تمرین ذهنی برای مقابله با شرایط بحرانی
باز هم سقوط در حین فرود، باز هم درگذشت یکی از بازماندگان بعد از حادثه اول.
این چندمین حادثه در حین فرود است. شهریار امیر سلیمانی در دیواره علم کوه، منصور علی پور در دیواره بیستون، ویکتوریا کیانی راد در غار پرو و حالا مهدی عزیزی.
در واقع روش پیشگیری از بروز این نوع حوادث بسیار ساده است. در هیچ لحظه ای نباید از حمایت خارج شد. فرض کنید ناگهان از حال بروید یا بر اثر سقوط سنگ از بالا یا سر خوردن طناب در دستهایتان و یا هزار و یک دلیل دیگر نتوانید طناب را نگه دارید. در آن صورت باید بدون برخورد به حتی یک طاقچه توسط طناب نگه داشته شوید. ساده ترین و متداولترین ابزار برای انجام آن نیز استفاده از یک طنابچه 5 میلیمتری به عنوان خود حمایت روی طناب فرود است. درمورد مثالهای فوق ممکن است امیر سلیمانی و منصور علی پور به دلیل عدم دسترسی به کارگاه مناسب خود را از طناب جدا کرده باشند. این نیز خطای بزرگ دیگری است که باید آخرین گزینه ای باشد که انتخاب می کنیم. فکر می کنم بی توجهی به قرار داشتن دائمی در حمایت، خستگی و گاه اعتماد به نفس کاذب دلیل اصلی بروز این گونه حوادث باشد.
اما شاید تاسف آورتر از مرگ این عزیزان که در پی خطای فنی اتفاق افتاده است مرگ هم تیمی آنها است در حالیکه امکان نجات فراهم بوده است. آنچه از این نوع به خاطر دارم مرگ حسین حراستی بعد از مرگ عبدالله عزیزی در هنگام بازگشت از قله، مرگ امیر احمدی بعد از سقوط ویکتوریا کیانی راد، مرگ احسان یوسفی از دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر بعد از سقوط و مرگ دانشجوی دیگر، سحر قهرمانی، و در این آخری مرگ علیرضا سلیمانی بعد از مرگ مهدی عزیزی است.
با مروری کلی بر این حوادث ( و نه جزئی زیرا بخشی از اطلاعات در پرده ابهام باقی مانده اند)، می بینیم یک نفر بر اثر حادثه جان خود را از دست می دهد و بعد از آن بازماندگان قدرت تصمیم گیری مناسب را ندارند و بدون هیچ توجیهی یک نفر دیگر نیز جان خود را از دست می دهد. حسین حراستی می توانست همراه با مسعود آقابالایی و راهنمای روس به پایین بیاید. احسان یوسفی ظاهرا به دنبال سحر قهرمانی خود را به دره پرتاب می کند، امیر احمدی اگر چه تا قبل از حادثه اول ظاهرا در شرایط بحرانی قرار گرفته بود ولی تصمیم صحیح اولیه برای ماندن، بعد از مرگ کیانی راد تبدیل به تصمیم به ادامه صعود می شود، و در این حادثه اخیر دو نفر باقی مانده نمی توانند تشخیص دهند که ماندن یک شب دیگر بدون وسایل شب مانی چه خطری برایشان به همراه دارد و بیهوده ساعات با ارزشی را از دست می دهند.
فکر می کنم راه حل مقابله با این گونه حوادث به مراتب مشکلتر از حوادث فنی باشد زیرا در اینجا با یک پدیده روانی و اجتماعی مواجهیم که دلایل گوناگونی می تواند برای آن وجود داشته باشد از جمله نحوه برخورد جامعه و ارگانها با حوادث. فکر می کنم این موضوع می تواند دستمایه مناسبی برای یک تحقیق روانشناسی قرار گیرد.
اما به نظرم یکی از مهمترین دلایل بروز حوادثی از این دست عدم آمادگی ذهنی برای مقابله با شرایط بحرانی است. برای پیشگیری از آنها باید به تمرین ذهنی اشاره کنم که در کشورمان به ندرت به آن پرداخته شده است. منظور از تمرین ذهنی تصور و تجسم شرایط سخت و بحرانی و روشهای مختلف مقابله با آنها در شرایط عادی و در خارج از کوه است. نه تنها در ورزشهای دیگر بلکه در بسیاری از سازمانها و ارگانهای مختلف این گونه تمرینها به اشکال مختلف بخشی از آموزش ها را تشکیل می دهند.
به عنوان مثال، تمرین ذهنی درکوهنوردی عبارت است از جمع شدن اعضای تیم دور هم، معرفی یکی از شرایط سخت یا بحرانی که ممکن است اتفاق بیافتد و سپس همفکری نفرات درمورد چگونگی مقابله با آن. و تکرار این چرخه تا زمانی که افراد با مجموعه ای از شرایط خاص و بحرانی احتمالی در آن برنامه و نحوه مقابله با آنها آشنا شوند. بعضی از مربیان تاکید دارند که این آموزشها باید به ضمیر ناخود آگاه شخص نفوذ کند تا در زمان نیاز مکانیزم مقابله به طور خودکار به کار بیافتد.
چنانچه می دانید درکوهنوردی با شرایط سخت و بحرانی زیادی روبروییم؛ گم شدن در بوران و برف، پرتاب شدن کوله پشتی حاوی وسایل ضروری به دره، مرگ یک هم تیمی و بسیاری شرایط دشوار دیگر که به قدری اتفاق می افتند که شاید اطلاق واژه نامنتظره برای آنها صحیح نباشد. با تمرین ذهنی افراد تیم در صورت برخورد با حوادث این چنین تا حدودی آمادگی ذهنی پیدا می کنند و تحت شرایط سنگین روحی و احتمالا جسمی که در پی حادثه بوجود می آید قادر خواهند بود تصمیم مناسب تری اتخاذ نمایند.
نمی توانم دراین زمینه اشاره ای به مصاحبه آقای هوایی سرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی نکنم. تاکید وی به اطلاعیه فدراسیون در مورد عدم کوهنوردی به دلیل شرایط بد جوی و عدم توجه اعضا این تیم که آن را یکی از دلایل بروز این حادثه دانسته اند نشان از درک نادرست ایشان از کوهنوردی جدی و در شرایط زمستانی دارد. و ظاهرا به همین دلیل است که آن را یک نافرمانی قلمداد کرده و مسئولین باشگاه آرش را به "کمیته انظباطی" فرا خوانده است. در این زمینه اگر لازم باشد بیشتر خواهم نوشت.
همچنین به عنوان یک عضو باشگاه آرش از دوستان تقاضا می کنم جزئیات حادثه را بدون کم و کاست اعلام کنند. فراموش نکنیم با اطلاع رسانی دقیق و شفاف باید احتمال به وجود آمدن حوادث مشابه را کاهش دهیم. همچنین مسئولیت خود را در مورد این حادثه بپذیریم.
به خانواده این عزیزان، اعضا باشگاه آرش و جامعه کوهنوردی تسلیت می گویم.
روحشان در اوج.
این چندمین حادثه در حین فرود است. شهریار امیر سلیمانی در دیواره علم کوه، منصور علی پور در دیواره بیستون، ویکتوریا کیانی راد در غار پرو و حالا مهدی عزیزی.
در واقع روش پیشگیری از بروز این نوع حوادث بسیار ساده است. در هیچ لحظه ای نباید از حمایت خارج شد. فرض کنید ناگهان از حال بروید یا بر اثر سقوط سنگ از بالا یا سر خوردن طناب در دستهایتان و یا هزار و یک دلیل دیگر نتوانید طناب را نگه دارید. در آن صورت باید بدون برخورد به حتی یک طاقچه توسط طناب نگه داشته شوید. ساده ترین و متداولترین ابزار برای انجام آن نیز استفاده از یک طنابچه 5 میلیمتری به عنوان خود حمایت روی طناب فرود است. درمورد مثالهای فوق ممکن است امیر سلیمانی و منصور علی پور به دلیل عدم دسترسی به کارگاه مناسب خود را از طناب جدا کرده باشند. این نیز خطای بزرگ دیگری است که باید آخرین گزینه ای باشد که انتخاب می کنیم. فکر می کنم بی توجهی به قرار داشتن دائمی در حمایت، خستگی و گاه اعتماد به نفس کاذب دلیل اصلی بروز این گونه حوادث باشد.
اما شاید تاسف آورتر از مرگ این عزیزان که در پی خطای فنی اتفاق افتاده است مرگ هم تیمی آنها است در حالیکه امکان نجات فراهم بوده است. آنچه از این نوع به خاطر دارم مرگ حسین حراستی بعد از مرگ عبدالله عزیزی در هنگام بازگشت از قله، مرگ امیر احمدی بعد از سقوط ویکتوریا کیانی راد، مرگ احسان یوسفی از دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر بعد از سقوط و مرگ دانشجوی دیگر، سحر قهرمانی، و در این آخری مرگ علیرضا سلیمانی بعد از مرگ مهدی عزیزی است.
با مروری کلی بر این حوادث ( و نه جزئی زیرا بخشی از اطلاعات در پرده ابهام باقی مانده اند)، می بینیم یک نفر بر اثر حادثه جان خود را از دست می دهد و بعد از آن بازماندگان قدرت تصمیم گیری مناسب را ندارند و بدون هیچ توجیهی یک نفر دیگر نیز جان خود را از دست می دهد. حسین حراستی می توانست همراه با مسعود آقابالایی و راهنمای روس به پایین بیاید. احسان یوسفی ظاهرا به دنبال سحر قهرمانی خود را به دره پرتاب می کند، امیر احمدی اگر چه تا قبل از حادثه اول ظاهرا در شرایط بحرانی قرار گرفته بود ولی تصمیم صحیح اولیه برای ماندن، بعد از مرگ کیانی راد تبدیل به تصمیم به ادامه صعود می شود، و در این حادثه اخیر دو نفر باقی مانده نمی توانند تشخیص دهند که ماندن یک شب دیگر بدون وسایل شب مانی چه خطری برایشان به همراه دارد و بیهوده ساعات با ارزشی را از دست می دهند.
فکر می کنم راه حل مقابله با این گونه حوادث به مراتب مشکلتر از حوادث فنی باشد زیرا در اینجا با یک پدیده روانی و اجتماعی مواجهیم که دلایل گوناگونی می تواند برای آن وجود داشته باشد از جمله نحوه برخورد جامعه و ارگانها با حوادث. فکر می کنم این موضوع می تواند دستمایه مناسبی برای یک تحقیق روانشناسی قرار گیرد.
اما به نظرم یکی از مهمترین دلایل بروز حوادثی از این دست عدم آمادگی ذهنی برای مقابله با شرایط بحرانی است. برای پیشگیری از آنها باید به تمرین ذهنی اشاره کنم که در کشورمان به ندرت به آن پرداخته شده است. منظور از تمرین ذهنی تصور و تجسم شرایط سخت و بحرانی و روشهای مختلف مقابله با آنها در شرایط عادی و در خارج از کوه است. نه تنها در ورزشهای دیگر بلکه در بسیاری از سازمانها و ارگانهای مختلف این گونه تمرینها به اشکال مختلف بخشی از آموزش ها را تشکیل می دهند.
به عنوان مثال، تمرین ذهنی درکوهنوردی عبارت است از جمع شدن اعضای تیم دور هم، معرفی یکی از شرایط سخت یا بحرانی که ممکن است اتفاق بیافتد و سپس همفکری نفرات درمورد چگونگی مقابله با آن. و تکرار این چرخه تا زمانی که افراد با مجموعه ای از شرایط خاص و بحرانی احتمالی در آن برنامه و نحوه مقابله با آنها آشنا شوند. بعضی از مربیان تاکید دارند که این آموزشها باید به ضمیر ناخود آگاه شخص نفوذ کند تا در زمان نیاز مکانیزم مقابله به طور خودکار به کار بیافتد.
چنانچه می دانید درکوهنوردی با شرایط سخت و بحرانی زیادی روبروییم؛ گم شدن در بوران و برف، پرتاب شدن کوله پشتی حاوی وسایل ضروری به دره، مرگ یک هم تیمی و بسیاری شرایط دشوار دیگر که به قدری اتفاق می افتند که شاید اطلاق واژه نامنتظره برای آنها صحیح نباشد. با تمرین ذهنی افراد تیم در صورت برخورد با حوادث این چنین تا حدودی آمادگی ذهنی پیدا می کنند و تحت شرایط سنگین روحی و احتمالا جسمی که در پی حادثه بوجود می آید قادر خواهند بود تصمیم مناسب تری اتخاذ نمایند.
نمی توانم دراین زمینه اشاره ای به مصاحبه آقای هوایی سرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی نکنم. تاکید وی به اطلاعیه فدراسیون در مورد عدم کوهنوردی به دلیل شرایط بد جوی و عدم توجه اعضا این تیم که آن را یکی از دلایل بروز این حادثه دانسته اند نشان از درک نادرست ایشان از کوهنوردی جدی و در شرایط زمستانی دارد. و ظاهرا به همین دلیل است که آن را یک نافرمانی قلمداد کرده و مسئولین باشگاه آرش را به "کمیته انظباطی" فرا خوانده است. در این زمینه اگر لازم باشد بیشتر خواهم نوشت.
همچنین به عنوان یک عضو باشگاه آرش از دوستان تقاضا می کنم جزئیات حادثه را بدون کم و کاست اعلام کنند. فراموش نکنیم با اطلاع رسانی دقیق و شفاف باید احتمال به وجود آمدن حوادث مشابه را کاهش دهیم. همچنین مسئولیت خود را در مورد این حادثه بپذیریم.
به خانواده این عزیزان، اعضا باشگاه آرش و جامعه کوهنوردی تسلیت می گویم.
روحشان در اوج.
16 Comments:
لطفا روشن تر بگو منظورت از شک و تردید چیست.
در ضمن این یادداشت با توجه به گزارش اولیه حادثه نوشته شد. و اگر چه گزارش بعدی آقای عباسیون سوالاتی را به وجود می آورد ولی نکته اصلی که همان تمرین ذهنی مانند تمرینات فیزیکی و فنی است به نظرم همچنان معتبر است.
اما یک نکته : قبل از تمرین ذهنی بایستی در مورد ضرورت و اهمیت چنین کاری یک فرهنگ سازی مناسب میان کوهنوردان بشود .
یادمه یک دو سال قبل در یک صعود تیمی هنگام شب مانی که همه دور هم جمع بودیم خواست همین تمرین ذهنی را با همنوردان خود ( البته بدون آنکه متوجه هدف من باشند وبا اصطلاح به صورت نا محسوس ) انجام دهم آنقدر مسخره بازی درآوردند و گفتند این سوسول بازیها چیه که من از رو رفتم و بی خیال موضوع شدم
ممنونم . مطلب جالبی بود
اما یک نکته : قبل از تمرین ذهنی بایستی در مورد ضرورت و اهمیت چنین کاری یک فرهنگ سازی مناسب میان کوهنوردان بشود .
یادمه یک دو سال قبل در یک صعود تیمی هنگام شب مانی که همه دور هم جمع بودیم خواست همین تمرین ذهنی را با همنوردان خود ( البته بدون آنکه متوجه هدف من باشند وبا اصطلاح به صورت نا محسوس ) انجام دهم آنقدر مسخره بازی درآوردند و گفتند این سوسول بازیها چیه که من از رو رفتم و بی خیال موضوع شدم
ممنون ميشم بيشتر در مورد اين بند توضيح بديد. حال چه در اينجا و يا چه به صورت ايميل. چون دقيقا كمتوجه منظورتون نشدم و برداشتهاي مختلفي كردم .
نمی توانم دراین زمینه اشاره ای به مصاحبه آقای هوایی سرپرست جدید فدراسیون کوهنوردی نکنم. تاکید وی به اطلاعیه فدراسیون در مورد عدم کوهنوردی به دلیل شرایط بد جوی و عدم توجه اعضا این تیم که آن را یکی از دلایل بروز این حادثه دانسته اند نشان از درک نادرست ایشان از کوهنوردی جدی و در شرایط زمستانی دارد. و ظاهرا به همین دلیل است که آن را یک نافرمانی قلمداد کرده و مسئولین باشگاه آرش را به "کمیته انظباطی" فرا خوانده است.
متوجه هستم منظورتان چیست. من هم چنین تجربه ای داشته ام. امیدوارم با این گفتگوی امثال من و شما کم کم فرهنگ سازی انجام گیرد همانطور که میبینیم به عنوان مثال امروز بسیار بیشتر از چند سال گذشته کمربند ایمنی استفاده می شود و دیگر بستن آن باعث خنده نمی شود.
منظورم این است که ایشان ظاهرا توقع داشته به دلیل صدور آن اطلاعیه دیگر هیچ کس به کوه نرود. پس حالا که عده ای رفته اند پس نافرمانی کرده اند. کسی هم که نافرمانی می کند باید به کمیته انظباطی بیاید (مانند توهین یک فوتبالیست به داور در زمین مسابقه ) .
به قول آقای محمدی این گونه اطلاعیه هایی که هر ساله داده می شده برای کوهنوردان جدی نیست بلکه برای مردم عادی کاربرد دارد. والا کسی که یک برنامه مثلا دو هفته ای زمستانی دارد احتمالا هوای خراب را در نظر گرفته و با توجه به آن برنامه ریزی کرده است. این حادثه هم تا آنجا که می دانیم به دلیل هوای خراب بوجود نیامده است.
به نکاتی اشاره کردید که بسیار مهم و در عین حال بحث بر انگیزند و نظرات موافق و مخالف زیادی هم دارند. راستش را بخواهید من شخصا هنوز به نتیجه قطعی در مورد آنها نرسیده ام. از یک طرف خطرات کوهنوردی ایجاب می کند که تمامی احتیاطات انجام شود از یک طرف کوهنوردان کم تجربه کم کم باید تجربه پیدا کنند. همینطور تشخیص اینکه چه کسی برای چه برنامه ای مناسب است بسیار ظریف و سلیقه ای است. فرض کنیم مسئول کمیته فنی را برای آن انتخاب کنیم. و انتخاب او را هم یک کمیته دیگر تایید کند. سوال من این است که این زنجیره کی تمام می شود؟ و آیا اصلا وجود آن کمکی به انتخاب صحیح می کند؟
همچنین تا آنجا که من می دانم و تا زمانی که من در گروه فعال بودم خوب یا بد در گروه آرش هیچ گاه مانند باشگاه دماوند آن مکانیزم سفت و سخت تایید برنامه و نفرات برنامه وجود نداشت.
متوجه منور شما هستم. اما
به نظر من فدراسيون فقط به دليل غرض شخصي گروه آرش رو به كميته انظباطي خواسته. اون هم غرض شخصي بين فدراسيون و انجمن كوهنوردان. و گرنه ما هممون خوب ميدونيم كه فدراسيون براي اين دو نفري كه جانشون رو از دست دادن آرشي ها رو به كميتهانظباطي دعوت نكرده!!!؛
اين نظر شخصي منه. اميداورام باز هم منو راهنمايي كنيد.
مرگ احسان یوسفی پس از سقوط و مرگ سحر فهرمانی،و متاسفانه هیچ گاه گزارشی در چارچوب گزارشهای کوهنوردی ارئه نشد!
محمد سلامت
دبیر انجمن کوهنوردی دانشگاه خواجه نصیر
متن را اصلاح کردم. متشکر که نام آنها را یادآوری کردید. جان هر انسانی با ارزش است اما مرگ این دو عزیز مرا بسیار متاثر کرد.
یکی از معدود کلاسهایی که برگزار کرده ام کلاس آموزش اتاق برفی بود که برای دانشجوهای دانشگاه شما چند سالی قبل از آن حادثه برگزار شد. در آن برنامه از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کردم و موضوعی که به نظرم مهمتر بود را تمرین کردیم یعنی کنترل خود در صورت لیز خوردن روی یخ یا برف...
ارسال یک نظر
<< Home