ایشان. ایشان با این فرض شروع می کند که قلم تفکر و متانت را تداعی می کند. این ادعا و پیش فرض باید اثبات شود مگر اینکه غالب خوانندگان درستی آن را قبول داشته باشند. مثلا اینکه "دروغگویی زشت و ناپسند است" احتیاج به اثبات ندارد چون غالب افراد به آن اذعان دارند. اما اینکه "دزدی از فقر ناشی می شود" باید اثبات شود، یا لااقل چند دلیل و مثال برای آن ذکر شود. چون هستند بسیاری که که به این موضوع اعتقادی ندارند. ادعای مورد اشاره نیز چنین حالتی دارد. خود من اولین باری است که چنین برداشتی را در مورد ارتباط قلم با اندیشه و متانت می شنوم.

البته بهتر بود ابتدا از ایشان می خواستم دلایل این ادعایش را مطرح کند تا ببینم دلایل قانع کننده ای هستند یا خیر. اما تا زمان ارائه این دلایل نظر خودم را بیان می کنم. آیا واقعا هر نوشته ای اندیشه و متانت را به ذهن متبادر می کند؟ کافی است نگاهی به بسیاری از روزنامه ها و خبرگزاری های رسمی بیندازید تا خلاف آن برایتان ثابت شود. نوشته هایی که نویسنده معلوم است دهان خود را باز و چشم و گوش و از همه مهمتر مغز خود را تعطیل کرده و قلم فرسایی نموده است. همچنین با برچسب متانت برای قلم چه جایی برای هجو و طنز و لودگی در آثار ادبی دنیا باید در نظر گرفته شود؟ همچنین باید پرسید وی این تیتر تایید آمیز خود را چگونه توجیه می کند (در ستایش شور وبلاگی...شوری آمیخته با اروتیسم، لودگی، سیاست!

در مرحله بعد ایشان با باز انتشار یک عکس که به زعم ایشان لوده و مبتذل است (همچنان بدون اینکه برای اثبات این بخش از نقد خود دلیلی ارائه کند) شروع به نتیجه گیری هایی می کند که همه آنها خود جای بحث و گفتگو دارند.
آیا این عکس ها حکایت از لودگی دارند؟ لودگی مفهومی نسبی است و عرف یک فرهنگ و جامعه می تواند آن را تعیین کند. فرامرز نصیری به عنوان یک فرد از جامعه در این امور تنها می تواند نظر شخصی خودش را بیان کند. برداشت من از مجموعه نظرات گفته شده در این باره این بوده که اغلب خوانندگان آنها را لودگی ندانسته اند اگر چه عده ای نیز با وی هم عقیده بوده اند.

فرض کنیم بپذیریم این عکس مصداق لودگی است. چگونگی نتیجه گیری ایشان مبنی بر اینکه این صعود فاقد اندیشه و بی محتوا بوده است بار دیگر روشن نیست. به عقیده بنده نمی توان از یکی دو عکس سر قله از یک مجموعه 70 نفری در برنامه ای طولانی مدت نتیجه گرفت که کل برنامه بی محتوا بوده است.

ادامه نقد ایشان بر اساس همین چند مدعا استوار است. واقعیت این است که نقد ایشان بقدری ضعیف است که به نظر من همین چند خط برای نشان دادن تهی بودن آن کفایت می کند. اما از طرف دیگر وبلاگ کلاغها یکی از پر خواننده ترین وبلاگ های کوهنوردی است. خود من هر زمان به اینترنت دسترسی داشته باشم به آن سر می زنم. شاید دلیل آن این باشد که آقای نصیری به عکس نقد و تحلیل در امر خبر رسانی قوی و پیگیر است (اگر چه کاملا یکسویه و بخصوص پرداختن به خبرهای از جنس "حوادث"). و البته گاه نکات بسیار ظریفی در آنها یافت می شود. گشایش مسیر اراکی ها: پیشرفت یا انحطاط؟! یکی از بهترین آنها بوده است. بنابراین به احترام خوانندگان و خود ایشان از این فرصت استفاده می کنم و نقد مفصلتری برای ایشان می نویسم.

ابتدا در همین ارتباط و معنی واژه مبتذل. این واژه امروزه معانی متفاوتی پیدا کرده است. به نظرم دیکشنری انگیسی-فارسی 6 جلدی آریانپور (و نه نسخه آنلاین آن) اطلاعات جامع تر و به روز تری از واژه ها را در اختیار قرار می دهد. بعد از مقداری جستجو در این دیکشنری (ابتدا پیدا کردن معادل های انگلیسی یک کلمه و بعد ترجمه فارسی یک یک آنها که حاوی مثال های متعددی است) معنی واژه "مبتذل" آن طور که امروزه در زبان فارسی به کار برده می شود چنین است: 1- کهنه و ملالت آور، کهنه 2- حرف تکراری، پرواضح 3- قدیمی و تقلیدی 4- لوس و بی مزه و عاری از لطف و ابتکار، متداول، عوامانه، پیش پا افتاده، همیشگی 5- جلف، پر زلم زیمبو، رکیک 7- مهمل، تو خالی، سطحی

به این ترتیب مثلا وقتی می گوییم فلان نقاشی یا موسیقی مبتذل است مقصودمان احتمالا یکی یا چند تا از مفاهیم فوق است یا وقتی می گوییم لباس مبتذل مقصود جلف و پر زلم زیمبو و یا نقد مبتذل به معنی نقدی توخالی و سطحی.

با توجه به محتوای عکس ها به نظر می رسد ایشان مبتذل را به معنی پیش پا افتاده و لوس و بی مزه و یا حداکثر جلف به کار برده باشد. صفت مبتذلی که من برای توصیف نقد ایشان به کار برده ام اشاره به توخالی و سطحی بودن نقد ایشان دارد.

ایشان در جای دیگر به نام این برنامه، صعود قلم، اشاره می کند و بر اساس همان گزاره های اثبات نشده به این نام گذاری خرده می گیرد.

واقعیت این است که هر کس که یک خط از نوشته هایش را منتشر کند قلم به دست است. ممکن است نوشته هایش مانند نقدهای فرامرز نصیری سطحی و مبتذل، مانند دیگری رکیک و زننده و یا برعکس سرگرم کننده و عمیق باشد. حال تعدادی از قلم به دستان می خواهند بر اساس علاقه مشترکشان دور هم جمع شوند و قله ای را صعود کنند. همه شان هم کوهنوردند. به این ترتیب "صعود قلم" نام کاملا با مسمایی است چرا که هم نشانه قلم به دست بودن و هم کوهنورد بودن آنها را دارد.

همچنین ایشان متذکر شده است بهتر است کوهنوردان به دلیل نگاه افکار عمومی مواظب رفتار و کردار خود باشند. شنیدن این نکته از طرف آقای نصیری واقعا شوکه کننده است. آخرین صفتی که برای وی می توانم تصور کنم، او که ترجیع بند سخنانش تحقیر فرهنگ حاکم بر کوهنوردی ایران است (مثلا نگاه کنید به اینجا )، توجه به نظر دیگران نسبت به خود بوده است. کسی که به عالم و آدم با تندترین لحن ممکن می تازد قاعدتا نظر دیگران نباید برایش اهمیتی داشته باشد. پس نمی تواند از دیگران نیز چنین درخواستی کند.

به هر حال از نظر من کوهنوردان هم آیینه ای از جامعه بزرگتر ایران هستند. در طول این سالها شنیع ترین و زیباترین جنبه های انسانی را در کوهنوردان دیده ام. گذشته از آن دیدن کوهنوردان یا هر صنف دیگری با یک چشم کاملا نادرست است. همانطور که نمی توان با دیدن یک مکانیک دروغگو همه مکانیک ها را دروغگو دانست نباید با دیدن 70 نفر کوهنوردی که مثلا سنگین و رنگین در یک برنامه شرکت می کنند نتیجه گرفت همه کوهنوردان موجودات فهیم و متینی هستند (از دید آقای نصیری البته).

آقای نصیری شجاع و یا بهتر است بگویم بسیار بی ملاحظه است. همانطور که گفتم یکی دو مورد از مچ گیری هایشان به نظرم بسیار قابل توجه بوده است. اما اشکالات فراوانی هم دارد. مثلا در نقدهایش دقت لازم را ندارد. موضوع را از همه زوایا نگاه نمی کند. بطور خلاصه وسواسی در آنچه می نویسد ندارد. من به طرز تلقی ایشان در مورد اصلاح یا تغییر امور کاری ندارم. برای من مهم نیست که ایشان به فرض با همه عالم دشمن باشد و بخواهد انقلاب فرهنگی بپا کند و به همین دلیل در نقدهایش تندترین الفاظ و تحقیر کننده ترین لحن را بکار ببرد. اما برایم مهم است وسواس را در نوشته هایش ببینم. ببینم وقتی موضوعی را به نقد می کشد به همه زوایای آن نگریسته است. باز اشاره می کنم در همین نقد صعود قلم معلوم نیست چطور به این نتیجه می رسد که یک صعود طولانی مدت به صرف چند عکس به زعم ایشان مبتذل به طور کلی بی محتوا باشد؟ در جایی دیگر در یکی از نازلترین نقدهایش فقط با استناد به روایت یک نفر به مرحوم عباس جعفری می تازد و به زعم خود چهره واقعی وی را ترسیم می کند. (ترسیم چهره واقعی استاد عباث!!) از نگاه وی همین که راوی با ذهنیات او در یک راستا قلم بزند دارای وجدانی بیدار است و نیازی به تحقیق در صحت آنچه گفته است نمی بیند. و این یکسونگری غیرمسئولانه همراه شده بود با تحقیرآمیزترین و توهین کننده ترین لحن ممکن. (باید متذکر شوم خوشبختانه مدتی است کمتر از این لحن و ادبیات استفاده می کند. از این بابت خرسندم و آن را نشانه پیشرفت می دانم.)

شاید بتوان گفت توانایی در همه جانبه نگری مانند ضریب هوشی ذاتی است و نه اکتسابی. خلاصه اینکه بعضی ها دارند و بعضی ها ندارند. اما مواردی هم هست که نمی توان پذیرفت او از همه ظرفیت خود استفاده کرده است. مثلا همین چندی پیش مباحثه ای داشت بر سر اطلاق واژه سرپرست به رئیس فدراسیون (نگاه کنید به اینجا). فکر می کنم چنانچه قبل از انتشار چند بار نوشته اش را با دقت می خواند خود متوجه این اشتباه می شد.

همچنین در پیشبرد بحث صداقت ندارد. در همان مثال قبلی به هر طریق ممکن سعی دارد اشتباهی که می توانست به سادگی یک اشتباه لپی قلمداد شود را با ارجاع به مرجعی قدیمی اثبات کند (بهتر است بگویم توجیه کند). همچنین در بحث مربوط به صعود قلم گزینش چند نظر توهین آمیز از میان ده ها نظر منتشر شده برای بی فرهنگ نشان دادن معترضین به نظرم از همین زاویه است. این در حالی است که از میان کسانی که با وی هم عقیده بودند نیز می شد کامنت های توهین آمیز و بی ادبانه استخراج کرد.

همه این روش های ناصادقانه نشان می دهد که او علی رغم نهایت بی ملاحظگی در تاختن به افراد شهامت اعتراف به اشتباه را ندارد و حاضر نیست پوزش بخواهد.

گفتم من کاری به جهان بینی او ندارم. اما به تجربه دریافته ام (بطور کاملا شخصی و غیر قابل اثبات) که چنین ویژگی هایی یعنی عدم همه جانبه نگری، و نداشتن صداقت در پیشبرد بحث و ترس از اعتراف به اشتباه معمولا از اذهان بنیادگرا (رادیکال) نشات می گیرد. نمی دانم کدامیک پیش نیاز کدام یکی است. یعنی اول شخص بنیادگرا می شود بعد یکسو نگر یا از جزم اندیشی و یکسو نگری است که به روش های بنیادگرایی می رسد. اما اغلب این دو ویژگی را در کنار هم دیده ام.

و این روش های بنیادگرایانه گویا رسالتی است که ایشان برای وبلاگ ها قائل است (که البته با توجه به نقد اخیر ایشان باید گفت رسالتی که برای معدودی از وبلاگ نویسان قائل است). ایشان چندین بار با ذکر مطلبی از یونس شکر خواه رسالت وبلاگ ها را در تقابل با رسانه های بزرگ و بیداری جامعه می داند. ایشان معتقد است رسانه های بزرگ به دلایلی قادر به نشر حقیقت نیستند و این وبلاگ های کوچک هستند که باید این وظیفه را به عهده بگیرند. (متاسفانه نقل قول کامل ایشان را نتوانستم پیدا کنم.) اما این تلقی از رسالت وبلاگ ها در یافتن حقیقت ناقص است زیرا پدیده ای به نام روزنامه نگاری تحقیقی در رسانه های بزرگ را نادیده می گیرد.

روزنامه نگاری تحقیقی شاخه معروفی از روزنامه نگاری است. رسانه های بزرگ و به زعم من معتبر همگی چنین بخشی دارند. از بی بی سی و سی ان ان گرفته تا واشنگتن پست و اشپیگل. وظیفه آنها تحقیق است. یعنی یافتن حقیقت. همه حقیقت و از همه جوانب آن. مچ گیری از دولت مردان بزرگترین دستاورد و آرزوی آنان است. شاید به این دلیل ساده که تیراژ آنها را بالا می برد. از معروف ترین این موارد ماجرای واترگیت است که افشاگری دو روزنامه نگار واشنگتن پست باعث شد رئیس جمهور وقت آمریکا استعفا دهد. کسانی که با جامعه آمریکا آشنا هستند می دانند استعفاء رئیس جمهور مترادف با رسوایی است که از آن بدتر قابل تصور نیست. اتفاقا از پرهزینه ترین بخش های این رسانه ها همین بخش روزنامه نگاری تحقیقی است.

اما آنها این کار را مسئولانه انجام می دهند. حرفه آنها این است و اعتبار و موجودیت آنها به دقت و همه جانبه نگری در این تحقیقات بستگی دارد. کافی است موضوعی را بدون مدرک و سند افشا کنند. حتی اگر دادگاه به ضرر آنها رای ندهد در پیشگاه خوانندگانشان بی اعتبار شده و به تدریج آنها را از دست می دهند.

هزینه های فراوان این تحقیقات همه جانبه و بزرگ که محصول کار تیم بزرگی از محققین، کارشناسان و خبرنگاران است از عهده هیچ وبلاگی بر نمی آید. البته وبلاگ ها می توانند غیر مسئولانه و بدون مدرک و دلیل به هر کسی بتازند زیرا آنها دغدغه اعتبار ندارند. حرفه آنها این نیست. و تا وقتی خوانندگان زیادی نداشته باشند کسی حتی زحمت شکایت از آنها را به خود نمی دهد.

وبلاگ ها البته باعث توزیع امر خبررسانی شده اند. توییتر، یوتیوب، فیس بوک و رسانه هایی از این قیبل نیز در کنار وبلاگ ها به توزیع خبر رسانی مشغولند. ممکن است افشا گری آنها تحقیقات مفصلتری را جرقه بزند اما معتقدم هنوز نتوانسته اند با رسانه های بزرگ در زمینه یافتن همه حقیقت (روزنامه نگاری تحقیقی) به رقابت پردازند.

مثلا آقای نصیری نزدیک به دو سال است که کل حیثیت و اعتبار خود را گذاشته تا ثابت کند تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند به قله صعود نکرده است. در شرایط مشابه احتمالا اولین کاری که یک رسانه معتبر می کرد نظر خواهی از چند کوهنورد بود که به این قله صعود کرده اند. (کاری که البته از آقای نصیری هم بر می آمده است. در عصر اینترنت انجام این کار هزینه زیادی ندارد.)

به این ترتیب مدتهاست که نقدهای آقای نصیری را جدی نمی گیرم و آنها را بیشتر یک اظهار نظر ساده، اغلب عصبی و پرخاشجویانه که معمولا دلیلی برای اثبات آنها ارائه نمی شود قلمداد می کنم.

ترجمان آموزه های یونس شکر خواه در وبلاگ کلاغها، به استثناء معدودی دفعات مچگیری های بجا و ستودنی، تبدیل شده است به بی مسئولیتی، عدم دقت، بی صداقتی، عدم همه جانبه نگری و ترس از مواجهه با اشتباه. خوشحالم که مجموعه وبلاگ نویسان کوهنورد این خط مشی را دنبال نمی کنند.

و در آخر سخنی با خود ایشان. آقای نصیری ممکن است بدانید روش من آسیب رسانی روانی به نقد شونده ام نیست. اما در این نوشته به عمد چند بار از واژه ابتذال استفاده کردم. با وجود آنکه بخوبی در باره آن توضیح داده ام که مبادا از آن تلقی توهین آمیزی صورت گیرد ولی حتی خودم از کاربرد آنها احساس خوبی ندارم. این واژه را بکار بردم شاید درک کنید تاثیر لغاتی که برای نقد انتخاب می شوند می تواند بسیار فراتر از معنی آنها در فرهنگ دهخدا، معین یا آریانپور باشد. همه کسانی که در این سالها به آنها تاخته اید انسانهایی از پوست و گوشت و خون هستند و بیشتر آنها "خاکستری اند" نه "سفید و سیاه". همه آنها احساس و غرور دارند. باید بدانید خشونت تنها کتک زدن و شکنجه نیست. نوعی از خشونت، خشونت کلامی است. اتفاقا تاثیر آن بعضا بیشتر است و سالها بر جا می ماند. از آزار کلامی دیگران بپرهیزید.

30 Comments:

At ۱۱:۲۰ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous احمد از نقده said...

سلام
یکی از مواردی که ایشان اشاره کرده بودن و برای من از کلمه ابتذال هم اهانت امیز تر بود واژه چرا برای دوستی واشنایی تان از واژه قلم استفاده میکنید
که در این سخن مستفیما به خود قلم اهانت میشود چرا که قلم امده هست برای پیوندو دوستی انسانها
و برای این پوند زیباترین عنوان همان قلم هست
که دوست خوبم جواد در وبلاگش اشاره ای بر این امر داشتند
دیگه از این همه نقد خسته شدم راستش پارسالکه به کوه اومدم برای تفریح و فرار از ...
ولی حالا فقط اعصاب خرد کن شده
میخواستم من هم یه وبلاگ داشته باشم
اگه در ست کنم فقط عکسهای بر نامه ها را میزنم

 
At ۱:۴۶ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous شهرام عباس نژاد said...

سلام
به هرحال وجود فرامرز هم گاهی به کار میاد و قلم خواب آقا رامین رو بیدار میکنه . این هم غنیمتیه ..

 
At ۴:۲۰ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous فرشید فاریابی said...

درود . " نقدی برکلاغ ها" را مطالعه کردم .جای سپاس گزاری دارد. سه نکته را از دید خود می نویسم:


1- واژه " قلم به دست " کاملا دارای بار معنایی منفی بوده و آشکارا برای توهین در عرصه ادبیات و ارتباطات به کار می رود.که مطمئنم شما در به کار بردن آن برای توصیف افراد حاضردر این برنامه این معنا را متصور نیستید !

2- واژه "شجاع" معنایی متفاوت از " تهور"و"بی باکی"دارد.ترکیب به کار رفته در یادداشت شما"شجاع و بی ملاحظه" ترکیبی نادرست است."شجاعت" بار معنایی مثبت و" تهور" و" بی باکی " بار معنایی منفی دارند.( نگاه کنید به مقاله "معیارعمل شجاعانه" عبدی عباس . روز آنلاین شماره 1231 )

2- اشارات و برداشت های نویسنده مورد نقد شما به آثار جناب یونس شُکر خواه کاملا تفسیر به مطلوب بوده و در روح کلی آثار این استاد علوم ارتباطات نمی توان برداشت مشوش فرد مورد نقد را درک کرد. کتاب " خبر نویسی مدرن " و جزوات معتبر آموزشی دکتر شُکرخواه در حوزه خبر نویسی آنلاین و ارتباطات دیجیتال منابعی در این ارتباط هستند . ضمنا ایشان به نامه ها و سوالات افراد در پایگاه ارتباطی خود به نام " دات " پاسخ می دهند

 
At ۶:۵۲ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

جالب بود. مرسي. اميدواريم ايشان نقد را ياد بگيرند و جايگزين هجو فعلي نمايند.

 
At ۷:۲۲ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

- در مورد جزم اندیشی و گرایش رادیکال موجوداتی مثل فرامرز نصیری کاملا با تو موافقم! .. هرچند این افراد داعیه آزادی خواهی و دموکراتیک بودن داشته باشند. (چیزی که امروز انگار، بیشتر از آنکه بر زبان آزادمردان جاری شود لقلقه ی زبان مستبدان و فاشیست های دنیاست!)

- در مورد بحث "حرمت قلم" ، "رسالت قلم" و "ادبیات ملتزم" و این خزعبلات فاشیستی که یادگار چپ گرایان رادیکال ، حزب توده و گرایشات استالینیستی گذشته است هم از همین منظر (رادیکالیسم) می بایست به آن نگریست.

از آنجا که کار من بیشتر با تصویر است تا قلم ، این نگرش فاشیستی را می توان با تعابیری مثل "سینمای متعهد" ، "سینمای ارزشی" و "سینمای دینی" ، و از این دست در حوزه تصویر مترادف دانست.

- در مورد شخص فرامرز نصیری ، گر چه نقد خوب تو را به مثابه ی زین مرصعی می بینم که بر پشت درازگوش لنگی نهاده اند ، هم به شخصه نظری ندارم و او و وبلاگش را لایق نقد و تحقیق نمی بینم.

 
At ۸:۴۳ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

به واژه "قلم به دست " هیچ اشکالی وارد نیست، مگر این که با عبارتی مثل "مزدور" همراه شود. البت شاید جناب فاریابی ترجیح می دهند قلم را با پا استفاده کنند (فلم به پا) یا پشت گوششان بگذارند (قلم به گوش، که بحثی نیست !!!!!!!!!
آن واژه که فقط با آهنگی نسبتا مشابه به کار برده می شود و بارمعنایی نازلی دارد: "قلم به مزد" است نه " قلم به دست "!

 
At ۹:۵۵ بعدازظهر, مرداد ۲۰, ۱۳۸۹, Anonymous محمد رضا said...

سلام
با اسم شما در وبلاگ نوپسته آشنا شدم.این مطلب شما رو هم خوندم.زحمت کشیده بودید و وقت گذاشته بودید و مسلمن آدم از کارهایی که براش زحمت کشیده شده استفاده میبره.ممنونم از این بابت.راستی اسم شما رو هم در پست زیر آوردم و نقل قولی نیمه نصفه از شما کرده ام.امیدوارم باعث رنجش نشوم آقا.
http://sedma-med.blogfa.com/post-10.aspx

 
At ۵:۳۹ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

آقای احمد،
متاسفانه این بحث های نفس گیر هم بخشی از زندگی و کوهنوردی است.
-----------------
شهرام عزیز،
فقط مشکل اینجاست که خواب خود رامین با قلمش رابطه معکوس داره، هر موقع قلمش بیدار میشه خودش دچار کم خوابی میشه
-----------------
آقای فاریابی
متشکرم. در مورد بند یک توضیح ناشناس 8:43 PM, August 11, 2010 را قبول دارم. بخشی از توضیحاتشان را هم به شوخی تعبیر می کنم.
در مورد بند 2، مقاله آقای عبدی را خواندم. ایشان توضیحی برای منفی بودن بار معانی تهور و بیباکی نداده است. و تا جایی که می دانم اینها همه با شجاعت مترادفند. ولی در باره ترکیب حق با شماست. آن را اصلاح می کنم.
در مورد 3. من صلاحیت نقد آقای شکر خواه را ندارم. نه تخصصی در زمینه ارتباطات دارم و نه هیچ کتابی از ایشان را خوانده ام.
همانطور که نوشتم مشکل ترجمان این آموز ها توسط آقای نصیری بوده است. که با توجه به دانسته هایم به آنها پرداخته ام.
----------------
آقای نظام دوست (سیزیف)
لحن و انگیزه شما از اساس تفاوتی با آقای نصیری ندارد. شما معتقدید نصیری چه و چه و چه است پس لزومی به پالودن زبان خود در مواجهه با او نمی بینید. او هم ظاهرا برای مبارزه با لکه های سیاه در کوهنوردی ایران بهترین وسیله را خشونت کلامی می داند. امیدورام بتوانم بزودی نقدی بر این طرز فکر ایشان بنویسم که امیدوارم به کار شما هم بیاید.
--------------
هر دو جناب ناشناس
(لطفا یک شناسه برای خود انتخاب کنید) از نظراتتون ممنونم
--------------
آقای محمد رضا
از آشنایی با شما بسیار خوشوقتم. از مطلب زیباتون بسیار لذت بردم. مفصل بود اما اصلا خسته کننده نبود. ظاهرا آقای فرشید داودی یک رقیب یا همکار جدی پیدا کرده.

 
At ۸:۲۶ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Anonymous صديقي said...

سلام جناب شجاعي . موقعيت سنجي و فرصت طلبي شما جاي تحسين دارد و بسي مايه مباهات جامعه كوهنوردي ميباشد !!!!! الان كه ميبينيد يه جو عمومي عليه كلاغها وجود داره بنظرتان رسيده كه به به چه فرصت خوبيه براي ماهي گرفتن از آب گل آلود !!!!! وگرنه چرا تا حالا ساكت بودين ؟ چرا تا حالا راجب كلاغا چيزي نمينوشتيد !!!!! ميخواي با يه تير چند نشون بزني ؟
هم با كلاغ تسويه حساب چند ساله تو انجام بدهي هم پيش بلاگنويسا توي دلشون جا خوش كني و پيشششون محبوب بشي ؟؟؟؟؟؟؟
چرا اون موقع كه داشتي در باره كاظم مينوشتي يادت نبود كه كاظم هم آدمه كه كاظم هم خاكستري يه و اونو اونقدر آزار كلامي دادي ؟؟؟؟؟
آقاي شجاعي ..... فرصت طلبي خوب چيزيه آقا خوب چيزيه !!!!!!!

 
At ۸:۲۸ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Anonymous صديقي said...

بايد هر چه سريعتر و عميقا از كاظم فريديان عذرخواهي كنيد

 
At ۱۱:۲۸ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

ممنونم آقای شجاعی
آنا

 
At ۱:۱۱ بعدازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

سلااااااااااااااام بی کرانه و سپاس.

 
At ۳:۴۳ بعدازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Blogger عباس ایلاقی said...

سلام
بدون هیچ گونه جانبداری باید عرض کنم انصافا نقدشما زیبا و پربار بود منم معتقدم که نقد اقای نصیری مغرضانه بود

 
At ۶:۳۶ بعدازظهر, مرداد ۲۱, ۱۳۸۹, Anonymous صدیقی said...

سلام جناب شجاعی . چرا کامنتهای منو سانسور کردید؟ هیچ توهینی و کلمه نامربوطی که در آنان وجود نداشت ؟ من فقط از شما انتقاد کردم این روحیه انتقاد ناپذیر شما همجزوی از خصلتهای یک کوهنورد است ؟ در هر صورت یکبار دیگر کامنت خود را می نویسم و اگر باردیگر سانسور کنید ناچار به انتشار آن در کامنتینگ وبلاگهای دیگر خواهم شد

چرا بعد از این همه سال وهمه این مسائلی که در این سالها کلاغهای جناب نصیری مطرح میکرده شما هیچ پاسخی برای ارائه نداشتید و فقط سکوت میکردید ؟ بایگانی وبلاگتان گویای این موضوع است و نیازی به اثبات نیست. چرا ؟ دلیل این سکوت چه بوده ؟ عدم توانائی در پاسخ یا چیز دیگر ؟

نتیجه گیری اجتناب ناپذیر من از منظر یک خواننده فرصت طلبی و موقعیت سنجی شماست !!!! اینکه صبر کنیم ببینم باد از کدام طرف میاید تا ما هم وارد عکمل شویم !!!! الان که تقریبا یه جو عمومی علیه انتقاد کلاغا از نصیری وجود داره شما هم دیدین حجب فرصت نابی !!! و شروع به نوشتن کردین . میخواهین با یه تیر دوتا نشون بزنین هم با نصیری و تمام نوشته های قبلی انتقادیش تسویه حساب کنین و هم با طرفداری بیچون و چرا از صعود قلم دل اونا رو بدست بیارین و این وسط برای خودتون محبوبیتی دست و پا کنین !!!! فرصت طلبی خوب چیزیه آقا خوب !!! یه خورده به ماه یاد بدین

برای نشان دادن بی صداقتی شما در حرفاتون نظر خوانندگان عزیز رو به آرشیو وبلاگتون جلب میکنم . چرا وقتی داشتین آبروی کاظم رو میبردین یادتون نبود که اونم از گوشت و خونه و غرور و احترام داره و خاکستریه نه سیاه و سفید ؟؟؟ یادتونه با چه کلماتی در بارش مینوشتین ؟ یادتونه چه اتهاماتی بهش زدین ؟ چه توهینهایی ؟

جناب شجاعی لازمه که همینجا و هر چه سریعتر و عمیقا از کاظم فریدیان عذرخواهی کنید این تنها راهییه که میشه صداقت حرفاتون رو باور کرد

از کاظم فریدیان بخاطر همه توهینها و دروغهایی که در بارش گفتین عذرخواهی کنید

 
At ۱:۱۱ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۲, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

درودبر شما

من قبلاً از فرشید داوودی درباره وبلاگ شما و نوشته های خوبتون شنیده بودم اما متاسفانه وبلاگتون رو ندیده بودم تا این متن

بی اغراق وقتی خوندمش گمان کردم یک روانکاو بخشی از متن رو نوشته،در بخش هایی که نظرات شخصی داخل متن شده بود این فکر تغییر می کرد،اما روی هم رفته نگاه منطقی بود از منظری متفاوت که اگر در همه ی بخش ها با یک لحن گفته می شد شاید جذاب تر هم می نمود،خوشحالم که با قلمتون آشنا شدم و امیدوارم شاهد متن های بعدیتون باشم
با احترام
لیلی رهنما

 
At ۹:۱۵ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۲, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

جناب صدیفی،
به قول آقای حسین نژاد یک بار می خواستم از امتیاز میزبانی استفاده کنم و نظر شما رو همراه با پاسخش منتشر کنم. بعد که تهدید کردید دیگه ترسیدم.
به هر حال نظر شما ظاهرا با نظر آقای نصیری منطبقه و پاسختون رو همراه با پاسخ به ایشون خواهم داد.
-----------
آنا خانم، جناب ناشناس و آقای ایلاقی از نظر لطفتون ممنونم.
-----------
خانم رهنما،
بنده شما رو از طنز کوه می شناسم. ولی تازه دیروز دو تا از پست های مکث رو خوندم.
اگه در مورد مصادیق روشنتر صحبت کنین بهتر می تونم متوجه منظورتون بشم.

 
At ۱۰:۴۳ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۲, ۱۳۸۹, Anonymous حمید said...

جناب شجاعی ، سلام ... فکر کنم متاسفانه شما هم در دامی که گسترده شده بود گرفتار شدید ... پست کلاغها رو یک نگاهی بکنید استدلالش اینستکه شما که در مورد آقای فریدیان چنان کردید ، حق چنین انتقادی را ندارید ... مصداق بارز گرو کشی و در نهایت مظلوم نمایی

 
At ۵:۲۱ بعدازظهر, مرداد ۲۲, ۱۳۸۹, Anonymous مریدی از مریدان said...

سلام آقای شجاعی
راستش من پیش از این نام شما رو به خصوص در وبلاگ فرشید داوودی شنیده بودم اما سعادت آشنایی با قلمتون رو نداشتم.(که البته الان فهمیدم سواد خوندن نوشته هاتون رو هم ندارم).اما الان حین گشت و گذارم توی نت کوچه به کوچه به این متن شما رسیدم.نمی خوام در مورد اصل موضوع مورد نفدتون و جناح بندی هایی که در این بین شکل گرفته نظری بدم که به نظرم زمان کمک زیادی به تشخیص و قضاوت همه می کنه.
اما به عنوان یک خواننده کمترین باید بگم همون نکته منفی که در اکثر نوشته های طرفین موضوع به نظرم اومد در نقد البته حساب شده شما هم چشمک می زنه و اون غرض ورزی و تاثیر انگیزه های شخصیه.البته این یک نظره از دید یک مخاطب و نه بیشتر
برقرار باشید

 
At ۲:۱۱ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Anonymous فرشید فاریابی said...

جناب شجاعی . واژه " قلم به دست " در عرف روزنامه نگاری و ادبیات عبارتی از سر تحقیر است با بار معنایی منفی . عبارت " اهل قلم " همان است از سر بزرگواری، ادب و با بار معنایی مثبت . از این کم توان گفتن بود.

 
At ۷:۴۳ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

حمید آقا،
نمی دونم درست متوجه منظورتون شدم یا نه. ولی به هر حال صبر کنید تا من هم پاسخم رو به ایشون بدم.
----------
جناب مریدی از مریدان،
من فکر می کردم شما مریدی از مریدان آقا فرشید هستید نمی دونستم این نام وبلاگی تونه. شکسته نفسی نفرمائید. اختیار دارید آقا. متاسفانه اتهام تسویه حساب شخصی گویا تاثیر خودش رو گذاشته. ای کاش قبل از دیدن پاسخ من در مورد غرض ورزی قضاوت نمی کردید. به هر حال اگه مصداق اون رو هم ذکر کنید ممنون می شم.
-------
آقای فاریابی،
اگر اشتباه نکنم این واژه قلم به دست کلا چند سالی بیشتر نیست که در ادبیات فارسی وارد شده. آن هم از طرف رسانه های خاصی که با ترکیب اون با مزدور به اون بار منفی داده اند. اولین بار از طرف آقای عباس محمدی اشاره ای شنیدم که متاسفانه در این مملکت "قلم به دست" به عنوان ناسزا بکار میره. به نظرم درست اومد. اتفاقا فکر می کنم چه واژه زیبا و گویایی هست. از نظرتون هم بسیار ممنونم.

 
At ۳:۰۷ بعدازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

جهت اطلاع آقای فاریابی
مقاله ای با تیتر :
سیزده آبان حماسه شهیدان قلم به دست
http://www.hawzah.net/hawzah/magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6532&id=75063

 
At ۳:۰۸ بعدازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Anonymous مریدی از مریدان said...

آقای شجاعی سلام
آقا فرشید رو که فرمودین کماکان به ایشون ارادت دارم.
وبلاگ ندارم و نمی نویسم فعلا.اما می خونم .این هم یک شناسه است دیگه.(بی هویت!)
راستش معمولا سوال و جواب های کامنتی رو دنبال نمی کنم.در موضوع اخیر هم از هیچ جانبی ذی نفع و یا تحت تاثیر نیستم.مطلبتون رو اتفاقی خوندم و الحق نوشتارتون رو سنجیده دیدم ونمی شه این نقد رو کنار نقد سراسر آشفته و بی مغز بعضی دوستان متمدن تر!از خودم دید.اما:
بدون اصرار به لجاجت و انگیزه اثبات خود باز هم میگم روح نوشته تون و روش و اسباب تحلیلتون رو بی طرفانه و خالی از ذهنیت های شخصی ندیدم.
و بازهم یه صراحت میگم این نظر منه و می تونه اشتباه- احساسی و یا به دور از واقعیت باشه.ممنوم از حسن توجه تون
برقرار باشید

 
At ۳:۳۶ بعدازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

و یا اگر آن یکی به مذاق و سلیقه تان خوش نمی آید، این یکی را ببین:
وبلاگ : قلم بدست
وبلاگ نویس: احمد رضا بهالو (مجری سابق صدای آمریکا)
http://abaharloo.blogfa.com/

 
At ۵:۵۱ بعدازظهر, مرداد ۲۳, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

جناب آقای شجاعی
مفتخرم که از معدود کسانی هستید که مرا از طنز کوه می شناسند: و به آن اقرار دارند،چه تا جایی که یادم می آید اکثراً وجودم را در طنز کوه نادیده می گرفتند،بنده اساساً خیلی کوچکتر ازینم که برای متن بزرگی چون شما نظر دهم اما جسارتاً چون پرسیدید این چند نکته ای بود که به نظر مرسید که البته نظر شخصی ام است و مرجعیتی شاید هم ندارد

.

با توجه به محتوای عکس ها ... تا: و سطحی بودن نقد ایشان دارد
این توصیفتان از منظور وی از مبتذل کمی آمیخته به نظر شخصی و برای بیان نظرتان در ادامه به نظر می رسد.

،


او که ترجیع بند سخنانش تحقیر فرهنگ حاکم بر کوهنوردی ایران است ... تا: نیازی به تحقیق در صحت آنچه گفته است نمی بیند
من خواننده اگر کمی مغرضانه نگاه کنم ممکنه فکر کنم می خواستید با استناد به مسائلی درگذشته چیزی رو در حال ثابت کنید،مواردی که به موضوع صعود قلم هم ربط نداره،در واقعاین مورد درباب آقای نصیری چیزی معادل اون موردی که آقای خادم درباره زندگی شخصیشون گفتند،کمی زیرکانه تر البته!





همچنین در پیشبرد بحث صداقت ندارد... تا: اثبات کند (بهتر است بگویم توجیه کند)
این می تونه بیشتر یه ایده شخصی باشه تا یه دلیل قانع کننده،به عبارتی دیکگر بتره جوری نوشته بشه که مورد اولی که گفتم رو نرسونه که اینجا می رسونه.

.

و در آخر سخنی با خود ایشان. آقای نصیری ممکن است .... تا: اتفاقا تاثیر آن بعضا بیشتر است و سالها بر جا می ماند. از آزار کلامی دیگران بپرهیزید
بااینک این قسمت رو کاملاً قبول دارم و موقع خوندنش نا خود
اگاه یاد کتاب تاریخ روانکاوی استادم فروید می افتم اما شما هم از همون روشی استفاده کردی که آقای نصیری،و با اینکه می دونستید کلامتون چه تاثیری بر مخاطب داره به عمد بکارش بردید که البته شما با اعتراف به این موضوع شاید به نوعی خواستید بخش خود آزار ذهنتون رو غیر فعال کنید اما فرقی در موضوع بحثمون نمی کنه
روزگارتان خوش
با احترام
لیلی

 
At ۱۰:۴۹ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۴, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

جناب مریدی از مریدان،
از نظر لطفتون ممونم. همین که نظر دادین هم واقعا لطف کردین. واقعیت اینه که وقتی کسی از شما تعریف می کنه ولی اشکالات شما رو هم میگه بیشتر آدم به فکر فرو میره. با نظری که خانم رهنما دادن تقریبا متوجه شدم این برداشت چطور ممکنه شکل گرفته باشه. باز هم ممنون.
در ضمن من کسانی که نمی دونم خانم هستند یا آقا "جناب" خطاب می کنم. مطمئن هم نیستم از نظر دستوری درسته یا غلط. اگه شما خانم هستید و در کامنت قبلی شما رو به اشتباه آقا خطاب کردم معذرت می خوام. کم دقتی بود.

خانم رهنما،
واقعا از اینکه وقت گذاشتین و نوشته من رو با این دقت خوندین و اشکالات اون رو متذکر شدین ممنون. اگه از نقدم تعریف هم نمی کردین باز هم همین رو می گفتم. بزرگترین آرزوی من این هست که روزی ببینم همه با هم به این شکل صحبت می کنن. یعنی مستدل و بدون توهین. چون معتقدم نقد میتونه ملایم یا بی رحمانه باشه ولی نباید غیر مستند و غیر استدلالی باشه. گفتگوی توهین آمیز که جای خودش رو داره.

بند 1: با نظرتون موافقم. متوجه اشکال اون نشدم. طبیعتا کل این نوشته بیان و بسط نظرات شخصی منه.

بند 2: من عنوان این نقد رو نقدی بر کلاغها گذاشتم نه نقدی بر نقد صعود قلم فرامرز نصیری. نیمه اول این نقد در باره صعود قلم بود. ولی در واقع از اون هم کمک گرفتم تا کلاغها رو نقد کنم. نه فقط در اونجا بلکه در چند مورد دیگه هم به مطالب ایشون ارجاع دادم. مطلقا قبول ندارم که با مثال آقای خادم شباهت داره. این سابقه مربوط به نوشته های ایشون در وبلاگشونه که برای همه قابل دسترسه. نه سابقه خانوادگی شون که هیچ ربطی به موضوع نداره.

بند 3: برداشت من از توجیه اینه که شخص می دونه داره اشتباه می کنه ولی دلایل به وضوح مردودی بکار میبره. که به نظرم این نشانه عدم صداقت در پیشبرد بحثه. باز هم تکرار کنم این نوشته طبیعتا نظرات من رو منعکس میکنه.

بند 4: متاسفانه نفهمیدم اینکه خواسته ام بخش خود آزار ذهنم رو غیر فعال کنم دقیقا یعنی چه. شاید یعنی اینکه من چون می دونستم این نوشته تاثیر بدی بر مخاطب داره می خواستم به نوعی وجدان خودم رو راحت کرده باشم. خوب اون چیزی که در مورد انگیزه ام نوشتم دقیقا همون چیزی بود که راجع به اون فکر می کردم. دیگه از دلایل روانشاسی اش یا اینکه توی بخش ناخودآگاهم چی میگذره بی اطلاعم.
اما این نوشته شما باعث شد پاسخم به ایشون رو که در حال نوشتنش هستم تکمیل تر کنم
باز هم ممنون

 
At ۱۰:۵۸ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۴, ۱۳۸۹, Anonymous مریم said...

گاه آنکس که تو را به حقيقت می‌رساند خود از آن عاریست ..........

 
At ۶:۱۵ بعدازظهر, مرداد ۲۴, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

آقای شجاعی عزیز
از پاسخ جامعی که به کامنتم دادید بسیار سپاسگذارم،در مورد بند دوم از توضیحتون خیلی متشکرم چون این قستم از بی دقتی من نقد شده بود،و اگر بخواهیم این رو نقدی بر کلاغها بدونیم من کاملاً با نظرتون موافقم،و امیدوارم بی دقتی من رو در ندیدن این نکته ی مهم در متنتون ببخشید.
در مورد مورد آخر هم
اینکه نوشته بودید "ولی حتی خودم هم از کاربرد آن احساس خوبی ندارم"
کل آن توضیح را برای همین یک جمله داده بودم

 
At ۶:۱۹ بعدازظهر, مرداد ۲۴, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

ببینید ما در دنیایی زندگی می کنیم که مدام درحال جنگی میان کودک درونمان و محدوده های ذهنیمان هستیم،درواقع در هر برخورد یا واکنش به نفع یک کدامشان عقب نشینی می کنیم،اتفاقی که در این مورد در ناخودآگاه شما به عنوان نویسنده می افتد اینست که با اینکه از واژه ای استفاده می کنید که کودک درونتان برای بیان منظور می پسندد،خود را درگیر محدوده های ذهنیتان برای توجیه استفاده ازآن می کنید،این قسمت متنتان به نظرم بیشتر از اینکه توضیحی برای مجاب کردن مخاطب در باب کاربرد این کلمه باشد ،توجیهی بود برای احساس خودتان:و چون علتش این بود انگیزه شخصی به حساب می آید،و اینکه حس خوبی از کلمه ای که بنویسید نداشته باشید:خوب این با اصول اولیه ی نوشتن مغایرت دارد مگر برای کسانی صدق کند که دچار مازوخیسم نوشتاری اند که موضوع بحث ما نیست،پس وقتی بیانش می کنید:"حتی خودم هم..." نوعی پاسخ به بخشی است که در ناخودآگاهتان باعث آزار ذهن یا همان حس خوبی که از نوشتنش ندارید می شود و شما هم با بیانش این بخش را غیر فعال می کنید،درواقع به نوعی با بیانش رهایش می کنید که نوعی فرار است،به نظرم اگر نوع نوشتن جمله را عوض می کردید موضوع حل می شد،شاید برای خیلی ها مهم نباشد اما برای شما که با دقت و وسواس خاصی می نویسید فکر می کنم با توجه به تاثیری که جملات بر روی خود نویسنده اول و بعد بر دیگران دارد مهم خواهد بود
بهر حال این قطعاً نظری همچنان شخصیصت و البته در مواردی مرجعیت دارد که مرجعیتش نسبیست،پس چندان نکتهی بزرگی نیست،می شود گفت نکته ایست که هر چند بزرگ نیست اما از ظرافت کم ندارد،پس بد نیست مد نظر قرار گیرد.
ایامتان به شادخواری
با احترام
لیلی رهنما

 
At ۹:۳۱ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۵, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

مریم خانم،
ببخشید منظورتون چیه؟

--------
خانم رهنما،
اختیار دارین. از این اشتباهات پیش میاد. در مورد کامنت دوم باید کلی فکر کنم. اشکال هم از نداشتن مطالعه من در این زمینه هاست.
باز هم ممنون

 
At ۱۲:۳۲ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۶, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

جناب آقای شجاعی
درمورد اول خوشحالم که عذر خواهی ام را می پذیریدو درمورد دوم شاید من منظور را کمی پیچیده گفتم،سعی می کنم به نوعی دیگر بیان کنم،البته نیاز به تامل بر آن دارم بنابراین اجازه می خواهم سر فرصت این کار را انجام دهم
ایامتان به شادخواری
با احترام
لیلی رهنما

 

ارسال یک نظر

<< Home