دوشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۵

ابراهیم بابایی

صعودهاي دهه 30 «جليل کتيبه‌اي» و همنوردان او سالها از سطح کوهنوردي آن زمان در ايران پيش بود و شايد به همين دليل توسط ديگر کوهنوردان تداوم نيافت. وي و همنوردانش موفق به صعود چندين مسير جديد در ايران شدند، از آن جمله مسير ديواره شمالي شاخک كه سالهاي سال صعود ديگري را بر خود نديد. جلیل کتیبه ای متأسفانه در اوج آمادگي بر اثر سانحه‌اي رانندگي مجبور شد براي هميشه کوهنوردي را کنار گذارد.

قريب به 15 سال بعد و از اواخر دهه 40 با بهبود وضع اقتصادي مردم و افزايش طبقه متوسط، کوهنوردي ايران رشد قابل ملاحظه‌اي را تجربه مي‌نمود. نسلي از کوهنوردان در اين دوران پرورش يافتند و بهترين صعودهاي ممکن در ايران را به انجام مي‌رساندند که با پيشرفته‌ترين صعودهاي آن زمان در ديگر نقاط جهان برابري مي‌كرد. به عقيده من اوج کوهنوردي ايران در دو دهه بعد از آن رقم خورد.

در اين ميان «ابراهيم بابايي» يک چهره شاخص و مغز متفکر مجموعه‌اي غني از "اولين صعودها" بود كه جايگاه ويژه‌اي در کوهنوردي ايران دارد. شايد اولين صعود ديواره بيستون (بلندترين ديواره ايران به ارتفاع 1200 متر) در اواخر دهه 40 را بتوان به عنوان نقطه شروع زنجيره‌اي به هم پيوسته از اين صعودهاي زيبا نام برد. البته ضعف ارتباطات در آن زمان باعث شد که اين صعود چندان شناخته نشود، به طوري که حتي چندي بعد زماني که «هاري روست» معروف براي گشايش "اولين مسير" بر روي اين ديواره تلاش مي‌کرد با تعجب آثاري از صعودهاي آنها را ديد.

سير تکاملي اين صعودها ادامه داشت و ابراهيم بابايي همچنان يکي از فعال‌ترين کوهنوردان آن زمان بود. اولين صعود ايراني‌ها بر روي مسير "روست-علايي" و سپس مسير "فرانسوي‌ها" در علم کوه از صعودهاي شاخص آن زمان بود. اولين مسير ايراني بر روي ديواره غربي علم کوه در ادامه اين صعودها قرار داشت. در همين سالها بود که ابراهيم بابايي در غالب تيمي از گروه آرش تلاشي بسيار ارزنده را بر روي قله 7708 متري "تريچمير" انجام داد. تلاش آنها از نظر سطح کار فني و روش صعود، با توجه به امکانات و ارتباطات در آن زمان، بسیار ستودنی بود.

بعد از دو سه سالي توقف به دليل انقلاب اسلامي، از اوايل دهه 60 اين صعودها مجددا ادامه پيدا کرد. اما اغلب همنوردان او در سالهاي دهه 50 مانند فرامرز نوتاش، وفا يونسي، علي شريفي، مرحوم ناصر خوشه‌چين، بيژن صادقي و کيومرث بابازاده کوهنوردي در سطح اول را کنار گذاشته و هر کدام به نوعي گرفتار زندگي خود شده بودند. کوهنوردي جدي تنها ذهن معدودي مانند مرحوم جلال رابوکي را به خود معطوف كرده بود.

اما نسل دوم کوهنوردان گروه آرش و دوستان آنها مانند عباس محمدي، وحيد عسگري، داريوش بابازاده، محمد موثق، امير فروزان و منوچهر شعاعي، تازه به دوران شکوفايي خود مي‌رسيدند. آنها جاي خالي ديگران را گرفتند و در همين سالها بود که اولين صعود يخچال يخار در دماوند با همراهي بعضي از آنها و تعدادي از کوهنوردان نسل پيشين صورت گرفت.

اما روياهاي ابراهيم بابايي به اين زودي‌ها تمام نمي‌شد. صعود مسير جديد بر روي ديواره علم کوه هدف بعدي بود. ابراهیم بابایی و کیومرث بابازاده به عنوان مدیران این صعود همکاری تیمی را شکل دادند که به نظر من در تاریخ کوهنوردی ایران نظیر آن به ندرت یافت می شود. نتیجه آنکه طي سه سال (از 61 تا 63) نه تنها يکي از زيباترين و فني‌ترين مسيرها بر روي ديواره شمالي علم کوه گشوده شد، بلکه يک نسل ديگر از ديواره‌نوردان در بهترين کلاس آموزشي ممکن يعني ميدان عمل، پرورش يافتند. تعدادي از آنها به واسطه اعتماد به نفسي که پيدا کرده بودند در سال 65 گشايش دومين مسير ايراني‌ها بر روي ديواره غربي علم کوه را به انجام رساندند. رضا ميرمحمد علي طاري، مسعود مترجم‌زاده و مرحوم غلامرضا رشتچي بعضي از آنها بودند.

حال که فني‌ترين صعودهاي ممکن در تابستان به پايان رسيده بود، نوبت به اهداف زمستاني مي‌رسيد. صعود زمستاني گرده آلمانها در سال 64 مقدمه‌اي بود براي صعود ديواره شمالي. بيشتر همنوردان او از همان نسلي بودند که در صعود مسير آرش بر روي ديواره علم کوه همپاي او بودند. در سال بعد اولين تلاش جدي بر روي ديواره شمالي، از ميان همان نسل و به سرپرستي ابراهيم بابايي و همراهي تعدادي ديگر همچون مرحوم جلال رابوکي و مرحوم فريدون اسماعيل زاده، صورت گرفت.

در اين زمان زنجيره صعودها و تلاش‌هاي طراز اول او به واسطه چند سال خروج از ايران متوقف شد. اما بلافاصله بعد از بازگشت پروژه ناتمام ديواره شمالي در زمستان پيگيري شد. ولي اين بار نسل دوم هم کوهنوردي جدي را کنار گذاشته بودند. بنابراين چاره‌اي نبود جز اتکا به نسلي ديگر از کوهنوردان که هر کدام در مکتب جداگانه‌اي پرورش يافته بودند. از ميان بسیاری از کوهنوردان آن صعود مانند مهدي فتاحي، حسين خوش‌چشم، محمد نوري و ايشخان ابراهيمي، تنها معدودی مانند حسين خوش‌چشم سابقه همنوردي با وي را داشتند. آخرين تلاش آنها براي صعود ديواره علم کوه در زمستان منجر به سرما‌زدگي دست و پاي ايشخان و متعاقبا قطع تعدادی از آنها شد.

به نظر من انتقاداتي که از وي بعد از اين حادثه صورت گرفت، باعث شد تا با اين حقيقت روبرو شود که فاصله فكري و فرهنگي او با نسل جديد بسيار زياد است. بنابراين ترجيح داد دايره همنوردانش را به همان دوستان قديمي که تعدادشان هم کم نبود، محدود نمايد. البته آنها ديگر توان و شايد ميل گذشته را براي صعودهاي سنگين نداشتند. بنابراين براي اولين بار مجبور شد روياهايش را به سطح همنوردانش تنزل دهد. گرچه حتي در همين دوران خط‌الرس‌هاي زيبايي براي اولين بار در زمستان و تابستان توسط وي و دوستانش صعود شد.

ابراهيم بابايي در طي بيش از 20 سال کوهنوردي طراز اول در کشور، شاهد ظهور و افول سه نسل از کوهنوردان کشور بود. درحاليکه به ندرت به آموزش مستقيم مي‌پرداخت، تعداد کثيري از کوهنوردان خوب کشور در کنار او و در صعودهاي او پرورش يافتند.

او داراي بیشتر آن قابليت‌هايي است که از يک کوهنورد طراز اول انتظار مي‌رود. فني، خوش فکر، قدرت مسيريابي فوق‌العاده، صبور و داراي سرعت و استقامت بسيار خوب. روابط عمومي قوي، ذهن تحليل‌گر، ايده‌هاي نو و فروتني خاص وي، او را به عنوان مرکز ثقل بسياري از اين صعودها معرفي مي‌نمود بدون اينکه بخواهد خود را به کسي تحميل کند.

او براي بسیاری از ما در گروه آرش هنوز يک الگو است.

2 Comments:

At ۷:۰۹ بعدازظهر, دی ۱۵, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

نوشتن در مورد کوهنوردان کمتر شناخته شده ایرانی کار بسیار پسندیده ای است.مخصوصا اینکه معمولا (بهترین ها ناشناخته ترین ها هستند
متاسفانه برای این کار منابع بسیار کم است و شما هم بیشتر از اطلاعات شفاهی خودتان استفاده کرده اید.
امیدوارم این کار با دیدی منصفانه- و با بر شمردن اشتباهات آنها نیز - ادامه یابد تا به اسطوره پروری منجر نشود یعنی همان اتفاقی که با نوشته های احساسی "جلیل کتیبه ای" در مجله کوه ،در مورد مرحوم"جلال رابوکی" افتاد.
راستی شما از "احد سالکی" اطلاعی دارید؟اکنون کجاست؟چه برنامه های ارزشمندی در گذشته اجرا کرده است؟ و چرا در بین کوهنوردان ایرانی، چهره ای جنجالی است؟

 
At ۸:۰۰ بعدازظهر, دی ۱۶, ۱۳۸۵, Blogger رامين شجاعي said...

سلام منصور،
جمله آخر این نوشته را اصلاح می کنم: "او برای من هنوز یک اسطوره است." خوب، من نماینده گروه آرش نیستم و گروه آرش نیز هرگز چنین چیزی را به زبان نیاورده است. همچنین هستند اعضایی در گروه آرش که ابراهیم بابایی برایشان نه تنها اسطوره بلکه انتقادات جدی نسبت به وی دارند.

در مورد شواهی بودن اطلاعات من حدستان درست است. شاید از آنجا که من سالها با خاطره و داستانهای این صعودها زندگی کرده ام نیازی به رجوع به مکتوبات در این زمینه نمی دیدم. به همین دلیل ممکن است برخی صعودهای مهم او را از قلم انداخته باشم. به احتمال زیاد تمام صعودهایی که بر شمردم در سلسله مقاله های جلیل کتیبه ای در مجله کوه و کتاب تاریخ کوهنوردی ایران که اخیرا منتشر شد یافت می شوند. اما نویسندگان این تاریخچه ها به صورت یکنواخت به این صعودها در کنار صدها صعود دیگر اشاره کرده اند. به همین دلیل این صعودها که هر یک در زمان خود یک قدم بزرگ رو به جلو به شمار می رفتند مورد توجه قرار نمی گیرند.
در تاریخچه فعالیتهای گروه آرش که توسط عباس محمدی گردآوری و تالیف شده است نیز می توانید شرح دقیقتر هر یک از این صعودها را بیابید.

ابراهیم بابایی نیز مانند هر کس دیگری اشتباهاتی داشته اما به نظر من تعداد آنها با توجه به تعداد صعودهای وی بسیار ناچیز بوده است. بحث بر انگیز ترین آنها شاید مربوط به تلاش برای صعود دیواره شمالی علم کوه در زمستان 69 بوده باشد. متاسفانه در آن سال ( دقت کنید 16 سال پیش ) انتقادات به صورت یک طرفه مطرح شد و دیگران نتوانستند پاسخهای وی را نیز بشنوند. همچنین حادثه ایگل در پاییز 49 که منجر به کشته شدن 5 نفر شد. اطلاعات از این یکی بسیار کمتر است.

و اطلاعت من در مورد احد سالکی بسیار پراکنده است و ارزش استناد ندارد. او ظاهرا سالهاست که در اروپا (احتمالا در آلمان) اقامت دارد.

 

ارسال یک نظر

<< Home