قطاری که منتظر ما نمی ماند
جناب منتقد ادبی با سلام،
از پاسخ شما متشکرم.
همانطور که نوشته بودم نمی توانستم از ایراداتی که به مثالها گرفتید یقین حاصل کنم که با ایده اصلی مخالف بوده اید یا خیر. اما نوشته دومتان به روشنی نقطه نظراتتان را مشخص کرد.
خوشحالم که در مورد بخش اول انتقادات نقاط مشترک زیادی داریم. قدم اول برای هر اقدام اصلاحی شناخت و پذیرش اشکال در سیستم است. مثلا حال که شما نیز عقیده دارید ساختار فعلی انتخاب روسای فدراسیون نشان دهنده اقبال جامعه کوهنوردی به رئیس نیست می توان این موضوع را به بحث گذاشت و به دنبال یافتن راهی مناسب برای حل آن بود.
اما درمورد بخش دوم باید مواردی را ذکر کنم.
ابتدا روشن کنم که منظورم از نبود مسابقه برای تشکیل تیم ملی کوهنوردی، مسابقه بین کشورها در سطح تیم ملی بود آنگونه که مثلا تیم ملی فوتبال ایران با تیم ملی یک کشور دیگر مسابقه می دهد.
همچنین شما سخنگوی فدراسیون آقای آقاجانی نیستید و مجبور نیستید پاسخگوی همه مسائل آنجا باشید. اما آنچه در مورد حادثه گاشربروم 1 نوشتم مبتنی بر واقعیت بود. همچنین بجز حادثه منجر به شکافت جمجمه مرحوم اوراز که هیچ کجا به آن صریحا اشاره نشده است همگی بر گرفته از گزارشات رسمی بودند. حال شما بگویید چطور کسی که تا ساعتی قبل می خواسته خود قدم بردارد به دنبال سقوط در حین بسکت ناگهان دچار چنان خونریزی می شود که به اغما فرو می رود. (متاسفانه در حال حاضر امکان دسترسی به منابع منتشره را ندارم اما اگر نیاز به اثبات از روی بریده جراید داشته باشید برایتان پیدا خواهم نمود. )
مقایسه تیمهای ملی با صعودهای مستقل صحیح نیست. امکاناتی که در اختیار فدراسیون بوده با امکانات صعودهای مستقل قابل مقایسه نیست. همچنین به عقیده من 80 درصد اعضای تیمهای ملی همواره از بهترینهای ایران بوده اند. نمی توان آنها را با حداکثر 15 نفر که پول کافی داشته اند تا به یک سفر هیمالیا بروند مقایسه کرد. بدون پشتوانه تجربی قدیمی ترها نمی توان از کسانی که حتی مطمئن نیستند بار دیگر خواهند توانست یک چنین برنامه ای بروند یا خیر انتظار زیادی داشت.
مقایسه تنها زمانی مورد پذیرش است که آنها را همسنگ کنیم. یعنی ببینیم با توجه به هزینه ای که انجام شده و نسبت به تجربه کل تیم چه مقدار موفقیت به دست آمده است. مثلا همین آقایان اعتمادی فر و جابر انصاری (که از نظر تعدد برنامه مستقل استثنائند) تا به حال با احتساب نفرات صعود کننده 50 درصد نفرات تیمشان به قله رسیده اند. حال این آمار را با تعداد صعود کنندگان فدراسیون مقاسیه کنید. (از نظر هزینه چون تا به حال فدراسیون هیچ گاه هزینه برنامه هایش را اعلام ننموده نمی توان به طور قطعی نظر داد.)
با این همه اهداف انتخاب شده توسط کوهنوردان مستقل نیز تحت تاثیر جو عمومی 7000 متری و 8000 متری قرار داشته است. و هیچ کدام صاحب جایگاهی ارزنده در سطح جهان نیستند.
درمورد رقابت فدراسیون با کوهنوردان مستقل. به کمک مثالهایی نظیر آنچه ذکر شد سعی می شود این موضوع نشان داده شود. همانطور که خاطر نشان نموده اید در این صورت این مثالها اهمیت می یابند و ارائه این مثالها راهی است برای تبیین ایده اصلی و ایرادات شما از این منظر کاملا قابل پذیرشند.
اما توجه کنید که مواردی نظیر این را نمی توان با سند و مدرک "اثبات" نمود. طبیعتا نمی توان انتظار داشت که فدراسیون اقرار کند به این دلیل با حضور تیم گروه آرش در علم کوه مخالف بوده که می خواسته اولین صعود زمستانی دیواره را به نام خود ثبت کند. مجموعه ای از رفتارها و گفته ها باعث می شود چنین ذهنیتی ایجاد شود.
مواردی از این قبیل:
کارشکنی در برگزاری کلاسهای کارآموزی توسط بخش خصوصی.
عدم همکاری و گاه ممانعت حضور کسانی که با هزینه بخش خصوصی می خواسته اند در کلاسهای کوهنوردی در خارج از کشور حضور یابند.
عدم همکاری جهت برگزاری کلاسهای آموزشی توسط مربیان خارجی که توسط بخش خصوصی به کشور دعوت شده بودند.
عدم برگزاری جشنواره صعودهای برتر علی رغم اعلام اولیه. (که به اعتقاد بسیاری به دلیل صعود شاخصی بود که توسط همان دگر اندیشان صورت گرفته بود و برنده شدن آنها قطعی می نمود.)
اگر بخواهید یک یک این مثالها را باز می کنم. زیادند کسانی که بتوانند به این فهرست چند تایی اضافه کنند.
نوشته اید که با فرض وجود این رقابت چون باعث رشد کوهنوردی شده پس اشکالی نداشته است، چون آن دسته از کوهنوردان از بین کوهنوردان ایرانی انتخاب شده بودند. و دیگر اینکه دلیل آن احتمالا جو سیاسی متمایل به چپ در بین گروه ها یا اختلاط زنان و مردان بوده است.
بدبختانه قرنهاست سهلترین اتهامی که توسط بخش دولتی و حکمرانان در این مملکت متوجه بخش خصوصی و دگراندیشان شده است همین اتهامات سیاسی است. حکایت حسنک وزیر را به یاد آورید! بسیاری از کوهنوردان فعالی که در دهه 60 کوهنوردی می کردند هنوز و همچنان فعالند. بعضی از آنها در همین فدراسیون فعالیت نموده اند. هیچ کدامشان هم با اتهامات سیاسی متوجه نشده اند. از نظر فکری و عقیدتی هم هیچ تفاوتی بین آنها با کسانی که در همان زمان در فدراسیون فعالیت می کردند وجود نداشت.
اما هنوز بعد از 20 سال از قول شما می شنویم که جو سیاسی آن دوره (احتمالا) باعث کنار گذاشتن آنها بوده است. همان موقع هم به این موضوع اعتراض می شد که اگر کسی فعالیت ضد انقلابی دارد چرا دستگیرش نمی کنید؟ چرا با این حربه آنها را از حقوق اولیه شهروندی محروم می کنید؟ کدام قانون نوشته و نانوشته می گوید که بهره مندی از امکانات کوهنوردی کشور باید مختص همفکران سیاسی رئیس فدراسیون یا آنهایی باشد که می توانند با وی کار کنند؟
اما موضوع جایگاه فدراسیون بسیار مهمتر از این است که این تشکیلات با چه کسانی رقابت داشته. آیا اصولا فدراسیون حق رقابت با گروه ها و باشگاه ها را دارد؟ رقابت بین باشگاه ها یا گروه ها در بخش غیر دولتی کاملا مورد پذیرش است و نه تنها مانعی ندارد بلکه باعث پیشرفت آنها می گردد. اما فدراسیون یک ارگان دولتی است و چنانچه قبلا نوشتم امکاناتی در اختیار داشته که می بایست از آنها برای توسعه کوهنوردی استفاده کند. و یکی از مهمترین بخشهای توسعه همان توسعه کیفی است که فدراسیون به طور ناعادلانه ای به جای توزیع امکانات بین بخش خصوصی برای توسعه کیفی کوهنوردی، آنها را در انحصار خود در آورده بود.
سوء تفاهم نشود. منظورم از توزیع امکانات تنها کفش و چادر و کیسه خواب نیست، که در جای خود مهمند، بلکه مجموعه امکانات ارتباطی، اطلاعاتی، آموزشی و غیره است که باعث اعتلای یک ورزش می شود.
متاسفانه متوجه نشدم منظورتان چیست که دلایل این رقابت را جویا شده اید. یعنی می خواهید بدانید فلان شخص چه دلیلی برای این رقابت داشته است؟ در این صورت باید بگویم برایم دلایل اشخاص اهمیتی ندارند. این یک موضوع فرهنگی و تاریخی است و همانطور که اشاره نمودم در تاریخ این کشور ریشه دارد و مختص فدراسیون آقای آقاجانی نیست. دانشمندان چندی کوشش می کنند دلایل تاریخی و اجتماعی آن را بیایند. به هر حال بحث در مورد دلایل تاریخی و اجتماعی آن در صلاحیت من نیست. اما برایم مسلم است که این رقابت وجود داشته و در این نوشته نیز سعی کرده ام همین موضوع را نشان دهم.
هر دلیلی برای رقابت قائل شویم باید بپذیریم که این رقابت نه تنها باعث رشد نمی شود بلکه در دراز مدت باعث رکود در جامعه می گردد. بالاخره به نقطه ای می رسیم که یا بخش خصوصی قدرت رقابت را از دست می دهد (مانند بحث هیمالیا نوردی خودمان) یا به هزار و یک دلیل و توجیه به سخت ترین شکل از صحنه رقابت خارج می شود. از مصادره اموال گرفته تا زندان و اعدام.
هدفم از اشاره به انحصار تشکیل تیمهای ملی کوهنوردی به کشورهای کمونیستی، واقعیتی است که چرایی آن باید ما را به تامل وا دارد.
اشاره نموده اید حضور افرادی خارج از تیم ملی و با پرداخت هزینه هایشان در شرایطی اشکالی ندارد. به نظر من غرور یک ملت در تیم ملی آن تجلی می یابد. تیم ملی نشان دهنده کارآیی سیستم اجرایی در آن کشور است. موفقیتهای ورزشی بوسیله غرور و اعتماد به نفسی که به مردم می دهند باعث رشد و بالندگی آنها می شوند. تیم ملی یک کشور جایگاه بسیار رفیعی دارد.
با عنوان و اسامی کاری ندارم. به فرض که نام شخص به عنوان عضو تیم ملی برده نشود. این موضوع جز اینکه باعث شود احتمالا از بعضی مزایا بهره مند نشود تاثیر دیگری ندارد. مهمتر از آن این است که شخص در موفقیت یا شکست تیم سهیم بوده و با امکانات همه مردم اعزام شده است. امکانات مردم هم فقط پول آنها نیست. امکانات ارتباطی، اردوها، مربیان و همه و همه. آیا به هر کس دیگری که حاضر باشد این مبلغ را بپردازد هم در تیم جایی تعلق می گیرد؟ در درجه دوم اهمیت، توجه کنید به فساد مالی که جا افتادن این رویه به دنبال دارد. "کمیسیون مربوطه را بدهید عضو تیم ملی شوید." امیدوارم هیچ گاه تا به این حد به قهقرا نرویم.
به سابقه 80 ساله هیمالیا نوردی در بعضی کشورها اشاره نموده اید. توجه کنید هیمالیا نوردی در ایران در دهه 50 شمسی شروع شد و چندین تلاش و صعود با ارزش مانند تلاش برای صعود قلل تریچمیر، گاشربروم 2 و اورست و صعود قله مانسلو در آن سالها صورت گرفت. این سالها مصادف است با شروع هیمالیا نوردی در بسیاری از کشورهای جهان مانند لهستان (لهستان بر خلاف آنچه نوشته اید سابقه 80 ساله در هیمالیا نوردی ندارد). با این حال آنها به فاصله کوتاهی در بالاترین سطح ممکن به کوهنوردی پرداختند و ما بعد از 35 سال هنوز با یکدیگر بحث می کنیم که آیا ما می توانیم در آن سطح کوهنوردی کنیم یا خیر. امکاناتی که لهستان برای هیمالیا نوردی داشت به یک دهم امکانات امروز ما هم نمی رسید. آنها در مسافرخانه های پر از موش می خوابیدند اما با صعودهایشان بلندپروازی یک ملت را به نمایش می گذاشتند و ما به کمتر از هتل 5 ستاره رضایت نمی دهیم و صعودهایی را تکرار می کنیم که حتی 30 سال پیش مدتها بود که دیگر ارزش جهانی نداشتند.
این نوشته را با سخنی از رالف والدو امرسون به پایان می برم:
"تا زمانی که تلاش نکنید به فراتر از توانایی هایتان دست یابید هرگز رشد نخواهید نمود."
این تفکر با فرهنگ مردم کشورهای پیشرفته جهان عجین شده است. همانها که قطار پیشرفتشان نه تنها در هیچ ایستگاهی نمی ایستد بلکه سرعتش را نیز کم نمی کند.
شاد باشید.
2 Comments:
با سلام ؛
تا 2 هفته پس از نوشتن آخرین کامنت مربوط به شما در کوهنوشت ، منتظر نقطه نظر شما بودم اما پس از آن تاکنون چون خبری نشد ، به اینجا نیامدم ؛ امشب در سرودکوهستان نام شما را دیدم و سپس به اینجا آمدم که نوشتۀ شما را دیدم ؛ مواردی هست که در اولین فرصت به آنها خواهم پرداخت ؛
منتقد ادبی
متاسفم که نتوانستم سریعتر بنویسم. موضوع فقط گرفتاری خیلی زیاد و نداشتن تمرکز برای نوشتن بود.
ارسال یک نظر
<< Home