بگذارید از حادثه علم کوه بیاموزیم
با این انگیزه که از این حادثه تلخ هر چه بیشتر بیاموزیم و با این امید که شناخت علل مستقیم و غیر مستقیم وقوع حادثه احتمال تکرار حوادثی مشابه را کمتر و کمتر کند به ذکر نکاتی در مورد بیانیه آرش می پردازم.
1- تا آنجا که من اطلاع دارم تقویمهای رسمی صعودهای آرش فقط بخش کوچکی از صعودهای اعضا را تشکیل می دهد و بسیاری از صعودهای مهم هرگز نه در تقویم قرار گرفته اند و نه توسط کمیته فنی تایید شده اند. اما افتخار این صعودها به درستی متعلق به همه اعضا و کل باشگاه بوده است. حال صحیح نیست که با وقوع این حادثه قرار نداشتن در تقویم را (احتمالا) به جهت سلب مسئولیت خود مطرح کنیم. به هر حال این عزیزان در باشگاه آرش و با آموزه های ما و روشهای صعود ما کوهنوردی فنی و زمستانی را فرا گرفته اند. در نتیجه اشتباهات آنها ممکن است نتیجه آموزه های مستقیم و غیر مستقیم نادرستی باشد که در باشگاه ارائه نموده ایم.
2- چنان که می دانید یکی از دلایل وقوع حوادث در کوهنوردی اقدام به صعودی فراتر از توانایی اعضا تیم است.
بنابراین از دوستان تقاضا می کنم سابقه صعودهای فنی و زمستانی همه اعضای تیم را به طور دقیق ارائه کنند. دراین مورد باید پرسید آقای عزیزی چه صعودهای زمستانی داشته است و سوابق سرپرستی او چه بوده است، و همچنین سابقه صعودهای فنی و زمستانی آقایان سلیمانی و عباسیون چه بوده است. تشخیص توانایی داشتن یا نداشتن این افراد را به عهده همان کسانی بگذارید که به نظرتان باید این حادثه را بررسی کنند.
همینجا باید اعتراف کنم که این بی دقتی (یا ناچاری) درانتخاب و صعود با کوهنوردانی که در تیم حضور دارند در بین کوهنوردان ما (از جمله خود من) بسیار شایع است. این امر می تواند دلایل متعددی داشته باشد که پرداختن به آن موضوع بحث جداگانه ای است. اما این به این معنی نیست که حق داریم به این علت که اشتباهی متداول است چشم بر آن ببندیم.
3- هیچ کسی نمی تواند موجودیت باشگاه آرش را به واسطه وقوع این حادثه به زیر سوال ببرد. در عین حال ممکن است مانند هر حادثه ای خاطیان متناسب با خطایی که مرتکب شده اند مورد مواخذه قرار گیرند. اما اولا این وظیفه انسانی ما است که صادقانه با این حادثه برخورد کنیم ثانیا با دادن آگاهی سعی کنیم از تکرار حوادثی مشابه جلوگیری نماییم.
1- تا آنجا که من اطلاع دارم تقویمهای رسمی صعودهای آرش فقط بخش کوچکی از صعودهای اعضا را تشکیل می دهد و بسیاری از صعودهای مهم هرگز نه در تقویم قرار گرفته اند و نه توسط کمیته فنی تایید شده اند. اما افتخار این صعودها به درستی متعلق به همه اعضا و کل باشگاه بوده است. حال صحیح نیست که با وقوع این حادثه قرار نداشتن در تقویم را (احتمالا) به جهت سلب مسئولیت خود مطرح کنیم. به هر حال این عزیزان در باشگاه آرش و با آموزه های ما و روشهای صعود ما کوهنوردی فنی و زمستانی را فرا گرفته اند. در نتیجه اشتباهات آنها ممکن است نتیجه آموزه های مستقیم و غیر مستقیم نادرستی باشد که در باشگاه ارائه نموده ایم.
2- چنان که می دانید یکی از دلایل وقوع حوادث در کوهنوردی اقدام به صعودی فراتر از توانایی اعضا تیم است.
بنابراین از دوستان تقاضا می کنم سابقه صعودهای فنی و زمستانی همه اعضای تیم را به طور دقیق ارائه کنند. دراین مورد باید پرسید آقای عزیزی چه صعودهای زمستانی داشته است و سوابق سرپرستی او چه بوده است، و همچنین سابقه صعودهای فنی و زمستانی آقایان سلیمانی و عباسیون چه بوده است. تشخیص توانایی داشتن یا نداشتن این افراد را به عهده همان کسانی بگذارید که به نظرتان باید این حادثه را بررسی کنند.
همینجا باید اعتراف کنم که این بی دقتی (یا ناچاری) درانتخاب و صعود با کوهنوردانی که در تیم حضور دارند در بین کوهنوردان ما (از جمله خود من) بسیار شایع است. این امر می تواند دلایل متعددی داشته باشد که پرداختن به آن موضوع بحث جداگانه ای است. اما این به این معنی نیست که حق داریم به این علت که اشتباهی متداول است چشم بر آن ببندیم.
3- هیچ کسی نمی تواند موجودیت باشگاه آرش را به واسطه وقوع این حادثه به زیر سوال ببرد. در عین حال ممکن است مانند هر حادثه ای خاطیان متناسب با خطایی که مرتکب شده اند مورد مواخذه قرار گیرند. اما اولا این وظیفه انسانی ما است که صادقانه با این حادثه برخورد کنیم ثانیا با دادن آگاهی سعی کنیم از تکرار حوادثی مشابه جلوگیری نماییم.
7 Comments:
جاي شكرش باقيست كه در اين حادثه غم انگيز لااقل دست كم سه چهار نقد و بررسي بيانيه ميبينيم كه جاي اميدواري است.
اظهار نظر شما در مورد حادثۀ علمکوه و بیانیۀ آرش ، قابل تقدیر است ؛ چنین نقدهایی از درون میتواند به اصلاح برخی تفکرها منجر شود ؛ از زمان وقوع این حادثه تا صدور بیانیه ، مواردی به نظرم رسیدهاست که هنوز فرصت نکردهام بیان کنم ؛ شاید ظرف چند روز آینده مطرح کنم ؛ اما قطعاً تأثیر نوشتۀ شما برای آرشیها بیشتر خواهدبود ؛
دوم ، در مورد نوشتۀ شما در جایی دیگر ؛
فکر میکنم به همان اندازه یا شاید کمی بیشتر از آن مقدار که منطقی هستید ، احساساتی هم هستید ؛ چراکه با دیدن پرستارهترین آسمانی که سندش به نام شما تنظیم شدهبود ، مویرگهای وجه وجیهتان متسع گردید ؛ مایل هستم در مورد توهینها و رنگ عوضکردن و مصداقهای هر دو ، اگر به زحمت نمیافتید ، بیشتر توضیح دهید ؛ این را هم اضافه کنم که حتی اگر فرض کنیم حق با شما باشد و آن نوشته را دارای توهین بدانید ، هایی در برابر هویی بودهاست که قصد تحریک دیگران علیه بنده ، شانتاژ ، و انحراف موضوع اصلی را داشتهاست ؛ آن نوشته در برابر نوشتههای کسی که از سالها پیش تاکنون ، دراین وبلاگ و آن وبلاگ به تمسخر و توهین افراد از عالیترین مقامهای مملکتی تا پایینترین آنها ، که با وجود اشتباههایی که دارند برایم محترم و مورد اعتقاد هستند ، پرداختهاست ، بسیار ناچیز است ؛ کسی که قهرمان ملی ، حسین رضازاده ، را حمال پوچی مینامد فقط به این دلیل که به بالاترین مقام حاکمیت ، ارادت دارد ؛ چون همه باید مانند او فکر کنند و به افرادی مانند شاملو ارادت داشتهباشند تا آزاده باشند ؛ آیا نوشتههای بنده که در پاسخ به شما بوده ، هم حاوی توهین بودهاست ؛ و اگر نبودهاست به دلیل آن فکرکردهاید ؛ سعی بنده بر این است که نوشتههایم متناسب با ادبیات و شخصیت طرف مقابل باشد ؛ متانت در برابر متانت ، گزنده در برابر گزنده ؛ ممکن است در این راهبرد رقیقتر باشم اما بهندرت غلیظتر خواهمبود ؛ اگر فرض کنیم آن نوشته حاوی توهین بودهاست ، چرا باید شما شرمسار باشید ؛ گفتوگویی بود بین بنده و شما و اگر آن فرد به آن نحو وارد نشدهبود ، قطعاً چنان پاسخی دریافت نمیکرد ولو آنکه قبلاً به اعتقادات و شخصیتهای مورد احترام بنده اهانت کردهباشد ؛ در میانۀ همان گفتوگوها ، افراد دیگری با تهمت ، تمسخر و توهین به اعتقادات وارد میدان شدند ؛ در حالی که میتوانستم پاسخ آنها را کوبندهتر بدهم ، اما در اولین واکنش نسبت به آنها خواستم که چنین عملی را تکرار نکنند ؛ چون این روش را مؤثرتر میدانم ؛ به برخی دیگر که اصلاً واکنش نشان ندادم چون مقتضای سنی آنها یا شرایط چنین ایجاب میکرد ؛
پیشنهاد اولم این است که اگر در آن ایام یا از آن زمان تاکنون ، نامه یا توصیهای از دوستان دریافت کردهاید که شما را از گفتوگو با بنده منعکرده و مورد سرزنش قراردادهاند و حال فکرمیکنید که نفس گفتوگو مهمتر از نتیجه نیست ، آنها را منتشرکنید ؛ این برای رسیدن به شفافیت ، بهتر است ؛
پیشنهاد دومم این است که در صورت تمایل ، آن نوشتههایی را که در وبلاگ شما ، بازتاب کامنتهای بنده است ، بردارید تا نام بنده به مثابۀ خار در چشم و استخوان در گلوی دوستانتان تلقی نگردد ؛ در این صورت طعم آن بهترین چای دنیا برای شما و دوستان ، شیرین خواهد شد ؛
آخرین مورد اینکه ، بنده خوانندۀ دایمی آن وبلاگ نیستم ؛ دیروز به سرودکوهستان سری زدم و چند پست پایینتر را که به آن وبلاگ پیوند دادهبود ، دیدم ؛ بنابراین بهطور تصادفی نوشتۀ شما را دیدم و ممکن بود هرگز نبینم ؛
از علامتهایی مانند پرانتز ، گیومه ، سؤال ، خط تیرۀ جملۀ معترضه ، نقطه و ... که میتوانند به روانخوانی و درک مطلب کمک کنند ، استفاده نکردم ؛ زیرا استفاده از آنها در بخش نظرخواهی خدمات بلاگاسپات ، نوشته را درهممیریزد ؛ بابت آن ، پوزش میخواهم ؛
کامتان عسلی
منتقد ادبی
علت شرمساری من این بود که احساس می کردم سزاوار توهینی که به او شد نبوده است. و من با انتشار نظراتتان و همچنین سرزنش توهین کنندگان به شما عملا روشهای دیگران را رد نمودم. شرمنده ایشان و دیگرانی هستم که شاید از من انتظار حمایت داشتند و من در مقابل از شما حمایت کردم. امیدوارم بنده را درک کنند.
در عین حال باید این واقعیت را نیز در نظر بگیریم که گفتگو در این کشور کار ساده ای نیست. برخی با مستمسک قرار دادن اعتقاداتی شبیه به شما جسم و جان دیگران را به دلیل عقایدشان نابود کرده اند؛ از شکنجه و زندان انفرادی گرفته تا اعدام و ترور. نه فقط سیاسیون و روشنفکران بلکه مردم عادی هم به نوبه خود با این مسائل روبرویند. بنابراین زمانی که از توهین به اعتقاداتتان می نالید یا انصار را برادران خود می خوانید اینها را هم در نظر داشته باشید.
می گویم مستمسک قرار داده اند زیرا عدم تحمل صدای مخالف منحصر به آنها نمی شود و ربطی به مذهبی بودنشان ندارد. از راست و چپ گرفته تا مذهبی و غیر مذهبی هنوز آزادی بیان و عقیده در پوست و خون مردم جای نگرفته است. نمونه اش را در همین مشاجرات از هر دو سو شاهد بودیم.
نوشته اید این روش ها را موثر تر می دانید. موثر تر از چه؟ موثر تر از اینکه جواب های را با هوی بدهید؟ فکر می کنید های و هوی چه تاثیری دارد جز اینکه کینه و نفرت را از این که هست عمیق تر کند؟
سخنی هم با برخی از مخاطبینتان در آن مشاجرات دارم. این واقعیت را باید بپذیرید که در ایران بین 10 تا 30 درصد مردم عقایدی شبیه به منتقد ادبی دارند. 10 تا 30 درصد تعداد کمی نیست. بیشترشان هم در اعتقاداتشان صادقند و ریاکار نیستند. وجود آنها را بپذیرید و به عقایدشان احترام بگذارید که تنوع عقاید و نظرات هیچ اشکالی ندارد و همزیستی مسالمت آمیز نشانه رشد یک جامعه است.
جناب منتقد ادبی پیشنهادهایتان به نظرم منطقی نیستند و متاسفانه نمی توانم آنها را بپذیرم حتی اگر در آینده نتوانم با شما به گفتگو ادامه دهم. اما بنده یک پیشنهاد به شما دارم. فکر می کنم حرفهای زیادی برای گفتن دارید که من شخصا از آنها استفاده برده ام. حیف است منتظر شوید تا آقای رضایی -کوهنوشت- مطلبی در آن باره منتشر کند تا شما ذیل آن، مطالبتان را بیاورید. ضمن اینکه یافتن آنها نیز بسیار دشوار و خسته کننده است. توجه کنید موتورهای جستجو هنوز داخل بیشتر کامنتهای وبلاگها را جستجو نمی کنند. بنابراین پیشنهاد می کنم شما هم به جمع وبلاگ نویسان بپیوندید.
هنوز هم معتقدم خوب است یاد بگیریم با هم صحبت کنیم و نتیجه گیری را بر عهده خوانندگان بگذاریم. پذیرای نظرات شما هستم.
ارداتمند
ارسال یک نظر
<< Home