شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶

یک درس بزرگ

برای مدتهای مدید این سوال برای من مطرح بود که واقعا دلیل رفتارهای فریدیان چیست. انتقام؟ شهرت؟ انحراف اذهان از اشتباهات گذشته، دروغ مربوط به صعود، یا اشتباه در رد صلاحیت سرپرست؟ بالاخره به این نتیجه رسیدم که نمی توان مجموع رفتارهای او را در قالب یک عنوان توضیح بدهم و با در نظر گرفتن مجموعه ای از محرکها و اتفاقات می توان رفتارهای او را توجیه نمود. اما یک حلقه در این میان گم شده بود.

فریدیان بعد از صعود قله فرعی گویی هیچ غمی در دنیا نداشت. بطوری که به یکی از دوستانش می گفت:" هر تبلیغاتی می خواهید از این صعود بکنید. من تنها دماوندی هستم که تا به حال یک قله 8000 متری رو صعود کرده. من برای برنامه های آینده ام به این تبلیغات نیاز دارم..." اما در دو سه روز بعد از ورود به تهران چه اتفاقاتی باعث شده بود که او با آن لحن با آقای نصیری حرف بزند؟ و در همان موقع با خوشرویی مرا به مهمانی شام دعوت می کرد؟ یا چرا به یکباره سعی داشت موضوع برگشتنش از بارگاه 3 را توجیه کند؟ نمی توانستم این موارد را با هم جمع کنم.

تا اینکه چند ماه پیش منتقد ادبی موضوعی را در مورد او مطرح کرد که برای من حکم آن حلقه گم شده را داشت. فهمیدم یکی از خصوصیات فریدیان این است که برای دفاع از خود حمله می کند. که با خوی تهاجمی با مخالفینش مواجه می شود تا صدای آنها را خفه کند. که برای انحراف اذهان از اشتباهات خود دست پیش را می گیرد. موضوعی که منتقد ادبی در آن جلسه آن را متوجه شده بود و من بیش از یک سال از درک آن عاجز بودم. به یاد جمله ای افتادم که در باره خودم به آقای اقاجانی گفته بودم که من ابدا آدم شناس خوبی نیستم.

با این مقدمه سعی می کنم از دیدگاه خود دلایل رفتارهای او را توضیح دهم.

بعد از سالها از این شاخه به آن شاخه پریدن فریدیان بالاخره رشته ای ورزشی را پیدا کرده است که در عین حال که تا حدودی ماجراجویی هم در آن وجود دارد بتواند عطش شهرت و مورد توجه بودن را در او فرو نشاند. سالهای اول پله های ترقی را سریعا طی می کند اما اتفاقاتی باعث می شود او با سرعت دلخواه به قله شهرت نرسد؛ در برنامه صعود زمستانی علم کوه 79 نمی تواند شرکت کند؛ در صعود لوتسه فدراسیون پذیرفته نمی شود؛ و حادثه غم انگیز غار پراو تمام آرزوهای او برای مشهور شدن را بر باد می دهد. تنها امیدش شجاعی است که حداقل برنامه مشخصی دارد و نشان داده می تواند برنامه ای به خارج از کشور را اجرا کند. چاره ای نیست. (اگر چه نشانه های یک حسادت کهنه را می شد در همان زمان هم در او دید.) به علاوه این فقط یک قدم اولیه برای او است تا بتواند با پیدا کردن راه و چاه برنامه های بعدی اش را اجرا کند.

بالاخره برنامه برودپیک شکل می گیرد. و شجاعی با در اختیار گرفتن کمک مالی باعث می شود ته مانده آن احترام هم کنار گذاشته شود. از حالا به بعد از هر کاری که شجاعی می کند کلافه و عصبی می شود. و او که معنی کار گروهی را درک نکرده و با توهمی که نسبت به توانایی ها و دانسته هایش دارد متوجه نیست در یک کوهنوردی گروهی که سرپرست دارد بسیاری از تصمیمات سلیقه ای است و قرار نیست در مورد تمام موارد توضیح داده شود یا مطابق میل او عمل شود.

اما شجاعی از این قضایا خبر ندارد و دلیل رفتارهای متکبرانه او را متوجه نمی شود و کار به مشاجره ای می انجامد و شجاعی به او کم توجهی می کند.

او که از ابتدا صعود مسیر جدید برایش ارزشی نداشته (بخصوص که شخص دیگری مبتکر و طراح آن بوده) وقتی پایش به منطقه می رسد احساس می کند دیگر برای صعود قله نیازی به شجاعی ندارد. کم توجهی شجاعی هم به اندازه کافی ناراحت کننده بوده تا تصمیم به متلاشی نمودن تیم دو نفره بگیرد. اما مانند بسیاری از آدمهای حراف که اول حرف می زنند بعد راجع به معنای آنچه گفته اند و یا عواقب آن فکر می کنند خبر این تصمیمش را فورا به دوستش اطلاع می دهد.

دو سه روز بعد چشمش به جبهه ای می افتد که قرار بوده صعود شود و او که تا به حال چنین کوه بزرگی ندیده بوده در خود توان صعود این قله را نمی بیند. یک دعوا راه می اندازد و با این تصور که چون فقط همان دو نفر در آنجا فارسی حرف می زده اند می توان با هیاهو و جنجال بعد از برنامه همه تقصیرات را بر گردن شجاعی انداخت. بخصوص که دو مورد آتو دهان پر کن مانند نداشتن طرح یا مجوز هم در اختیار داشته است.

اما شجاعی با گرفتن دست خط باعث می شود فریدیان نتواند نقشه خود را بخوبی اجرا کند.(1) از طرفی متوجه می شود آن طور که فکر می کرده شاید نتواند کاملا به تنهایی صعود کند. بنا براین تقاضا می کند به طور مشترک صعود کنند. شجاعی متوجه این جریانات نیست و با یک صعود مشترک همه چیز را فراموش می کند.

(1) موضوع دعوای ساختگی که در جلسه انجمن پیش کشید بقدری برایم عجیب بود که برای مدتی درست متوجه منظور او نمی شدم و از او صریحا پرسیدم منظورش چیست. تا اینکه بعد از جلسه به یاد خاطره ای افتادم که با افتخار برایم تعریف کرده بود: او که مدتها بین دادگستری های کرمانشاه و تهران سرگردان بوده بالاخره به این نتیجه می رسد که باید در نقش یک بیمار روانی (موجی) دادگستری تهران را به هم بریزد و کارش را به پیش ببرد که اتفاقا نتیجه هم می گیرد.

صعود قله فرعی انجام می گیرد. و او که ملاکش برای کوهنوردی نه ارزش قله و دیواره یا لذت صعود یا حتی رقابت با دیگران بلکه جلب توجه دیگران و ارائه گزارش است با جشنی که در بارگاه اصلی برپا می شود گمان می کند بتواند این صعود را به عنوان صعود قله اصلی جا بزند. فقط او که تا آن موقع بارها و بارها از صعود قله فرعی و اعلام صعود قله اصلی توسط هم باشگاهیش به عنوان یک بی صداقتی در اعلام برنامه با شجاعی حرف زده نمی داند چطور از او بخواهد موضوع را کتمان کند. و امیدوار است او خود موضوع را دریابد. (که البته در نمی یابد) اما خبر سایتهای خارجی همه چیز را خراب می کند.

فریدیان به ایران می آید و متوجه می شود اوضاع آنطور که می خواسته پیش نرفته است و موضوع دروغگویی او و رد صلاحیت سرپرست بیخ ریشش مانده است. همینطور او که برای مدتها مدعی بوده توانایی هایش از بسیاری از اعضای تیم های ملی بالاتر است و حالا نتوانسته مسیر عادی قله برودپیک که در بین 8000 متری ها ساده است را صعود کند تاکتیک فراکنی و فرار رو به جلو را بر می گزیند. به خیال خود دو سه تا آتوی خوب هم از شجاعی دارد.

با همه در آن باره صحبت می کند و تصمیم می گیرد در خواست جلسه ای نماید. یکی از شنوندگان او حرفهای او را با آب و تاب مطرح می کند. او از جو سازی براه افتاده کاملا راضی است و در همان حال اما مزورانه در گزارشهای کتبی رسمی اش هیچ اشاره ای به مشکلات برنامه نمی کند. اما چه باک او به هدفش رسیده و توانسته با چهره حق به جانب خود را مبرا از همه تقصیرات جا بزند. و بخصوص موضوع دروغ بزرگ صعود قله را تحت الشعاع قرار دهد. تازه مگر جماعت کوهنورد چند نفر هستند. چانه او هم که گرم است. می توان ساعتها برای دوستان از اینکه شجاعی بلد نبوده میخ چادر را در برف محکم کند یا کفش مناسب راهپیمایی همراه نداشته صحبت کند. صحبتها هم که خصوصی است و تنها عضو دیگر تیم شجاعی است که نمی تواند پاسخی بدهد.

به فرض در جلسه انجمن نتواند چیزی را ثابت کند. برای او مهم نیست. آنها فقط 5 نفرند که تازه به خاطر مصالح جامعه کوهنوردی ترجیح می دهند موضوع باز نشود. بعد از آن این اوست که می تواند با حرافی و هیاهو جولان بدهد.



می گویند تجربه خوب و بد یا تلخ و شیرین ندارد. تجربه، تجربه است. یعنی آنچه از گذشته آموخته ایم. فریدیان در این برنامه نشان داد در صورتیکه به اندازه کافی انگیخته شده باشد چه ظرفیتی برای پلیدی دارد؛ در امانت شما خیانت می کند، یادداشتهای شخصی تان را می خواند، و با روشهای استالینی مانند افترا، هیاهو، و دروغ های بزرگ شما را منکوب نموده تا بر اشتباهات خود سرپوش گذارد، مشهور شود و خاطرات را پاک کند.

برنامه برودپیک در سال 84 برای من یک درس بسیار بزرگ داشت:
می توان به هر قیمتی صعود کرد؛ به قیمت از دست دادن جان، مال، کار، خانواده... اما نباید با هر کسی به کوه رفت.

20 Comments:

At ۱۱:۵۰ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۰۹, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

جالبه
نوشته شما بنوعی مثل چیزهایی که در باره شهرت طلبی و غرور در باشگاه دماوند و کارهای فریدیان توی وبلاگ جان باختگان پراو نوشته شده است. چه شباهتی.
جدا چه شباهتی

 
At ۶:۳۳ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

نوشته ای که در زیر می خوانید همزمان با انتشار اولین قسمت مرور پرونده برودپیک به دست من (رامین شجاعی) رسید که نویسنده آن، آقای بهنام محمدی، امروز در نوشته ای دیگر خواسته اند آن را منتشر کنم.

جناب آقای رامین شجاعی
سلام علیکم امیدوارم که در هر کجای سرزمین خاکی زندگی می کنید در صحت و سلامت باشید. بدون حاشیه اعلام می نمایم پس از سفر شما به کشور کانادا مدتها در وبلاگ خود مطلبی را ننوشتید و من نیز اگر در ذهنتان باشد دو بار برای شما ایمیل فرستادم و تقاضا کردم که به نوشتن در وبلاگ خود ادامه دهید اما امروز برای چنین درخواستی که از شما داشته ام تاسف می خورم . وقتی که به نوشتهای گذشته شما که همگی سرشار ازنوشتهای دوستانه و ترجمه های آموزشی بسیار مفید بوده است نگاه می کنم بسیار ناراحت و دلگیر می شوم که آیا این همان رامین گذشته است .تصور می کردم که در کشورهای آمریکائی مردم به چیزهای بهتری از اینکه در ایران است فکر می کنند اما ظاهرا برای شما اینطور به نظر نمی رسد . در نوشتهای چند هفته پیشین شما تماما حرف و صحبت از انتقاد فدراسیون کوهنوردی و درگیری با افراد و شکافتن موضوعاتی که اساسا بی ارزش می باشد پرداخته اید چرا که در ایران جائی برای انتقاد و پذیرش آن وجود ندارد . به جنابعالی پیشنهاد میکنم که فکر خود را از این آلودگیهای ذهنی پاک کنید و به جای آن جهت پیشرفت کوهنوردی ایران به مبحث آموزش و معرفی جزوات و ادامه ترجمه های ناتمام مطالب گذشته خود و خاطرات کوهنوردی بزرگان بپردازید که در چند سال آینده افسوس وفت از دست داده را که برای این موضوعات بی ارزش صرف کرده اید را نخورید.
از اینکه بی ادبانه در محضر شما نوشتم پیشاش پیش معذرت خواهی مینمایم خواستم این مطالب را در قسمت نطرخواهی مطلب برودپیک بگذارم به نظرم صحیح نیامدو تصمیم گرفتم آن را برای شما ایمیل کنم. خدا حافظ
دوستار دوست نادیده
بهنام محمدی

 
At ۶:۳۴ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقای محمدی،
بسیار متشکرم که نظراتتان را درباره داستان کوه بیان نمودید. نامه هایتان را به یاد دارم و از شما متشکرم.

احترام من به عقیده شما که با من مخالفید یک تعارف نیست. بلکه عمیقا اعتقاد دارم همین تعامل نظرات است که باعث پیشرفت امور می گردد.

و چقدر جالب است که افراد گوناگون تا این حد نظرات متفاوتی در مورد یک پدیده واحد دارند. آقای فتحی آنها را مفید پنداشته و شما مضر. منتقد ادبی انتشار نقد فدراسیون را مهمتر از ترجمه ها می دانست و محسن انواری ترجمه ها را مهمتر از آن نقدها.

به هر حال دلایلم را برای انتشار این مباحث به طور خلاصه نوشته ام؛ کسب تجربه، شناخت اطرافیان از ما، و حق خود برای پاسخگویی. و همانطور که نوشتم دنیا عوض شده است. نمی توان و شاید صحیح نباشد این مسائل را پنهان نگه داشت. نگاه کنید به برنامه 90 در مورد فوتبال. برنامه ای که بنظرم فواید دراز مدت آن برای کل جامعه بسیار با ارزشتر از تاثیرات کوتاه مدت آن است. به هر حال اگر به نظرتان این دلایل ناموجه اند خوشحال می شوم علت آن را بدانم.

در عین حال داستان کوه را مجله ای در نظر بگیرید که مباحث گوناگونی در آن مطرح می شود. به هیچ وجه شما را به خواندن همه این مطالب تشویق نمی کنم (همانطور که خودم به ندرت صفحه حوادث روزنامه ها را می خوانم).

انتشار ترجمه ها فقط عقب افتاده است. در واقع قرار داشتم حدود یک ماه پیش ترجمه کتاب مرجع مفیدی را شروع کنم که با حادثه گرده به تعویق افتاد. حالا هم نمی توانم انتشار این مطالب را بیش از این به تاخیر بیندازم.

چند بخش اول ترجمه ها که هنوز ویرایش نهایی نشده را در ضمیمه دیگر می توانید بخوانید.

در ضمن مطمئنم نظرات شما مد نظر افراد دیگری نیز هست. خوشحال می شوم آن را در کامنتهای داستان کوه منتشر کنید.

رامین شجاعی

 
At ۶:۳۴ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

حضور محترم آقای شجاعی سلام و خسته نباشید عرض می نمایم

از اینکه محبت فرموده و نامه مرا پاسخ داده اید تشکر می کنم ضمنا ازارسال تعدادی فصلهای ترجمه کتاب هیمالیا به روش سبکبار برای اینجانب تشکر مضاعف می نمایم .خدا را شکر می کنم که موضوعات مطرح شده پیرامون برنامه برودپیک تا عدد 7 بیشتر نشد و موضوع آخر نیز به نظر می رسد که دیگر ادامه ندارد . در حدود 4 ماه گذشته که مطالبی پیرامون موضوع فوق مطرح نموده اید از نظر اینجانب بسیار سطحی و بچه گانه می باشد و شایسته فردی تحصیل کرده مانند شما نبوده است. موضوعاتی مانند خشک نکردن کیسه خواب در برنامه. شارژ کردن باطری. استفاده از قرص ارتفاع و سایر موارد که جای گفتن ندارد بهتر بود به جای این صجتها چگونگی برنامه ریزی یک صعود هشت هزاری را با هزینه شخصی و در حد یک ایرانی به صورت ریز و شفاف بیان می کردید. چگونه می توان با یک شرکت معتبر وارد مذاکره شد و چه راههائی را باید انجام داد تا کلاه بزرگ بر سر مان نرود . چگونه راهنماها و باربرها برای ایرانیان بدلیل مسلط نبودن به زبان انگلیسی کیسه گشاد می دوزند . براستی قرص ارتفاع را باید چگونه استفاده نمود . می بینید که در برنامه شما هزار نکته وجود داشته است که فقط بعد منفی آن را در نظر گرفته اید . در پاسخ نامه شما دلیل اینکار را شفاف سازی و عوض شدن زمانه و حق خود برای پاسخ گوئی و کسب تجربه دانسته اید و برنامه نود را به عنوان مثال بیان نموده اید ولی آیا برنامه نود و امثال آن به پیشرفت ورزش کمک کرده است؟ یا باعث جو سازی و بیشتر شدن اختلافات و سود جوئی افرادی در این دعواها شده است آیا به راستی برنامه نود و امثال آن باعث پیشرفت فوتبال در ایران شده است ؟ آیا جایگاه فوتبال ایران از سی سال گذشته در جدول اعلامی فی فا بالاتر رفته است؟ آیا ایران در چند سال گذشته که برنامه نود بوده است قهرمان آسیا شده است ؟ نخیر این دلیل شما به نطر من بی منطقی می باشد. چیزی را ننویسد که در سی سال آینده وقتی به آن نگاه می کنید برایتان خنده آور باشد. به فرض بر اینکه همسفر شما تمام خصوصیات بد اخلاقی را دارا بوده است ولی مردانگی شما و پوشیدن گناه که از خصلت یک ایرانی است کجا است . اگر در صدد پاسخ گوئی به حرفهای همسفر خود برآمده اید شما هم در حال حاضر مانند او شده اید. در پایان کلام از شما معذرت خواهی نموده و پیشنهاد میکنم فصلی را در وب لاگ خود تحت عنوان (یک ایرانی چگونه می تواند یک 8 هزار متری را فتح نماید آن هم با پس انداز کم) افتتاح نمائید و در صورتی که صلاح دید این متن را در قسمت نطرات مطرح کنید ا. از اینکه نامه شما را دیر پاسخ داده ام مدتی بوده است که در محل جدید دسترسی به اینترنت برایم مقدور نبوده است . قابل ذکر است که اینجانب نه شما و نه آقای کاظم فریدیان را تا کنون نه دیده ام و قصد طرفداری از هیچ یک از شما را ندارم ولیکن از آقای رامین شجاعی انتظار بیشتر این از می باشد %
والسلام
بهنام محمدی از شهرستان اراک

 
At ۷:۱۶ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

یکی از خوانندگان پرسیده اند:
...برای من هنوز جای سوال است که چرا فریدیان رو انتخاب کردید ؟؟؟ ایشان که تا آن موقع تجربه هیمالیانوردی نداشتند و تجربیات فنی داخلیشان هم معمولا توام با حوادث گاها تلخ بوده آیا گزینه مناسبی برای یک برنامه هیمالیانوردی طولانی مدت بوده یا خیر ؟؟؟

در نوشته چگونگی شکل گیری... مفصلا فضایی که باعث شکل گیری این برنامه شد را توضیح دادم. دیدید که انتخابهای زیادی وجود نداشت. همچنین چنانچه قبلا نوشتم تجربه هیمالیا نوردی فریدیان برای مسیر عادی کفایت می کرد. بعد از صعود مسیر عادی به طور قطعی می شد راجع به توانایی وی برای مسیر جدید نظر داد. به نظر من حوادثی که در برنامه های وی پیش آمده است بیش از هر چیز ناشی از بی فکری بوده تا آن طور که بعضی معتقدند ریسک پذیری وی. و امیدوار بودم با توجه به اینکه برنامه دو نفره بود به اندازه کافی از این نظر بر وی کنترل داشته باشم (مثال فرود با یک رشته طناب یادتان هست؟). با این همه فریدیان توانایی ها و ویژگی هایی نیز دارد که نباید آنها را انکار کرد. از مهمترین آنها اتکا به خود است که به نظر من یکی از مهمترین ویژگی ها در یک برنامه جدی است. حتی مهمتر از آنکه فرد قبلا چه برنامه هایی را اجرا کرده است. چون شما هر چقدر با تجربه باشید نمی توانید همه موارد را پیش بینی کنید و در همه جا حضور داشته باشید. ساده کنم. اگر شما کشته شوید نفرات دیگر باید بتوانند خودشان را جمع و جور کنند.

 
At ۷:۲۴ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

خواننده دیگری پرسیده اند:
شما چرا هیچ اشاره مستقیمی به خبر دروغی که فریدیان در باره صعود قله به ایران فرستاد و تبعات ان نمی کنید.
و از کنار ان براحتی رد می شوید. این نکته شاید مهم ترین بخش برنامه شما باشد. ادعای دروغ صعود قله
بعد از مشخص شدن این دروغ چه اتفاقی افتاد؟

از ایشان می پرسم با توجه به مطالبی که بعد از طرح سوالتان آمده است، آیا توضیح بیشتری لازم است؟ در صورت پاسخ مثبت، توضیح در چه مورد؟

 
At ۸:۰۳ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۱, ۱۳۸۶, Blogger behnam said...

جناب آقای رامین شجاعی
از اینکه به نظرات دیگران تا این حد اهمیت میدهید تشکر می کنم
بهنام محمدی

 
At ۳:۵۴ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام آقای شجاعی
خسته نباشید
ببینید آقای فریدیان به دروغ اعلام می کنند قله را صعود کرده اند خبر در ایران می پیچد بعد تکذیب می شود یکی از دوستان هم می گفت در سایت های خارجی از تیم ایرانی بعنوان تیمی که ادعای صعود قله را کرده نام برده اندبعد شما به ایران بر می گردید همه چیز فراموش می شود اقای فریدیان با گردن کلفتی - ببخشید از این اصلاح- همه جا گزارش می دهد و سینه سطتبر می کند.
هیچکس هم نمی پرسد چرا دروغ گفتی؟
ایا شما انجمن کوهنوردان شرکت هفت گوهر هیچکدام از ایشان پرسیدید چرا؟
ادعای دروغ صعود قله مثل این است که تیم فوتبال ما به خارج برود هفت گل دریافت کند بعد از همان جا اعلام کند هفت گل زده .
وقتی هم برگدند انگار نه انگار و انتظار استقبال هم داشته باشند.
اگر شما همان موقع برخورد که نه روشن گری می کردید به عنوان سرپرست امروز شاهد خیلی مسائل نبودیم.
ضمنا ببینید مسئله قله پسین یا پیشین نیست.
قله برودپبک تعریف خاصی دارد و صرفا رسیدن به هشت هزار متر ملاک هیچ چیز نیست . مگر اقای علینژآد در تیم اورست سال 77 تا بالای گردنه جنوبی اورست که هشت هزار متر است صعود نکرده بودند. که فریدیا چنین ادعایی می کن.
شما با سکوتتان بنوعی مسئول پخش این

دروغ گویی هم هستید

 
At ۶:۵۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۳, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

آقای بهنام محمدی سلام،
با تشکر مجدد از بذل توجه تان. اینکه با اصل بحثهای انتقادی مخالفید نباید مانع شود تفاوتی بین یک بحث استدلالی با افترا و تحریف و دروغ قائل نشوید. هدف تمام آن مثالهای در ظاهر بچه گانه بحث "استدلالی" به جای "شعار و هیاهو" بود. بنده قادر نیستم در مورد کسی تا این حد تند و صریح بنویسم بدون آنکه (حداقل سعی کنم) آنها را اثبات کنم. نمی توانم بنویسم کسی در مورد توانایی ها و دانسته هایش توهم دارد و ننویسم چگونه حتی نمی داند کارآیی کیسه خواب خیس بسیار کمتر از کیسه خواب خشک است. نمی توانم بنویسم کسی واقعیت را تحریف کرده است بدون اینکه دقیقا بنویسم چگونه در مورد مصرف داروهای ارتفاع تمام حقایق را نگفته است. نمی توانم در مورد کسی بگویم افترا می زند بدون اینکه دقیقا بنویسم سهم هر یک از ما از مخارج شخصی چقدر بوده است. به نظرم این روش صحیح مباحثه وانتقاد است هر چند طولانی، کسل کننده، یا بچه گانه به نظر برسد.

از طرف دیگر هدف اصلی این نوشته ها نه ارائه گزارش فنی بلکه پرداختن به تبعات حواشی آن بوده است. توجه کنید در ابتدای نوشته شکل گیری برنامه نوشتم:
...مایل بودم خاطرات شکل گیری این برنامه را در فضای دیگری به قلم ببرم. اما ناچارم پاره ای جزئیات را ذکر کنم که فقط به دلیل حواشی برنامه 84 مطرح می شوند.

اما شما ظاهرا با اصل انتقاد مخالفید. اجازه بدهید در موقعیت دیگری راجع به آن گفتگو کنیم. باز هم ممنون و همانطور که قول داده ام از نوشته بعدی انتشار ترجمه کتاب فوق الذکر را شروع می کنم.

 
At ۷:۲۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۳, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

سلام،
بطور خلاصه بار دیگر نقش خود را در مورد خبر دروغ تکرار می کنم. روزی که به بارگاه اصلی برگشتم به همسرم نامه نوشتم و خبر صحیح را اعلام کردم. تصورم این بود که فریدیان هم همین خبر را داده است چون تا آن موقع صحبتی از صعود قله اصلی در میان نبود. در برگشت به اسلام آباد متوجه موضوع شدم اما برای گرفتن تاییدیه صعود موضوع را کتمان کردیم. بعدا در بدو ورود به ایران خبر صحیح را به دیگران دادم.

فریدیان نیز بعد از بازگشت اقرار می کند خبر نادرست بوده اگر چه با توجیهاتی بی پایه مانند توهم ایجاد شده به دلیل برگزاری جشن و غیره سعی دارد نشان دهد انتشار خبر غیر عمدی بوده است. در حالیکه به نظر من او کاملا می دانسته کجا را صعود کرده و به عمد دروغ گفته است. او در مصاحبه اش با قلمرو کوهستانی صریحا می گوید می دانسته قله اصلی آنجا نبوده و به دلایلی از ادامه صعود منصرف می شود. اما بعد مدعی می شود با جشن صعود باربران در بارگاه اصلی توهم صعود به قله اصلی به او دست می دهد. (از توهم در ارتفاع 8000 متر شنیده بودیم نه در ارتفاع 5000 متر) اما روند اتفاقات باعث شد دروغ او برملا شود که بعد از آن شروع کرد به توجیه نمودن.

ولی حق با شما است بنده هم در مورد کتمان کردن موضوع در اسلام آباد مقصرم و باید به جای ملاحظه کاری با او برخورد می کردم. و چنانچه حالا دیگر می دانید بعد از برنامه ذهن من به مسائل دیگری مشغول بود. اشاره تان به انجمن و شرکت هفت گوهر نیز صحیح است. که طبیعتا بهتر است از خود آنها این سوال پرسیده شود.

با تشکر از توجهتان

 
At ۶:۳۴ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۳, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

 
At ۵:۵۵ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

آقای شجاعی از پاسختان ممنونمما را از نزدیک نمی شناسم ولی جدا از بابت متانت شما در پاسخ گویی ممنونم.
ببینید من قبول دارم کسی به خاطر یک اشتباه نباشد همواره زیر سئوال باشد

ولی گویا برای آقای فریدیان اشتباه نه تنها وجود خارجی ندارد بلکه هر کاری که او می کند درست است حتی اگر دروغ گویی باشد.

در کل مدت کوهنوردی ایران تا کنون نشده بود تیی به خارج از کشور اعزام شود یا به هزینه خود برود بعد به دروغ خبر صعود را اعلام کند بعد آب هم از آب تکان نخورد.

بعد آقای فریدیان با گردن کلفتی بگوید آن برنامه تمام شد و من حرفی ندارم.

فریدیان عاشق شهرت طلبی است و{...} اما او می رود جلوی غار پراو در مراسم سالگرد کسانی که {...} با پیرهن قرمز عکس می گیرد.

در باره برنامه شما هم کار او دقیقا همینطور است او شما کوهنوردی ایران را بد نام کرد و الان طلبکار است.

دوست من می گفت هنوز در سایت خبرگزاری های کوهنوردی در اریو اناها متنی که ایرانی ها را دروغ گو خطاب کرده هست.
این ضربه کمی نیست به ابروی کوهنوردی ایران

جدا چرا سکوت کردید ایا این سکوت شما مضر تر نبود .
چرا اجازه دادید او در جلسه انجمن تا این حد وقیحانه در برابر همه دروغ بافی کند؟

منقد ادبی در باره فریدیان حق داشت او جنون شهرت طلبی دارد

 
At ۶:۱۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۶, Blogger davod said...

می توان به هر قیمتی صعود کرد؛ به قیمت از دست دادن جان، مال، کار، خانواده...
رامین جان می دانم که این حرف ته دلت نیست . ومن هم این را قبول ندارم
ولی قبول دارم که با اما نباید با هر کسی به کوه رفت

همپایت داریوش بابازاده

 
At ۶:۳۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

سلام،
متاسفانه مجبورم بخشی از سخنانتان را سانسور کنم . بنظرم صحیح نیست چنین اتهام جدی بدون هیچ دلیل و برهانی ذکر شود.

به شما و دیگرانی که در مورد آن حادثه در این وبلاگ نظر داده اند پیشنهاد می کنم اگر فکر می کنید در مورد حادثه غار پراو حرفهایی گفته نشده هر طور مایلید سخنان مستدلتان را منتشر کنید ولی این طور اتهام زدن بدون پشتوانه صحیح نیست. بخصوص خواهش می کنم با توجه به نوشته های بنده در مورد حواشی برودپیک این سخنان را در این وبلاگ ذکر نکنید.

در ادامه گفتگوی خودمان. در مورد خبر سایتهای خارجی فکر می کنم بیشترین ضربه را خود من متحمل شوم. چون قبل از برنامه موضوع تلاشمان را اطلاع داده بودم. و متاسفانه بعد از برنامه نیز هیچ تکذیبیه یا اصلاحیه ای برایشان نفرستادم.

و همانطور که قبلا نوشتم به نظرم فواید حضور من در جلسه گزارش در انجمن کمتر از مضراتش بود.

در مورد عدم پذیرش اشتباه از طرف فریدیان توجه شما را به نکته دیگری جلب می کنم. او در مورد نامه رد صلاحیت سرپرست و گفتگو با آقای نصیری نیز نه گوینده یا نویسنده بلکه منتشر کنندگان را مقصر می داند.

با تشکر

 
At ۶:۴۹ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

داریوش جان سلام،
ممنون از نظرت.

چند وقتی هست می خوام راجع به این موضوع مفصلا بنویسم اما سوء برداشتهای احتمالی پشیمونم می کنه.

خیلی خوشحالم کردی. به آذر و بچه ها سلام برسون.

 
At ۸:۳۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

جناب شجاعی سلام ... ممنونم از بیان نکات گفته نشده برنامه برودپیک ... جملهآخرتان بسیار گویاست هرچند بخش ابتدای آن به نظر من در مورد شما صدق نمی کند ولی واقعا با هرکسی نباید کوه رفت ... پاینده باشید

 
At ۸:۵۳ بعدازظهر, اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام آقای شجاعی
امیدوارم که بازهم بتوانید به برنامه های هیمالیایی به صورت مستقل بروید اما اینبار با کسی که بهتر او را بشناسید. مطالبی که شما درباره برودپیک نوشتید بسیار آموزنده بوده هم از جهت تجربه ای که بدست آوردید و هم بخاطر توضیحاتی که در مورد برنامه می دادید بطوریکه خواننده به خوبی با موقعیت و برنامه های هیمالیایی آشنا می شود.

 
At ۱۲:۵۸ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۷, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

با سلام امیدوارم سالم و تندرست باشید در مورد جمله آخرتان باید بگویم درست است که کوهنوردی کوششی است بی انتها و در آن جسارت و اعتماد به نفس نقش به سزائی دارد اما سلامتی و خانواده اموری هستند که در فرهنگ ما و تمامی دنیا هیچ جایگزینی ندارند امیدوارم همگی به این باور برسیم که کوهنوردی با لذت و سلامت و در کمال آرامش لذتی دارد که در قالب هیچ قلم و نوشته ای نمی توان آن را بیان نمود . در ضمن منتظر ادامه مطالب و ترجمه هایتان هستم . موفق و پیروز باشید حسین شهلایی

 
At ۷:۳۶ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۸, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

دوستان عزیز داریوش، حمید و حسین.
شاید در آینده مطلبی راجع به قسمت اول جمله آخر که برایتان قابل پذیرش نیست بنویسم. بسیار متشکرم از اینکه اشاره کردید.

 
At ۱:۱۲ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۱۹, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام

فکرمی­کنم این درس بزرگ به قیمت گزافی برای شما به دست آمده­باشد ؛ اگر گذشتگان از گذشته­های دور یعنی از همان زمان آغاز کوه­نوردی نوین در ایران ، مسایلی از این دست را چه در برنامه­های داخلی و چه تلاش­های خارجی حتی به صورتی ملایم و سربسته مطرح می­کردند ، امروز شما نمی­بایست چنین درس و تجربه­ای را آن هم در هیمالیا و با صرف پول و زمان و انرژی و فشار روانی به دست می­آ­وردید ؛ همان­گونه که اگر در زمینۀ حوادث کوهستان ، تحلیلی برخورد می­شد و خطاهای انسانی و ضعف­های آموزشی و به خصوص پرورشی از گذشته­های دور تاکنون آشکار می­شد به جای آن­که درگذشتگان را با مرثیه­ها و شعرهای عاشقانه در آسمان به پرواز درآوریم ، به غلط نام شهید روی آن­ها بگذاریم ، از آن­ها اسطوره بسازیم ، به­کام­طوفان­روندگان را صاحب سبک بنامیم و مرگ در کوهستان را طبیعی و جزء لاینفک کوه­نوردی جلوه دهیم ، امروز کمتر شاهد چنین حوادثی می­بودیم ؛ جلیل کتیبه­ای­ها و عباس محمدی­ها فقط وظیفۀ بازگوکردن خصایل و خصایص مثبت کسانی را که دوست­شان دارند و می­پسندند ، برعهده ندارند ؛ بار مسؤولیت بر دوش چنین کسانی که دست به قلم می­برند بیش­تر از این­ها است و محافظه­کاری در چنین عرصه­ای فقط اشکال­ها و ضعف­ها را انباشته خواهدکرد ؛ اگر تریبون انجمن کوه­نوردان ایران از همان ابتدای شکل­گیری به جای آن­که محلی برای فدراسیون­ستیزی ، آقاجانی­ستیزی ، سپاه­ستیزی ، دولت­ستیزی و انواع و اقسام فرافکنی­هایی از این دست باشد ، جایی برای خودکاوی و خودانتقادی و تحلیل ضعف­های موجود در بنیان­های فکری ، آموزشی و پرورشی جامعۀ کوه­نوردان می­بود ، امروز پس از 6 سال شاید می­توانستیم تغییرهایی را در نوع نگرش به کوه­نوردی شاهد باشیم ؛ اما افسوس که پیش­گامان و بزرگ­ترها و صاحبان سخن در چنین تشکلی ، مهم­ترین وظیفۀ خود را حمایت از کوه­نوردان عضو گروه­ها و باشگاه­های باسابقه و تشکیل دهندۀ بدنۀ انجمن یا هیأت مدیرۀ آن می­دانند ؛ خواه آن کوه­نورد یا آن گروه در شکل­گیری یک حادثه دخیل باشد ، خواه نباشد ؛ رامین شجاعی باید سکوت کند درست در زمانی که باید حرف بزند ؛ فدا شود تا چهرۀ کوه­نوردی مستقل که قرار است در مقابل کوه­توردی دولتی عرض اندام کند و برندۀ همیشگی آن رقابت­ها باشد خدشه­دار نشود و پشتیبانان معنوی چنین حرکت­هایی تا سال­ها و بل­که قرن­ها از این­که پوزۀ غول افسانه­ای را به خاک مالیده­اند ، سرخوش باشند ؛

همان­گونه که شما هم اشاره کرده­اید ، برای بنده ، انتشار چنین مطالبی آموزنده­تر از کتاب کوکوچکا و هیمالیا به روش سبک­بار است ؛ نه این­که آن­ها آموزنده و باارزش نیستند ؛ که اتفاقاً هستند ؛ اما فکر می­کنم کمی خودخواهانه و از سر تنبلی باشد که شما را به مثابۀ یک مترجم درنظربگیریم و داستان کوه را دارالترجمۀ کوه ؛ امروز کم نیستند کسانی که با زبان انگلیسی آشنایی دارند و می­توانند کتاب­ها و مقاله­های آموزشی را بخوانند ؛ بسیاری از آن­ها مایل هستند که همان متن اصلی را بخوانند تا احساس و منظور نویسنده را بهتر درک کنند ؛ بنده شخصاً مایل هستم آن چیزهایی را این­جا بخوانم که یا در جای دیگر یافت نمی­شوند یا کمتر پیدا می­شوند ؛ این­که رامین شجاعی از کجا و چه­گونه کوه­نوردی را شروع کرد ؟ چرا گروه آرش را برای فعالیت برگزید و گروه­های دیگر را انتخاب نکرد ؟ فضای کوه­نوردی و رقابت­ها و دغدغه­ها در دوره­های مختلفی که فعالیت داشته­است چه بوده­است ؟ در چه زمینه­هایی از کوه­نوردی فعایت کرده­است و کلیات تجربه­های به دست آمده در هر زمینه چه بوده­است ؟ چه چیزهایی را به خاطر کوه و کوه­نوردی در زندگی از دست داده­است ؟ آیا والدین و همسر و فرزند موافق و مشوق او بوده­اند یا مخالف ؟ آیا پرداختن به کوه در عین داشتن همسر و فرزند نمی­تواند ظلمی به آن­ها محسوب شود ؟ آیا از دید وی ، روا است یک کوه­نورد با اهداف بلندپروازانه و خطرناک همسر اختیار کند و صاحب فرزند شود ؟ آیا کوه­نوردی آن­گونه که ادعا می­شود توانسته­است فضایل اخلاقی را در وی پرورش دهد ؟ یا او را از یک انسان شرقی عاطفی به یک انسان ماشینی و قسی­القلب تبدیل کرده­است ؟ اشتباه­های او در برنامه­هایی که حضور داشته­است چه بوده­است ؟ اشتباه­های هم­گروهی­ها چه بوده­است ؟ اشکال­های ساختاری در گروه­های کوه­نوردی از جمله آرش در گذشته چه بوده است و الان چیست ؟ آیا گزارش مفصل و نه فقط فنی برنامه­های شاخصی را که وی در آن­ها شرکت داشته­است می­توانیم در این­جا بخوانیم ؟ مانند گردۀ شمالی علم­کوه در زمستان ؟ یا دیوارۀ علم­کوه در تابستان و زمستان ؟ گزارش مفصل برنامۀ راکاپوشی و خان­تنگری را چه­طور ؟ آیا مواردی را که وی در طول عمر کوه­نوردی خود از خطر جسته­است می­توانیم بدانیم ؟ و موردهای دیگر که شما خود به­تر از بنده می­دانید و هرکدام از این­ها می­توانند موضوع یک یا چند پست از داستان کوه باشند ؛

در مورد پروندۀ برودپیک ، دو مورد به نظرم رسیده­است ؛ مورد اول به شکل برمی­گردد و مورد دوم به محتوا ؛

فرض کنید یک کتاب شیمی را از ابتدا تا انتها خوانده­اید و اطلاعات زیادی فراگرفته­اید ؛ اگر بخواهید خلاصه­ای را از آن­چه آموخته­اید مرور کنید چه می­کنید ؟ خیلی ساده به فهرست کتاب مراجعه می­کنید و در آن­جا با عنوان­های فصل­ها مواجه می­شوید ؛ ذیل هر عنوان ، عنوان­های ریزتر و به اصطلاح زیرعنوان­ها را می­بینید و ذیل آن زیرعنوان­ها هم زیرعنوان­های ریزتر ؛ بدین ترتیب شاکله و استخوان­بندی مطالبی که قبلاً خوانده­اید با یک یا چندبار مرور فهرست ، در ذهن شما شکل می­گیرد ؛ در پروندۀ برودپیک ابتدا هر فصل فقط شماره داشت و سپس دارای عنوان شد ؛ این را می­توان یک گام به جلو در همان راستای فهرست­بندی محسوب کرد ؛ اما با توجه به حجم مطالب به نظرمی­رسد نیاز به زیرعنوان­ها و زیرعنوان­های ریزتر وجود دارد به گونه­ای که با مرور آن عنوان­ها و زیرعنوان­های درشت و ریز ، بتوان کل مطالب را به صورت سریع مرور کرد ؛ مثلاً در فصل 3 مربوط به شکل­گیری برنامه می­توان شمارۀ سال­های 1377 تا 1384 را به همراه یک اشارۀ کوچک به آن­چه قرار است در مورد آن توضیح داده شود ، برای زیرعنوان­ها در نظرگرفت و بازهم از فصل­های چهارگانۀ سال و ماه­ها به همراه اشاره برای زیرعنوان­های ریزتر؛ در فصل 5 هم می­توان از روزشمار برنامه یا تاریخ دقیق اتفاق­ها با اشاره­ای کوچک ، برای زیرعنوان­ها استفاده کرد ؛ برای دیگر فصل­ها هم همین­طور ؛ نیز فصل 4 می­تواند به داخل فصل 2 منتقل شود ؛ در مجموع فکر می­کنم برای آن­که بتوان مرور سریعی داشت به­تر است مانند کتاب کوکوچکا همۀ فصل­ها را در یک مجموعه و به صورت پی­دی­اف تهیه کنید و به اشتراک گذارید ؛ که در این­صورت می­توانید جمله­ها و پاراگراف­های مهم­تر را هم­رنگ با عنوان­ها و زیرعنوان­ها به رنگ دیگری مثلاً قرمز درآورید ؛ پر واضح است که در آن کتاب­چۀ الکترونیکی ، لازم است پیوندهای آبی­رنگ مربوط به پست­های گذشتۀ وبلاگ خودتان یا دیگران ، به صورت متن کامل آورده­شوند ؛

در مورد محتوا هم سؤال­هایی در ذهن ایجادشده­است ؛ ترجیح می­دهم آن سؤال­ها را زمانی مطرح کنم که آن شاکله و استخوان­بندی که ذکر آن رفت در ذهن شکل گرفته­باشد ؛ تا بتوان با احاطۀ به­تر و دقیق­تر پرسید و دقیق­تر هم پاسخ شنید ؛

با تشکر

منتقد ادبی

 

ارسال یک نظر

<< Home