دوشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۵

بگذارید از حادثه علم کوه بیاموزیم

با این انگیزه که از این حادثه تلخ هر چه بیشتر بیاموزیم و با این امید که شناخت علل مستقیم و غیر مستقیم وقوع حادثه احتمال تکرار حوادثی مشابه را کمتر و کمتر کند به ذکر نکاتی در مورد بیانیه آرش می پردازم.

1- تا آنجا که من اطلاع دارم تقویمهای رسمی صعودهای آرش فقط بخش کوچکی از صعودهای اعضا را تشکیل می دهد و بسیاری از صعودهای مهم هرگز نه در تقویم قرار گرفته اند و نه توسط کمیته فنی تایید شده اند. اما افتخار این صعودها به درستی متعلق به همه اعضا و کل باشگاه بوده است. حال صحیح نیست که با وقوع این حادثه قرار نداشتن در تقویم را (احتمالا) به جهت سلب مسئولیت خود مطرح کنیم. به هر حال این عزیزان در باشگاه آرش و با آموزه های ما و روشهای صعود ما کوهنوردی فنی و زمستانی را فرا گرفته اند. در نتیجه اشتباهات آنها ممکن است نتیجه آموزه های مستقیم و غیر مستقیم نادرستی باشد که در باشگاه ارائه نموده ایم.

2- چنان که می دانید یکی از دلایل وقوع حوادث در کوهنوردی اقدام به صعودی فراتر از توانایی اعضا تیم است.
بنابراین از دوستان تقاضا می کنم سابقه صعودهای فنی و زمستانی همه اعضای تیم را به طور دقیق ارائه کنند. دراین مورد باید پرسید آقای عزیزی چه صعودهای زمستانی داشته است و سوابق سرپرستی او چه بوده است، و همچنین سابقه صعودهای فنی و زمستانی آقایان سلیمانی و عباسیون چه بوده است. تشخیص توانایی داشتن یا نداشتن این افراد را به عهده همان کسانی بگذارید که به نظرتان باید این حادثه را بررسی کنند.

همینجا باید اعتراف کنم که این بی دقتی (یا ناچاری) درانتخاب و صعود با کوهنوردانی که در تیم حضور دارند در بین کوهنوردان ما (از جمله خود من) بسیار شایع است. این امر می تواند دلایل متعددی داشته باشد که پرداختن به آن موضوع بحث جداگانه ای است. اما این به این معنی نیست که حق داریم به این علت که اشتباهی متداول است چشم بر آن ببندیم.

3- هیچ کسی نمی تواند موجودیت باشگاه آرش را به واسطه وقوع این حادثه به زیر سوال ببرد. در عین حال ممکن است مانند هر حادثه ای خاطیان متناسب با خطایی که مرتکب شده اند مورد مواخذه قرار گیرند. اما اولا این وظیفه انسانی ما است که صادقانه با این حادثه برخورد کنیم ثانیا با دادن آگاهی سعی کنیم از تکرار حوادثی مشابه جلوگیری نماییم.

7 Comments:

At ۱۱:۴۲ بعدازظهر, بهمن ۱۷, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

همون مشكلي كه ازش رنج مي بريم. عادت كرديم بجاي درس گرفتن بدنبال مقصر بگرديم!؛

 
At ۹:۳۰ قبل‌ازظهر, بهمن ۱۸, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

حرفتون كاملا درسته در اكثر قريب به يقين اتفاقاتي كه در گروه ها مي افته سلب مسئوليت مسئولان باشگاه وگروه مربوطه امري عادي شده.هيچكس حاضر نيست قبول كنه اگه افتخارات كوهنورد افتخارات آنهاست اشتباهاتشان هم اشتباه آنهاست چه انها مسئوليت سنگين تري هم خواهند داشت . اما ميبينيم كه نه تنها مسئولان باشگاه ها بلكه حتي در يك گروه سرپرست برنامه هم از قبول مسئوليت تبعات يك فاجعه سر باز ميزند و سعي ميكند خود را مبرا كند. پس اگر همه تقصير ها به گردن خود كوهنورد است پس وجود سرپرستي و گروه و گروهي كار كردن شعاري بيش نيست. مثل اشتباه بزرگ و فاحشي كه در كل جنون اتفاق افتاد و منجر به مرگ 5 نفر شد. اون حادثه حقيقاتا يك فاجعه بزرگ بود كه اهميتي به آن داده نشد و و همه در مقابل آن سكوت كردند.انتظار داشتيم سرپرست برنامه يا مسئولان پاسخگو باشند. گزارشي رسمي ارائه كنند. حادثه رادقيق بررسي كنند و براي عدم تكرار چنين حوادثي تدبيري بينديشند كه چنين نشد و در آينده هم نخواهد شد.

 
At ۹:۳۲ قبل‌ازظهر, بهمن ۱۸, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

دوستي به من گفت درباره اون حادثه نقد هانوشته شد اما هرگز منتشر نشد. به راستي چرا؟
جاي شكرش باقيست كه در اين حادثه غم انگيز لااقل دست كم سه چهار نقد و بررسي بيانيه ميبينيم كه جاي اميدواري است.

 
At ۲:۰۹ بعدازظهر, بهمن ۲۰, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

اول ، در مورد همین نوشته ؛

اظهار نظر شما در مورد حادثۀ علم­کوه و بیانیۀ آرش ، قابل تقدیر است ؛ چنین نقدهایی از درون می­تواند به اصلاح برخی تفکرها منجر شود ؛ از زمان وقوع این حادثه تا صدور بیانیه ، مواردی به نظرم رسیده­است که هنوز فرصت نکرده­ام بیان کنم ؛ شاید ظرف چند روز آینده مطرح کنم ؛ اما قطعاً تأثیر نوشتۀ شما برای آرشی­ها بیش­تر خواهدبود ؛

دوم ، در مورد نوشتۀ شما در جایی دیگر ؛

فکر می­کنم به همان اندازه یا شاید کمی بیش­تر از آن مقدار که منطقی هستید ، احساساتی هم هستید ؛ چراکه با دیدن پرستاره­ترین آسمانی که سندش به نام شما تنظیم شده­بود ، مویرگ­های وجه وجیهتان متسع گردید ؛ مایل هستم در مورد توهین­ها و رنگ عوض­کردن و مصداق­های هر دو ، اگر به زحمت نمی­افتید ، بیش­تر توضیح دهید ؛ این را هم اضافه کنم که حتی اگر فرض کنیم حق با شما باشد و آن نوشته را دارای توهین بدانید ، هایی در برابر هویی بوده­است که قصد تحریک دیگران علیه بنده ، شانتاژ ، و انحراف موضوع اصلی را داشته­است ؛ آن نوشته در برابر نوشته­های کسی که از سال­ها پیش تاکنون ، دراین وبلاگ و آن وبلاگ به تمسخر و توهین افراد از عالی­ترین مقام­های مملکتی تا پایین­ترین آن­ها ، که با وجود اشتباه­هایی که دارند برایم محترم و مورد اعتقاد هستند ، پرداخته­است ، بسیار ناچیز است ؛ کسی که قهرمان ملی ، حسین رضازاده ، را حمال پوچی می­نامد فقط به این دلیل که به بالاترین مقام حاکمیت ، ارادت دارد ؛ چون همه باید مانند او فکر کنند و به افرادی مانند شاملو ارادت داشته­باشند تا آزاده باشند ؛ آیا نوشته­های بنده که در پاسخ به شما بوده ، هم حاوی توهین بوده­است ؛ و اگر نبوده­است به دلیل آن فکرکرده­اید ؛ سعی بنده بر این است که نوشته­هایم متناسب با ادبیات و شخصیت طرف مقابل باشد ؛ متانت در برابر متانت ، گزنده در برابر گزنده ؛ ممکن است در این راه­برد رقیق­تر باشم اما به­ندرت غلیظ­تر خواهم­بود ؛ اگر فرض کنیم آن نوشته حاوی توهین بوده­است ، چرا باید شما شرمسار باشید ؛ گفت­وگویی بود بین بنده و شما و اگر آن فرد به آن نحو وارد نشده­بود ، قطعاً چنان پاسخی دریافت نمی­کرد ولو آن­که قبلاً به اعتقادات و شخصیت­های مورد احترام بنده اهانت کرده­باشد ؛ در میانۀ همان گفت­وگوها ، افراد دیگری با تهمت ، تمسخر و توهین به اعتقادات وارد میدان شدند ؛ در حالی که می­توانستم پاسخ آن­ها را کوبنده­تر بدهم ، اما در اولین واکنش نسبت به آن­ها خواستم که چنین عملی را تکرار نکنند ؛ چون این روش را مؤثرتر می­دانم ؛ به برخی دیگر که اصلاً واکنش نشان ندادم چون مقتضای سنی آن­ها یا شرایط چنین ایجاب می­کرد ؛

پیش­نهاد اولم این است که اگر در آن ایام یا از آن زمان تاکنون ، نامه یا توصیه­ای از دوستان دریافت کرده­اید که شما را از گفت­وگو با بنده منع­کرده و مورد سرزنش قرارداده­اند و حال فکرمی­کنید که نفس گفت­وگو مهم­تر از نتیجه نیست ، آن­ها را منتشرکنید ؛ این برای رسیدن به شفافیت ، به­تر است ؛

پیش­نهاد دومم این است که در صورت تمایل ، آن نوشته­هایی را که در وبلاگ شما ، بازتاب کامنت­های بنده است ، بردارید تا نام بنده به مثابۀ خار در چشم و استخوان در گلوی دوستانتان تلقی نگردد ؛ در این صورت طعم آن بهترین چای دنیا برای شما و دوستان ، شیرین خواهد شد ؛

آخرین مورد این­که ، بنده خوانندۀ دایمی آن وبلاگ نیستم ؛ دیروز به سرودکوهستان سری زدم و چند پست پایین­تر را که به آن وبلاگ پیوند داده­بود ، دیدم ؛ بنابراین به­طور تصادفی نوشتۀ شما را دیدم و ممکن بود هرگز نبینم ؛

از علامت­هایی مانند پرانتز ، گیومه ، سؤال ، خط تیرۀ جملۀ معترضه ، نقطه و ... که می­توانند به روان­خوانی و درک مطلب کمک کنند ، استفاده نکردم ؛ زیرا استفاده از آن­ها در بخش نظرخواهی خدمات بلاگ­اسپات ، نوشته را درهم­می­ریزد ؛ بابت آن ، پوزش می­خواهم ؛

کامتان عسلی

منتقد ادبی

 
At ۹:۴۴ قبل‌ازظهر, بهمن ۲۱, ۱۳۸۵, Blogger رامين شجاعي said...

جناب منتقد ادبی با سلام،
علت شرمساری من این بود که احساس می کردم سزاوار توهینی که به او شد نبوده است. و من با انتشار نظراتتان و همچنین سرزنش توهین کنندگان به شما عملا روشهای دیگران را رد نمودم. شرمنده ایشان و دیگرانی هستم که شاید از من انتظار حمایت داشتند و من در مقابل از شما حمایت کردم. امیدوارم بنده را درک کنند.

در عین حال باید این واقعیت را نیز در نظر بگیریم که گفتگو در این کشور کار ساده ای نیست. برخی با مستمسک قرار دادن اعتقاداتی شبیه به شما جسم و جان دیگران را به دلیل عقایدشان نابود کرده اند؛ از شکنجه و زندان انفرادی گرفته تا اعدام و ترور. نه فقط سیاسیون و روشنفکران بلکه مردم عادی هم به نوبه خود با این مسائل روبرویند. بنابراین زمانی که از توهین به اعتقاداتتان می نالید یا انصار را برادران خود می خوانید اینها را هم در نظر داشته باشید.

می گویم مستمسک قرار داده اند زیرا عدم تحمل صدای مخالف منحصر به آنها نمی شود و ربطی به مذهبی بودنشان ندارد. از راست و چپ گرفته تا مذهبی و غیر مذهبی هنوز آزادی بیان و عقیده در پوست و خون مردم جای نگرفته است. نمونه اش را در همین مشاجرات از هر دو سو شاهد بودیم.

نوشته اید این روش ها را موثر تر می دانید. موثر تر از چه؟ موثر تر از اینکه جواب های را با هوی بدهید؟ فکر می کنید های و هوی چه تاثیری دارد جز اینکه کینه و نفرت را از این که هست عمیق تر کند؟

سخنی هم با برخی از مخاطبینتان در آن مشاجرات دارم. این واقعیت را باید بپذیرید که در ایران بین 10 تا 30 درصد مردم عقایدی شبیه به منتقد ادبی دارند. 10 تا 30 درصد تعداد کمی نیست. بیشترشان هم در اعتقاداتشان صادقند و ریاکار نیستند. وجود آنها را بپذیرید و به عقایدشان احترام بگذارید که تنوع عقاید و نظرات هیچ اشکالی ندارد و همزیستی مسالمت آمیز نشانه رشد یک جامعه است.

جناب منتقد ادبی پیشنهادهایتان به نظرم منطقی نیستند و متاسفانه نمی توانم آنها را بپذیرم حتی اگر در آینده نتوانم با شما به گفتگو ادامه دهم. اما بنده یک پیشنهاد به شما دارم. فکر می کنم حرفهای زیادی برای گفتن دارید که من شخصا از آنها استفاده برده ام. حیف است منتظر شوید تا آقای رضایی -کوهنوشت- مطلبی در آن باره منتشر کند تا شما ذیل آن، مطالبتان را بیاورید. ضمن اینکه یافتن آنها نیز بسیار دشوار و خسته کننده است. توجه کنید موتورهای جستجو هنوز داخل بیشتر کامنتهای وبلاگها را جستجو نمی کنند. بنابراین پیشنهاد می کنم شما هم به جمع وبلاگ نویسان بپیوندید.

هنوز هم معتقدم خوب است یاد بگیریم با هم صحبت کنیم و نتیجه گیری را بر عهده خوانندگان بگذاریم. پذیرای نظرات شما هستم.

ارداتمند

 
At ۱۱:۵۴ بعدازظهر, بهمن ۲۱, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

گزارش صعود زمستاني شمال غرب كشور به قله بزقوش در برج سينا منتشر شد.

 
At ۱۱:۲۱ بعدازظهر, بهمن ۲۶, ۱۳۸۵, Anonymous ناشناس said...

سلام رامین عزیز من یک قسمت به لینک های وبلاگم اضافه کردم با عنوان کوه و کوه نوردی و به شما هم لینک دادم. پیگیر مطالب خوب شما هستم. از این مطلب انتقادی شما هم استفاده کردم.

 

ارسال یک نظر

<< Home