شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵

مرور پرونده 1 : آنچه که منتشر شد و نظرات فریدیان

ابتدا آنچه که تا کنون مکتوب شده و در اختیار من است را مرور کنیم.
اعلام برنامه:
یکشنبه 15 خرداد 84 - داستان کوه-
اولين تلاش ايرانيان براي صعود مسيري جديد در هيماليا
دوشنبه 3 مرداد 84 - کلاغها- صعود برودپیک
یکشنبه 16 مرداد 84 - کلاغها- چرک ترین کوهنوردی!؟ پنجاه روز شکنجه!؟

در تاریخ 25/5/84 گزارش ذیل به قلم فریدیان در جلسه ای که در انجمن به درخواست ایشان تشکیل شد به حاضرین داده شد و در مورد آن صحبت شد.


به نام خدا
انجمن محترم کوهنوردان ایران و همه کوهنوردان ایران
سلام
هرگز فکر نمی کردم روزی محتوای گزارش کوهنوردی ام چنین باشد ولی شده است و من پیشاپیش به سهم خودم از همه دوستداران ورزش کوهنوردی و کوهنوردان و شما عزیزان دست اندر کار انجمن کوهنوردان ایران بخاطر مطالب تاسف برانگیزی که به اطلاعتان می رسانم عذر خواهی می کنم.
برنامه ای کوهنوردی بصورت شبه حرفه ای شکل گرفت و حداقل در مورد یک نفر از تیم دو نفره برودپیک آرزوی من و بسیاری از کوهنوردان تبلور یافت(اینکه یک کوهنورد فقط با ارائه توان کوهنوردی خود در برنامه ای شرکت کند و از نظر مالی و تدارکاتی بصورت کامل مورد حمایت قرار بگیرد و بی دغدغه به کوهنوردی بپردازد)
در کمال تاسف این پتانسیل در اولین تظاهر عملی خود در اختیار کسی قرار گرفت که با نقشه ای قدیمی از اسم و سابقه خود سوء استفاده نموده و نیروهای متمرکز شده روی این هدف رویایی را به بازی گرفت.
برنامه صعود قله برودپیک از مسیر جدید استعداد لازم برای جلب توجه نیروهای مختلف را داشت و علی رغم بذل توجه بی نظیر به اجرا نیامد. چرا که اساسا چنین طرحی فقط برای جلب توجه مطرح شده بود و هرگز قرار نبود اجرا شود.
بیش از این به تهییج اذهان شما ادامه نداده و به اصل موضوع می پردازم.

برای روشن شدن ذهن و نظر جامعه کوهنوردی همراه با شرحی کوتاه چند سوال مطرح می کنم و از شما و همه کوهنوردان می خواهم که جواب این سوالات را از آقای رامین شجاعی بخواهند و در مورد پاسخهای ایشان قضاوت کنند.

1-شکل گیری برنامه:
در ابتدای امسال دوباره بحث رفتن به قره قروم مطرح شد و در میان نظرهای مختلف دو طرح با قوت بیشتری خود نمایی کرد. صعود قله K2 از مسیر نرمال و صعود برودپیک از مسیر جدید. من بدون تردید بین این دو صعود برودپیک از مسیر جدید را انتخاب کردم و فکر می کنم این تصمیم در شکل گیری برنامه نقش اساسی داشت.
آقای رامین شجاعی شما که چهار سال ادعای داشتن چنین طرحی را دارید و این برنامه را با عنوان
اولین تلاش ایرانیان برای صعود مسیر جدید در هیمالیا
اعلام نمودید در این راستا قبل و بعد از شروع برنامه چه تلاشی کردید که ادعایتان را توجیه کند؟

2-وضعیت مالی برنامه:
بعد از کمک مالی شرکت هفت گوهر و شروع مخارج، می شد حدس زد با وجود تخصیص تمام سه میلیون تومان وام شرکت هفت گوهر (آقای سلیمانی) به ایشان، این مبلغ کفاف مجموع هزینه های تیمی و شخصی آقای رامین شجاعی را نخواهد داد. من صراحتا از ایشان خواستم سهم خود از هزینه ها را تعمین نماید که در این راستا ودیعه مربوط به ضمانت پرواز چرخبال را ایشان به عهده گرفتند که یا از طریق نامه فدراسیون و یا از هر طریق دیگر تعمین نمایند. که در نهایت از طریق وام از آقای عباس محمدی تعمین شد. با وجود مطرح شدن مطلب فوق ایشان هنگام مسافرت هیچ پولی همراه نیاورد و من به لحاظ حفظ آبروی ایران وایرانی در مقابل چشمان نظاره گر از ملیتهای مختلف مجبور به هزینه کردن از بودجه شرایط اضطراری که همراه داشتم برای هزینه های شخصی آقای رامین شجاعی شدم.
آقای رامین شجاعی شما با چه محاسبه ای برای اجرای چنین برنامه ای در خارج از کشور چنین عمل کردید و اگر من این مبلغ را همراه نداشتم چه می کردید؟

3-عملکرد کوهنوردی:
شرایط جوی امکان اجرای یک طرح کامل و بی نقص و مطمئن برای صعود مسیر نرمال را از همه صعود کنندگان گرفت و همچنین شانس آخرین طرحی که با وجود نقایصی چند در صورت رعایت زمانبندی قابل اجرا می نمود نیز با کاهلی و بی مسئولیتی آقای رامین شجاعی به شدت کمرنگ شد و در نهایت این تلاش ایرانی نیز با دستاورد بسیار ناچیزی به پایان رسید.
آقای رامین شجاعی شما که قصد نداشتید فشار برنامه سه روزه برای صعود را تحمل کنید چرا در بیس کمپ آنرا پذیرفتید و در زمان اجرا با اخلال در زمانبندی از پیش تعیین شده شانس موفقیت آنرا از بین بردید؟
با توجه به اطلاع از وضعیت هوا بر اساس پیش بینی های هواشناسی چه توجیهی برای از دست دادن پنجشنبه و صعود انفرادی در روز جمعه دارید؟

4-و اما چهره زشت و چرک برنامه:
آقای رامین شجاعی بجای تلاش بیشتر برای جبران ادعای کذبی که کرده بود و سعی در تحصیل هر چه بهتر و بیشتر آنچه ممکن است روش دیگری را برای فرار از پاسخگویی انتخاب کرد.
ایشان با پیگیری مجموعه ای از رفتارهای تحریک کننده، از یاد آوری و تذکر سرپرستی شان با تندترین الفاظ و تحریک کننده ترین لحن و ادامه روند ایجاد جنگ اعصاب طی یک هفته و در نهایت در روز 4/4/84 توهین مستقیم به من، باشگاه دماوند و اعضایش، و همه معاشرین با من فقط یک هدف را دنبال کرد و آن ایجاد یک درگیری ساختگی که بتواند آنرا دلیل اجرا نشدن برنامه از قبل اعلام شده قلمداد کند.
من بعد از رفتار به شدت ناراحت کننده ایشان در روز 4/4/84 به ایشان گفتم (با ذکر سه دلیل) که سرپرستی شان را قبول ندارم. اشتیاق ایشان برای گرفتن نامه کتبی در این ارتباط و آرامشی که بعد از نوشتن این نامه توسط من در ایشان ایجاد شد مرا متوجه منظور این نمایش یک هفته ای نمود.
با وجود پشت سر گذاشتن شکنجه یک هفته ای از آرامش به وجود آمده بعد از نوشتن آن نامه استفاده کرده و تلاش برای بازسازی رابطه با ایشان را شروع کردم. چرا که به اعتقاد من شانس صعود هر یک از ما بدون دیگری به شدت کاهش میافت. با گفتن این نظر به آقای رامین شجاعی و انجام آنچه در عمل ممکن بود مجددا کار گروهی شکل گرفت هرچند آنهم در آخرین مرحله با رفتارهای غیر قابل توجیه آقای رامین شجاعی بی نتیجه ماند.
آقای رامین شجاعی چه توجیهی برای رفتار هفته اول برنامه دارید؟ (از اسکولی تا روز صعود به بارگاه 5700 در تاریخ 5/4/84) (تا جایی که به خاطر دارم در آن روزها شما دفتر خاطرات می نوشتید که از نظر من قابل استناد است)

در پایان ذکر این نکته را لازم می بینم که هر چند از دست رفتن این فرصت که شاید دیگر برای من تکرار نشود را ظلمی به خود انگاشته و پیگیری و تحصیل حقوق تضییع شده ام را کاری با ارزش می دانم ولی هدف با ارزشتری که همانا ایجاد احساس مسئولیت و آگاهی به لزوم
پاسخگو بودن در مقابل ادعاها و رفتارهای شخصی در محیط کوهنوردی و جامعه

است را دنبال می کنم. که کسی در سایه اسم و سابقه و مقام خود احساس امنیت نکند و خود را مجبور به پاسخگویی به افکار و اذهان عمومی کوهنوردان و جامعه بداند. حتی اگر تمایل شخصی یک فرد آگاه چیز دیگری باشد از بیم آبرو و نام خویش نیروهایی که خود را در خدمت اداعاهای او قرار می دهند را به بازی نخواهد گرفت.

کاظم فریدیان
25/5/84
4 شهريور 84 - داستان کوه- مسیرجدید مبارکشان
دوشنبه 11 مهر 84 - کلاغها- گزارش یک ناکامی
- دوشنبه، 11 مهر 1384 - داستان کوه- اولين تلاش ايرانيان براي صعود مسيري جديد در هيماليا... در حد شناسايي باقي ماند
14 مهر 84 - سایت باشگاه دماوند- گزارش فریدیان از برنامه

پنجشنبه، 28 مهر 1384 - داستان کوه-
پاسخ به پاره اي انتقادات؛ مجوز
پنجشنبه، 12 آبان ماه 1384 - داستان کوه- طرح صعود مسير جديد

همچنین مصاحبه ای با من و فریدیان در سایت قلمرو کوهستان منتشر شد که ظاهرا دیگر در آن سایت قرار ندارد.


در همین دوران نامه نگاری فریدیان با خانمی به نام مینا فیضی صورت گرفته است که از تاریخ دقیق آنها بی اطلاعم اما آنچه مسلم است در پاییز 84 و بعد از انتشار نوشته های منتشر شده در داستان کوه در مورد انتقادات صورت گرفته است. این مکاتبات توسط خانم فیضی در اختیار من قرار گرفت. ( مواردی که به نظرم ارتباطی با موضوع نداشته اند را کنار گذاشته ام)

مینا فیضی:
...اول از انگیزه ام می نویسم که چرا این ماجرا را دنبال می کنم ؟ فقط برای اینکه وارد جامعه ایرانی ها شوم ,جامعه خودم. من به دنبال خودم می گردم و آشنایی با شما را بهانه کرده ام دفعه قبل از آدرس بوکتان استفاده کردم که نتیجه نسبتا خوبی گرفتم و الان دوستان ایمیلی زیادی پیدا کرده ام. این بحث آزاد هم همان نقش را دارد با عمق بیشتری که شاید باعث کشفیاتی برای من شود .البته از طریق ایمیلم در کامنت دونی داستان کوه با چهره عریان تری از جمع شما و دوستانتان آشنا شدم که کیفیت بهتری در شناختم داشته است.
و اما مطالب در ارتباط با براود پیک: اول می توانید بگوئید چرا چنین نامی برای این قله انتخاب شده است؟(معنی براود در انگلیسی را که می دانید)
شما بصورت کاملا انفعالی برخورد کرده و جوابی به آقای شجاعی که شما را بی انگیزه جلوه می دهد نمی دهید چرا؟
در گزارشتان می نویسید فقط به دلیل تنبلی وقت را از دست می دهید این لحن قابل توجه است ولی نشان نمی دهد شما چه منظوری دارید.
یا آنجا که به پیروی از آقای شجاعی زمانی که ایشان از گروه جدا می شود اشاره می کنید ملاحظاتی که در سر آن دوراهی در فکرتان بوده است می تواند جالب باشد که جایش خالی است.
در جای دیگر اشاره می کنید سوابق آشنایی شما با ایشان فرامو شش شد که نمی تواند برای خواننده, بدون اطلاع قبلی مفهومی داشته باشد.
البته من که از طریق شما با وبلاگ داستان کوه آشنا شده ام و تا حدودی شخصیت شما را می شناسم می دانم که وقتی شما به دوستان تان مطلبی را برای خواندن پیشنهاد می کنید چه احساسی نسبت به آن مطلب و نویسنده اش دارید ولی این کافی نیست. در آخر اینرا بنویسم که این مطالب را خیلی با احتیاط مطرح کردم و آرزو می کنم باعث تشدید ناراحتی که در لا بلای متن گزارشتان دیده می شود نشده باشم . اگر قابل دانسته و جوابم را بدهید سوالا ت ریز تری دارم که جسارت پرسیدنش را پیدا خواهم کرد.
خدا نگهدار.




کاظم فریدیان:
علیک سلام.
شاید چون دسترسی به این قله در میان قله های بلند جهان آسانتر است چنین نامی را برایش گذاشته اند و یا شاید معنی دیگر آن یعنی پهن مورد نظر بوده است که از محل بارگاه اصلی اینطور به نظر می رسد . به هر حال من اطلاع دقیقی از تاریخچه اسامی این قله ندارم دو نام دیگر هم برای این قله وجود دارد که یکی کی 3 و دیگری فالکن کانگری می باشد.
نظر آقای رامین شجاعی در مورد بی انگیزه ای من درست است . من در این برنامه بارها در آستانه نیمه کاره رها کردن و بازگشتن بودم. تنبلی کلمه ایست که در جلسه ای که برای هماهنگ کردن گزارشمان با آقای شجاعی در حضور جمعی از با تجربه ها ی این کار تشکیل شده بود استفاده شد و مورد پذیرش قرار گرفت و به نظر من گویای اصل و حقیقت نیست. ولی مطابق قولی که به آقای کیومرث بابا زاده ( کوهنورد پیش کسوت و بزرگی که برای این برنامه بیشتر از ما زحمت کشید) داده ام من هم از این کلمه استفاده کرده ام. شما افکار من را در ملحق شدن (نه پیروی) به آقای شجاعی متوجه نمی شوید چون اصول کوهنوردی را نمی دانید و با من کوهنوردی نکرده اید هر کس این دو مورد را داشته باشد بخوبی منظورم را متوجه می شود. و اما سوابق آشنایی با رامین شامل حضور من در برنامه ای در سال 79 است که من در آن برنامه با تمام وجود در خدمت اهداف او و سرپرست برنامه بودم که هر دو این موضوع را فراموش کرده اند و همینطور در این چند سال من و رامین رابطه مان را در شهر و بخصوص در حوزه فکری محیط کوهنوردی حفظ کرده بودیم و او بخوبی با سلایق و ایده های کوهنوردی من آشنا بود و نمی توانست از آنچه من در این برنامه دنبال می کردم متعجب شود. و اما چهره عریان دوستان کوهنوردم چندان دیدنی نیست همان بهتر که آنها را در پشت نقاب جوانمردی و پهلوانی بینی همینطور خود منرا. ..
خدا نگهدار



مینا فیضی:
سلام
...بی انگیزه ای شما عجیب ترین چیزی است که می شد از خودتان شنید چرا ؟ چطور ممکن است؟
حتما وبلاگ داستان کوه و مباحثی که در قسمت کامنت ها جریان دارد را بخوانید خیلی ها شما را مقصر می دانند و توجه ای به تناقضات آشکار نوشته های داستان کوه ندارند .
این خیلی مهم است کسی که برای یک حرکت مهم که سالها به آن فکر کرده راهی سفر شود ولی انگیزه ای برای اجرای آن در روز عمل نداشته باشد.
حتی اگر شما را اصلا نمی شناختم همین قدر تعجب بر انگیز بود.
چرا راجع به حادثه ای که از آن به عنوان فراموشی یاد کرده اید هیچ نمی گویید کاملا مشخص است که باید پاسخ این سوالات را در آن واقعه جستجو کرد.
در مورد کلمه تنبلی این چطور پذیرشی است که آقای شجاعی هیچ اشاره ای به آن ندارد؟
شما روی خاطره ای در پنج سال پیش حساب میکردید؟ ساده لوحانه است که فکر کنید می شود اینطور وانمود کرد باور نکردنی است.
به نظر می رسد تایید گفته های آقای شجاعی به جهت از سر باز کردن سوال کننده است و حوصله لازم برای ادامه این مبحث را ندارید.
در مباحثات داستان کوه طی چند پرسش و پاسخ برای خواننده معلوم شده است که آقای شجاعی برای پیش برد طرحش چه قدر انرژی مصرف کرده است . شما برای حصول اهدافتان چه کار ی کردید؟



کاظم فریدیان:
سلام
آنچه در مورد انگیزه نوشته ام درست است عوامل مختلفی در کیفیت حضور یک کوهنورد در برنامه تاثیر دارد و عوامل روحی در این بین بسیار مهم هستند . من فکر می کنم خیلی با انگیزه بوده ام که در چنین شرایطی تا آنجا دوام آوردم ولی آنچه متناسب با شرایط از من بروز کرده است نشانی از انگیزه بالا نداشته است و این چیزی است که رامین دیده است. او مسائل جاری در فکر من را نمی دیده است و نزدیک به چیزی نوشته است که دیده است.
در مورد وبلاگ: کمتر وبلاگ نویسی توانسته است از مضار وبلاگ در امان بماند و هرچند در نگاه اول رسانه ای مدرن و امروزی به نظر می رسد ولی اگر به عمق نگاهت اضافه کنی می بینی تبدیل به محیطی سفله پرور شده است. اگر روزی داستان کوه را به دوستانم معرفی می کردم به دلیل تفاوتی بود که با دیگر وبلاگها داشت و در آن کسی تخریب نمیشد . بغضی نمی ترکید و منظره کامنت های آن شباهتی به بهار خواب نداشت که هر کسی به دیگری گیر بدهد. شما هم از توجه چند کامنت گذار به نوشته هایتان ذوق زده نشوید . چطور می شود با کسی که در حد نامش هم خودش را معرفی نمی کند به صحبت نشست و گفته هایش را دلیلی بر مقصر و یا بی تقصیری کسی دانست. هیچکدام از ایمیلهایی که برایم فوروارد کردید نامی اشنا ندارد و به احتمال قریب به یقین واقعی نیستند.
و در باره سطح تلاشم ,من بر اساس دانسته های کوهنوردی ام تا آخرین حد ممکن تلاش کردم و بیشتر از آن از توانم خارج بود چه برای صعود چه برای حفظ گروه و چه برای موفقیت و پیشبرد طرح در همه موارد بیشتر از این برایم ممکن نبود.




مینا فیضی:
سلام
شما را به خدا این چه جور پاسخ گفتن است .
نمی خواهید جواب دهید بگوئید .
فلسفه و اساس روانشناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی که درس نمی دهید؟ فکر نکنم چنین ادعایی داشته باشید.
اگر فکر می کنید من چیزی از این مطالب کلی که گفتید فهمیدم اشتباه می کنید.
من بصورت مشخص دو سوال مطرح می کنم و اگر به وضوح پاسخ ندهید یعنی که نمی خواهید ادامه دهید . من هم علاقه ای به ایفای نقش دیوار ندارم .
سوال اول(به قول خودتان یکم) :آقای رامین شجاعی چه کاری کرد که شما مجبور به استفاده از نقاب لبخند و رضایت شدید که شما آنرا فراموشی می نامید؟ هر چه مبسوط تر بهتر, لطفا
سوال دوم (این سوال توسط آقای شجاعی مطرح شده است) : آیا به نظر شما برای اجرای این ماجرا طرح ضعیف بود و یا اینکه هیچ طرحی وجود نداشت؟ لطفا این را هم جوری توضیح دهید که خواننده ای در سطح من آنرا بفهمد.




کاظم فریدیان:
سلام و خسته نباشید .
کلی گویی و گذشتن از جزئیات برای جلو گیری از زیاده گویی بوده وگرنه فلسفه بافی و کنایه های جامعه شناسی و از این قبیل نه از عهده من بر می آید و نه سوژه ای که راجع به آن صحبت می کنیم در این حد انداز ه ها اهمیت دارد اینکه شما بعضی از قسمتها را متوجه نمی شوید بیشتر بدلیل نا آشنایی شما با فضای ارتباطات بین کوهنوردان است تا ندانستن کوهنوردی . من شرح کل ماجرا را برایتان می نویسم و قبلن از ابتذالی که در آن به چشم می خورد ابراز شرمندگی می کنم ولی واقعیتی است که اتفاق افتاده و با پاک کردن آن از دفتر خاطرات و یا عدم اشاره به آن چیزی عوض نمی شود.
در این ابتدا این را بگویم که اشاره به بعضی از ضعفهایی که به رامین نسبت می دهم به واقع اعتراف به سهل انگاری خودم هم می باشد که چنین مسائلی را قبل از برنامه ( نه ماجرا) بررسی نکردم در حالی که می شد به راحتی این مسائل را در ایران کشف کرد, با هزینه ای به مراتب کمتر و بی سرو صدا تر.
تا روزی که به اسکولی رسیدیم موضوع بحران زایی نداشتیم با وجود اینکه دو مورد خطا ی فاحش از رامین دیده شده بود . یکی موضوع قرار داد با شرکت نظیر سبیر که در آن اشاره ای به مسیر جدید نشده بود و دیگری اشتباه در محاسبات مالی که در مجموع نزدیک هشتصد دلار هزینه اضافی به هر نفر تحمیل کرد. (هزینه سفر از اسلام آباد تا اسکاردو و تفاوت آنچه رامین برای پرداخت به شرکت حساب کرده بود با آنچه آنها درخواست کردند که 3000 دلار تا 3650 دلار بود. 650 دلار اختلاف)
در روزهای قبل از این با فرانسوی های هم گروهمان قرار گذاشته بودیم که از وسابل ارتباطی و ژنراتورشان استفاده کنیم . تا اسکولی امکانات شهری موجود بود و نیازی به وسایل آنها نبود و ما هنوز در این باره با آنها صحبتی نکرده بودیم. به آنها مراجعه کردیم تا ببینیم چقدر باید برای این بپردازیم رامین با یکی از فرانسوی ها وارد صحبت شده و مسئله را طرح کرد. دربین صحبت از من پرسید چقدر طول می کشد تا باطری دوربینت شارژ شود؟ من گفتم دو ساعت. و به طرف فرا نسوی گفت که ما دو ساعت ژنراتور نیاز داریم .مرد فرانسوی می گفت که ما نمی توانیم این مقدار ژنراتور را در اختیار شما قرار دهیم و صحبت دور این موضوع می چرخید . من در بین صحبت رامین سعی می کردم به او بفهمانم که ما فقط 6وات برق را در این دو ساعت مصرف می کنیم و ژنراتور را به صورت اختصاصی به مدت دو ساعت نیاز نداریم ولی رامین توجه ای نمی کرد و گویی به سخنان استاد نجوم گوش می دهد چشم از لب فرانسوی بر نمی داشت اشاره کوچکی به آستینش کردم تا او را متوجه اشتباهش کنم . که با پرخاش به من گفت : مگر نمی بینی که دارم حرف می زنم. برای من خیلی گران آمد و بدون هیچ واکنشی چادر را ترک کردم.
بعد از آن یکمین شام دست جمعی را با فرانسویها صرف کردیم و تا چند ساعت بعد با یک بازی بچه گانه که فرانسوی ها یاد دادند به خوشی سرگرم بودیم و آن کنتاکت کوچک ادامه ای نداشت.
صبح در زمان حرکت عوامل شرکت و بار برها در جنب و جوش شروع حرکت بودند من چند صحنه فیلم گرفتم , از چهره عبوس رامین هم چند صحنه گرفتم . فکر کردم که نگرانی های رامین و شک و تردید هایش دوباره به سراغش آمده اند و یا شاید از موضوع دیشب دلخور است فقط برای اینکه حرفی زده باشم و او را از لاکش در آورده باشم به او گفتم : ما می توانیم شروع کنیم؟ برخورد عجیب و خورد کننده ای داشت مانند یک مجسمه بدون کوچکترین واکنشی ایستاد. از سر استیصال رو به L.O کردم و همین سوال را از او کردم . او هم شروع کر د به خواندن کتاب قانون و چند دقیقه ای مرتب حرف زد که اینکار را نباید بکنید و آنکار را باید بکنید و بخصوص گفت اگر بخواهید عکس بگیرید باید از من اجازه بگیرید. به رامین گفتم این چی میگه؟ ( یعنی این حرفها چیه این میگه)رامین هم شروع کرد به ترجمه حرفهای او و به نوعی تایید حرفهایش و خود L.O هم حرفهایش را تکرار کرد حسابی کلافه شده بودم به او گفتم فکر نمی کنم اینطور باشد(i dont think so) و از آنجا دور شدم کمی آنطرف تر گوشه ای نشستم.
همه افراد گروه ما از کوهنورد و باربرو خلاصه هر که بود رد شد و در آخر رامین و آشپز گروه من هم دنبال آنها راهی شدم چند دقیقه در سکوت و سپس انفجار رامین با این جمله: تو حق نداری با کسی صحبت کنی . شنیدن این جمله در هر حالی که باشی تو را به چه روزی می اندازد چه رسد به من که به دلیل رفتار چند دقیقه پیش رامین حال خوبی نداشتم ولی به هر حال می بایست این مشکل کوچک را پشت سر می گذاشتیم و تمام سعیم را کردم که خودم را کنترل کنم و به رامین بگویم که سوتفاهمی پیش آمده. داد و فریاد های رامین سه محور اصلی داشت :1- من نباید با کسی صحبتی کنم چراکه ممکن است هزینه ای را به تیم تحمیل کند . 2-نباید با رامین مثل نوکر خودم رفتار کنم 3- نباید هیچ خواسته شخصی داشته باشم. و برای گفتن این مطالب رامین از بلندترین خروجی صدا و کلماتی مثل چرندگو و نفهم استفاده می کرد. بارها به او گفتم که سوتفاهمی پیش آمده و موضوع شارژ و یا این که من از جلوی چشم تو دور شدم به معنی ایجاد اخلال در کار تو (سرپرست) نبوده ولی او اصرار داشت و به توهین هایش ادامه می داد.
با لاخره گفتم که هر هزینه ای از رفتار من به تیم تحمیل شود می پردازم و در حال حاضر که موضوع مورد بحث ژنراتور و ماهواره اینترنت است. تمام هزینه ژنراتور و اینترنت را خودم می پردازم حتا اگر تو هم استفاده کنی و اساسن این مسائل کاملن شخصی است و به من مربوط می شود چرا که ژنراتور را برای دوربین من لازم داریم(که دوربین شخصی من است) و اینترنت را هم من اصرار به استفاده از آن دارم و به این ترتیب با قبول ظاهری از طرف رامین او آرام شد و من هم فاصله ای گرفتم تا افکارم را کمی متمرکز کنم.
چند ساعتی به سکوت گذشت , هنگام ناهار با تعارف کردن چای و شربت سعی کردم که از دل رامین در بیاورم ولی او ول کن نبود و همچنان با قیض جوابم را می داد من هم دست از سرش برداشتم و خودم را مشغول صحبت با یک جوان امریکایی کردم که در آن نزدیکی بود.
رامین آماده حرکت بود و این جمله شروع صحبت بعد از چند ساعت سکوت بود: منافع هر گونه استفاده تجاری از فیلم و عکسهای این برنامه به گروه بر می گردد.
و جواب من: کدام گروه؟ اول ماشین حسابت را خاموش کن تا بتوانیم با هم صحبت کنیم.
او صبر نکرد تا جوابی دهد و تا موقع شام ما دیگر هم را ندیدیم . در محل بارگاه کوهی را که در چشم اندازمان بود بهانه کردم و راجع به صعود آن و پیچیدگی کار با او صحبت کردم تا شاید بشود اوضاع را باز سازی کرد . کاملن متوجه بودم که موضوع به این سادگی نمی تواند دلیل این رفتار تند و لجوجانه رامین باشد و در عین حال نگران این که به همین سادگی گروه دو نفره ما از هم بپاشد . برای رفع این مسئله به هر بهانه ای سر صحبت را با رامین باز می کردم ولی در بیشتر مواقع جوابها آره و نه بود تا روز ششم که به بارگاه اصلی رسیدیم تنها استثنا موضوع بازدید من از بارگاه ترانگو بود که صحبتهایی حول محور چگونگی اجرای آن انجام شد. من که کمی اوضا را بهتر دیدم در بازگشت از بارگاه ترانگو هیجان بی مورد و اقراق آمیزی را از خود نشان می دادم تا کمی رامین را تحریک کنم که با من صحبت کند ولی چندان موفق نبودم و من مشغول دیگرافراد گروه شدم.
تا بارگاه اصلی اوضا کم کم بهبود میافت ولی در آنجا وقتی پیشنهاد کردم که برای محل چادرمان سکویی بسازیم تا مجبور نشویم روی یخ بخوابیم رامین مجددن رفتار لجوجانه اش را پی گرفت و من که دیگر انگیزه ای برای ادامه نداشتم او را ترک کرده و در محل گروهی که قبل از ما در منطقه حاضر شده بودند با آنها به صحبت و رای زنی در باره صعود مشغول شدم.
و با آنها قرار گذاشتم که فردا به اتفاقشان تا بارگاه یکم صعود کنم .
به بارگاه خودمان برگشتم و موضوع را به رامین گفتم که مخالفت کرد و گفت که فردا باید استراحت کنی. من هم قبول کردم و قرار شد فردا فقط مسیر عبور از یخچال را رفته و برگردم.
صبح روز بعد خیلی زود چادر را ترک کردم در حالی که وسایلمان کاملن خیس شده بود امیدوار بودم که رامین محاسن ساخت یک سکوی نیم متری را به چشم ببیند و در برگشت با هم یک سکو بسازیم. ساعت حدود ده صبح به محل بارگاه برگشتم و رامین را مشغول ساختن یک دیوار دیدم . از او پرسیدم که چه می کنی؟ گفت انبار می سازم. گفتم برای چه ما که باری نداریم بیا یک چادر بزنیم و بارهایمان را در آن انبار کنیم . و فکرم این بود که در ادامه رامین را مجاب کنم که درست نیست روی یخ بخوابیم و بهتر است که یک سکو بسازیم تا عایقی بین بدن ها و یخ داشته باشیم . (ما زیر انداز مناسب یخچال برای بارگاه اصلی نداشتیم و زیر اندازهای شرکت در حدی نبود که بشود با آن روی یخ خوابید )
جوابی که شنیدم آنچنان به من که این چند روز را تحمل کرده بودم سنگین آمد که نتوانستم جوابی ندهم و جوابی متناسب با لحن و رفتار رامین گفتم ولی واکنش رامین هیچ تناسبی با آن نداشت و حسابی اوضا به هم ریخت
رامین : من فقط طرح خودم را اجرا می کنم
من : تو مگر طرح هم داری مثل ماست وایسادی و به اینها(فرانسوی ها) امتیاز می دهی
این جمله من با توهین ها ی رامین (نه به من که به باشگاه من و به یکی از اعضا باشگاه)
جواب داده شد و من هم که تقریبن تصمیم خود را گرفته بودم بصورت قطعی به او گفتم که دیگر سرپرست نیست رامین با این موضوع مخالفتی نکرد ولی خواست تا آنرا بصورت کتبی بنویسم و بعد از آن طی یک بخشنامه مواردی را به من ابلاغ کرد که در واقع شرایط جدا شدن بود. این موارد تمامن مطابق نظر رامین بود و تنها چیزی که از او خواستم این بود که این موارد در دونسخه نوشته شود تا آن را امضا کنم و او به خط خود آن را در دفتر من هم نوشت که سند جالبی از سطح فکر و سرپرستی او می باشد.
صبح بعد یکمین روز کوهنوردی بود و با وجود اتفاقی که در روز گذشته پیش آمده بود من در زمان جدا شدن رامین از گروه به او ملحق شدم تا فرصتی پیش بیاید که بشود گروه را دوباره بازسازی کرد. هر چند که با این کار موقتن ما روزهای قبل را فراموش کردیم ولی آنچه در این قسمت پیش آمد (از موارد فنی کوهنوردی) مسلم کرد که رامین با آمادگی لازم برای انجام یک کار جدی فاصله بسیاری دارد و هر فکری در این باره خیالی باطل است.
صعود مسیر جدید فراموش شد ولی رابطه مان کاملن منطقی شد و گرنه نمی دانم که می شد آنهمه روز را تحمل کرد یا نه اگر انصاف داشته باشم باید بگویم که رامین کاملن در روزهای بعد عوض شد به صورتی که من با وجود ناراحتی بسیار زیادی که داشتم تصمیم گرفتم که موضوعات پیش آمده را مکتوم نگه دارم و اشاره ای به آن نکنم و در تمام مواردی که پیش می آید مطابق نظر او رفتار کنم تا آنچه که قابل وصول است را بصورت مشترک بدست آوریم. اما یک اشتباه از طرف یکی از دوستان که در تهران بود و من با او رابطه داشتم در انتشار یک نامه کاملن خصوصی که در آن به صورت تلگرافی و بدون شرح مسائلی را برایش روشن کرده بودم باعث شد اوضا از کنترل خارج شود و رامین قبل از اینکه من بتوانم واکنش مناسب و مسالمت آمیزی داشته باشم شمشیر از رو بست و با چند ایمیل تحریک آمیز من را عصبانی کرد. در این زمان دوستی که وبلاگ کلاغها را می گرداند مطالبی که در یک احوال پرسی از من پرسیده بود را با لحنی به شدت تحریک آمیز منشر کرد (که حتمن خوانده اید - چرکترین صعود...)
واکنش رامین و دیگر کوهنوردان به این مطلب به گونه ای بود که من دلیلی ندیدم حقایق این برنامه را بپوشانم و آنرا منتشر کردم البته به گواه گزارشهایی که به هیئت مدیره باشگاه دماوند و گزارش عمومی در محل باشگاه و انجمن کوهنوردان و گزارش کتبی در سایت باشگاه آنچه مورد توجه من بوده و هست مسائل فنی کوهنوردی بوده و من هرگز کلمه تحریک کننده ای را بکار نبردم و تنها هدفم از اشاره به ضعفها ی این برنامه درس گیری جامعه کوهنوردی برای آینده است. به هیچ وجه قصد انتقام گیری ندارم چرا که معتقدم تا روزی که زنده ام باید به آینده فکر کنم و تنها و تنها چیزی که از گذشته برایم با ارزش است تجارب و دوستانی هستند که از آن بدست آورده ام.
راجع به طرح که سوال بعدی تان است در فرصتی دیگر پاسخ خواهم داد چون تایپ آنچه شما می خواهید (مبسوط و کامل) خیلی وقت گیر است .
راجع به این قسمت اگر بازهم قسمت گنگی وجود دارد برایم بنویسید.


مینا فیضی:
سلام
از توضیحات و از وقتی که گذاشتید سپاسگزارم.
حیف است که مطالبی که تجربه مفیدی برای همه است منتشر نمی شود. بر خلاف شما من این مسائل را ابتذال نمی بینم چرا که ابتذال یک ماهیت نسبی است و وقتی چنین مسائلی در سطوح بسیار پایین تر در یک جامعه جریان دارد چنین چیزی نمی تواند ابتذال به حساب بیاید. از طرفی حساسیت انتخاب یک همسفر کاملن دیده می شود ما عادت داریم همواره راجع به مسائل مهم صحبت کنیم یا به قولی حرفهای بزرگ بزنیم تا خود را بزرگ جلوه دهیم درحالی که بیشترین ضربات را در زندگی از مسائل پیش پا افتاده می خوریم همان هایی که شرم داریم راجع به آنها صحبت کنیم. نگاه کنید به اوضا خانواده های اطرافتان کدامشان رابطه مطلوبی دارند و اگر ندارند چرا روبطشان نامطلوب است مسائل آنها به مراتب از چیزی که شما نوشته اید بی ارزشتر و مبتذل تر هستند. آقای شجاعی هم باید همین مسائل را از زاویه دید خود بیان کنند نه اینکه مثل یک ژنرال نظامی به طرح استراتژی و ترکیب آن با سیاست و پرده پوشی بپردازد.
البته تصمیم با خودتان است ولی من پیشنهاد می کنم این مسائل را در وبلاگ خودتان و یا هر کجا که مایلید منتشر کنید.
موضوع قابل توجه دیگر نظر شما در مورد وبلاگ است هرچند خارج از موضوع است ولی عجیب است که یک وبلاگ نویس چنین نظری دارد به نظر من تاثیرات این سفر در نوشته های اخیرتان کاملا مشهود است و این زیبایی یک نوشته صادقانه و بی پرده است که فقط در وبلاگها می توان از آنها نشانی یافت هر چند خیلی به ندرت.



کاظم فریدیان:
به نظر می رسد نه آنطور که گفتید در پی کشف خود بلکه در پی لقب ویژه کاشف بزرگ هستید .
همانطور که قبلا نوشتم این مکاتبه فقط در صورتی قابل اجراست که فقط در حیطه اطلاعات مکتوب در این نامه ها باشد و نه بیشتر . در صورتی که شما به فضای بدون حد و مرز تخیل علاقه بیشتری دارید .
من از چه وقت وبلاگ نویس شدم که خودم خبر ندارم؟
لطفن بقیه سوالهایتان را در وبلاگها مطرح کنید و از همانها هم جواب بخواهید.
خدا نگهدار


مینا فیضی:
وبلاگی جمعی توسط سه نفر اداره می شود که نام پرنده ای روی آن است وهر سه نفر گردانندگان آن هم از نام پرندگان به عنوان نام مستعار استفاده می کنند . اتفاقا هر سه نفر هم تجربه پرواز دارند با وسایل شخصی پرنده مثل هنگ گلایدر و پارا گلایدر. دو نفرشان در اروپا پرواز می کنند و هر از گاهی به صورت عکس و یا گزارش و یا خاطره نشانی از محیط پرواز خود ارائه می کنند ولی نفر سوم همواره در فضای مجازی می پرد می دود می افتد می نویسد و زندگی می کند هیچوقت عکسی نمی گذارد خیابانها و شهرهایش نام ندارند. نگاهی نزدیک تر و عمقی تر به مشکلات اجتماع ایران دارد و لایه زیرین هرم را مورد نقد قرار می دهد , به مسائل زنان حساسیتی ویژه ولی غیر فمینیستی دارد وهر از گاهی شوخی های طنز گونه و مودبانه ای با زنان بصورت جمعی می کند و با این کار خود شناسنامه ای برای نوشته هایش ایجاد کرده است . از طرفی دیگر فرد شناخته شده ای است که به این وبلاگ لینکها ی مکرری می دهد و یا نوشته های جالب این وبلاگ را برای دوستانش میل می زند . معمولا آن قسمتهایی که نوشته پرنده مجازی است و.....
کشف شخصیت واقعی آن پرنده هوش و زکاوت خاصی می خواهد؟ به شکلی که کاشف آن کاشف بزرگ لقب بگیرد؟ اینکه هیچوقت کسی به نام واقعی آن پرنده اشاره ای نمی کند نه بدلیل ندانستن که به دلیل دانستن است . خوانندگان می دانند که نویسنده چنین مطالبی چه ریسکی می کند و نمی خواهند شانس برد آن را کم کنند فقط همین. آنها دوست ندارند پرنده را در قفس ببینند .
با همه این احوال من از اینکه مغایر خواست شما رفتار کردم معذرت می خواهم و خواهش می کنم اینرا به حساب برداشت غلط من بگذارید نه قصد غلط و مغرضانه. البته میل خودتان است ولی اشاره می کنم به تلورانسی که صحبت همیشگی پرنده است و.........
بی صبرانه منتظر بخش بعدی نوشته هایتان راجع به طرح برنامه هستم (جواب سوال آقای رامین شجاعی)
همواره سر بلند باشید ودوستیهایتان مستدام.



کاظم فریدیان:
سلام
نوشتن در باره طرح به سادگی نوشتن در باره یک واقعه نیست چرا که تعریف یکسان از طرح وجود ندارد و هر کس می تواند بسته به مورد در تعریف آنرا بسط داده و یا بالعکس محدود کند .
اول یک مثال برای منظورم می آورم : مقایسه کنید صحنه های اکشن فیلمهای ارزان را با هالیوودی . در پشت صحنه های فیلمهای هالیوودی می بینیم که برای هر حرکت نوشته ای وجود دارد و زمان و سرعت اجرای آن مشخص شده و حتی بازی چهره بازیگر در زمان اجرای آن حرکت هم از قبل نوشته شده است در حالیکه در فیلمهای ارزان کارگردان به خود خیلی که زحمت می دهد ابزار کار را مشخص می کند و بعد دوربینها را روشن می کنند و ایشان دستور حرکت می دهد و بازیگران تا جایی که توان دارند با هم می جنگند و اگر این زمان کم بود در فیلم آنرا تکرار می کنند
هر دو کارگردان طرحی را که در سر دارند اجرا می کنند و نمی توان به آنها گفت که طرحی نداشته اند.
در زمان اجرا بسیاری از طرحها با مشکل روبرو می شوند و بسیارشنیده می شود که طراحان از نا مناسب بودن امکانات برای اجرای طرحشان گلایه می کنند و ضعفهای اجرایشان را نه از محل طرح بلکه معلول کمبود امکانات می دانند.
این بار هم همین اتفاق افتاده است و چیز جدیدی نیست فقط یک مورد کوچک وجود دارد و آن اینکه طراح که با ارائه طرحش از کمکهای مادی و معنوی بی نظیری هم برخوردار شده است می بایست با توان شخصی خودش (و همراهش) آنرا اجرا می کرد چیزی که خودش بهتر از هر کس دیگری از حد و اندازه های آن و تناسبش با اندازه های مورد نیاز در طرح اطلاع داشت. به دلیل سابقه ای کاذب (که امروز تا حدودی روشن شده است ) اعتماد و توقع زیادی نسبت به او وجود داشت حتا اگر این سابقه درست باشد او می دانسته که این مربوط به گذشته بوده و با وضعیت امروزی اش فاصله زیادی وجود دارد . اینها به عنوان اشکالات طرح قابل پیگیری است هر جند به سادگی قابل اثبات نیست ولی با مراجعه به وقایع غیر قابل انکار و بعضی قسمتهای فیلم و یا یاد داشتهای شخصی دو نفر اگر نیازی به پیگیری وجود داشته باشد می شود تا حدودی از حقیقت پرده برداشت.
از طرفی شناور و کم هزینه بودن طرح پو ششی شده است برای هر کوتاهی که علت واقعی آن ندانستن , نتوانستن ونخواستن بوده است.



مینا فیضی:
با چند نفر راجع به این مطلب آخر مکاتبه کردم ولی همچنان چیز زیادی دستگیرم نمی شود
البته به شما حق می دهم که اشکال در من است . یعنی من از کوهنورد ی هیچ نمی دانم و مشکل است که بخواهید موارد تکنیکی یک طرح را برایم توضیح دهید .
از طرفی این موضوع از نظرهایی به جز کوهنوردی هم قابل طرح و استفاده است و این همان کششی است که مرا جذب می کند.
من می خواهم ضمن تشکر از لطف و توجه ای که می کنید یک خواهش کنم.
از هر کدام از موارد ندانستن , نتوانستن و نخواستن که با طرح مورد نظرتان مغایرت داشت دو مورد مثال بزنید, ریز و مشروح. البته چیز زیادی است ولی لطف کنید هرچه ساده تر و مشروحتر بنویسید.
باز هم تشکر می کنم


کاضم فریدیان:
سلام
مثالهایی که خواسته اید در تعدادی خیلی بیشتر از دوتا وجود دارد ولی برای کوتاه شدن کلام به همان دو تا که خواسته اید بسنده می کنم و از قانون مشت نمونه خروار در مورد بقیه استفاده می کنم.
ندانستن:
1- در یکمین روز صعود مسیر بارگاه اصلی به بارگاه یکم ما همانطور که قبلن نوشته ام از گروه جدا شده و به دلیل برخورد با قسمتهای صعب العبور مجبور به بکار گیری بعضی فنون سنگنوردی شدیم . در یک مرحله لازم بود که قسمتی را فرود برویم. کارگاه آماده شد و با توجه به عدم اطمینان از رسیدن طناب به زمین می بایست نفر پیشرو با طناب یک لا فرود می رفت تا بعد از برپایی کارگاه در مکان مناسب نفر بعدی با طناب دولا فرود بیاید. رامین چنین چیزی را نمی دانست و با وجود اینکه به او گفتم با اصرار و تحکم خواست که نفر یکم هم بصورت دولا فرود برود. با توجه به اینکه شرایط آنچنان مشکل نبود و هم با خاطره درگیری بسیار بد دیروز برای خیلی کمتر از این, بیشتر اصرار نکرده ونفر یکم به صورت دولا فرود رفتم و ...
2- مقداری دارو همراه داشتیم که درموارد مورد نیاز از آن استفاده کنیم و برای هر کدام دستور و موارد استفاده را با راهنمایی پزشک نوشته و همراه داشتیم. یکی از قرصها برای پیشگیری از ارتفاع زدگی همراهمان بود و مطابق دستور استفاده از آن قرار بود یک روز قبل از رفتن به ارتفاعی که احتمال ارتفاع زدگی در آنجا وجود داشت آن قرص را مصرف کنیم. خیلی پیش تر از چنین موقعیتی فرانسوی ها شروع به خوردن قرصهایی که به همراه داشتند کردند و گفتند که مطابق دستور مصرفی که برای قرصهایشان دارند باید اینگونه مصرف کنند. رامین بعد از دیدن این موضوع شروع به خوردن قرصهایی کرد که اساسن دستور مصرف دیگری داشت . به نظر شما چه فعلی برای این عمل مناسب است؟

نتوانستن:
1- در راهپیمایی تا بارگاه اصلی رامین کفش مناسبی به پا نکرده بود یعنی کفشش کمی قویتر از شرایطی بود که در آن راه می رفتیم . بعد از سه روز پای رامین بدلیل ناتوانی در کنترل و پیش گیری آنچنان زخمهایی برداشته بود که تا روزها ی آخر برنامه هم کاملن درمان نشد
2- در آخرین روزهای برنامه وقتی در ارتفاع 7300 متری بارگاهمان را بر پا می کردیم من داخل چادر شده و مشغول آب درست کردن از برف شدم و رامین چادر را مهار می کرد. بعد دقایقی گفت که میخها در برف محکم نمی شود به دلیل اینکه قبلن روش کار را برایش توضیح داده بودم از این وضعیت ناراحت بودم و به او گفتم که اگر نمی توانی بیا تو من خودم آنرا انجام می دهم و رامین هم داخل چادر شد .( خوب است بدانید گفتن اینکه اگر نمی توانی ... و یا تو اینکاره نیستی... در بین بچه های کوهنورد یک شوخی است وبا این جملات به نوعی سر به سر افراد می گذاریم , برای خنده)

نخواستن:
1- در یکمین روز اقامت در بارگاه اصلی رامین مشغول ساختن یک دیوار بود که در پناه آن فرانسویها بارهایشان را انبار کنند {موضوعی که به شدت من را عصبانی کرد و با تمام سعی که در کنترل خودم کردم با لاخره تنها کلمه توهین آمیز(تو مثل ماست می مانی) را بر زبان آوردم و بهانه ای که رامین پنج شش روز بود دنبالش می گشت را دستش دادم }. این درحالی بود که روز قبل از او خواسته بودم برای ایجاد شرایط راحتتر در بارگاه اصلی زیر چادرمان یک سکو ا زسنگ بسازیم و او مخالفت کرد چیزی که به نظرم مهمترین عامل عفونی شدن ریه من بود. چون ما چندین شب با زیر انداز نا مناسب روی یخ خوابیدیم. رامین نمی خواست چنین کاری بکند فقط برای اینکه من گفته بودم .
2- در زمان رفت و همین طور در زمان برگشت رامین هیچ بار به وزارت توریسم مراجعه نکرد . در حالیکه در زمان رفت آشنایی با حق و حقوق مان و چگونگی وضعیت مجوز بصورت دقیق و در زمان برگشت پیگیری گواهی صعود من موضوعاتی بود که دارای اهمیت ویژه ای بود و با توجه به تسلط رامین به زبان انگلیسی کیفیت کار با حضور او تغییر اساسی پیدا می کرد. این در حالی بود که رامین بارها و بارها برای خرید میوه و یا گشتن در شهر ودیگر مسائل محل اقامتمان را ترک می کرد و این مسئله برایش کار سختی نبود. به نظر شما مصداق این رفتار چیزی جز نخواستن است؟




مینا فیضی:
سلام
قبل از هر چیز به دلیل وقت زیادی که نامه شما را بی جواب گذاشتم پوزش می خواهم . به من حق بدهید که پیشبرد این مباحث به صورت درست و منطقی با وجود مطالب تخصصی که در این مرحله مطرح شده است کار وقت گیر و مشکلی است که البته باعث جذابیت بیشتر آن می شود.
متاسفانه با وجود اینکه کوپیو شهر نسبتا بزرگی است ولی فعالیت ورزشی قابل ملاحظه فقط در رشته های یخی جریان دارد آنهم یخ از نوع کاملن فلت و مسطح نه ا زآن نوع که شما به آن علاقه دارید عمودی و معلق.
فقط برای اطلاع برایتان می نویسم که در مورد این مسائل با بعضی از کسانی که در دسترسم بودند مشورت کردم و آنها برای راهنمایی من مجبور به سوال از دوستانشان شدند و دامنه این تحقیق تا ایتالیا پیش رفت و نظراتی چند ازکوهنوردان ایتالیایی در این باره به من رسید که کمک مهمی در فهم موضوع بود.
البته دوستان ایمیلی که از محل داستان کوه آدرسم را برداشتند و با من در ارتباط هستند هم مشاوره خوبی می دهند که البته بیشتر درراستای افشای اسرار پیرامون شما و آقای رامین شجاعی می باشد و به تفصیل به ماجراهایی در ارتباط با دوبرار- پراو- راکاپوشی -علم کوه- و... می پردازند . ( سوژه هایی برای بررسی با معماهای پیچیده که وقتی کارآگاه کوهنوردی شدم به آنها خواهم پرداختJ L J)
و اما در جواب نامه :
با در نظر گرفتن مجموع مطالبی که در باره کنتاکت , طرح و مثالها آورده اید به نظر می رسد که شما با توقعی نا متناسب با واقعیات به این مسافرت رفته اید و فکر می کرده اید که در اولین سعی به پله آخر خواهید رسید. مثل ره صد ساله در یک شب رفتن همانطور که از این مثل برداشت می شود این عملی غیر انسانی و مربوط به ماورای طبیعه می باشد که فکر نمی کنم داشتن چنین توانی مورد ادعای شما باشد. چگونه به چنین برداشتی رسیدم؟ در چند قسمت شرح می دهم.
در مورد کنتاکت در بیشتر موارد رفتار شما منطقی و درست بوده است و مشکلات را باید در افکار و روحیات طرف مقابل بررسی کرد . اما یک چیز قابل توجه وجود دارد و آن نقل یک طرفه این ماجرا از طرف شما می باشد . اگر این مطالب همینگونه که شما نوشته اید توسط آقای رامین شجاعی تایید شود تقریبا اینگونه است ولی ایشان که چنین کاری نکرده اند. تا زمانی که آقای شجاعی موضوع کنتاکت را از زاویه دید خود شرح ندهد نمی شود در این باره به نظر درستی رسید چون مثل یک طرفه به قاضی رفتن و راضی برگشتن است .
و اما در خصوص مثالها که ماهیت طرح را غیر مستقیم با آنها تحلیل کرده اید .
در مورد طناب یک لا و دولا که مشکل ترین قسمت برای من بود راهنمایی یک کوهنورد با تجربه ایتالیایی و اظهار نظری کاملا گویا این چنین است :

I couldn’t comment about that issue. therefore I asked about it from my experienced frinds . they believed that it is an advanced technique and the user need to access in high skills and experiences. There is no harm for an inexperienced mountaineer who that didn’t know these techniques and thir advantages.


همینطور که می خوانید موضوع توقع بیش از حد در متن این نوشته به چشم می خورد. آیا قبل از این آقای شجاعی گفته بود که همه این تکنیکهای پیشرفته را می داند ؟ شما این چنین چیزی را به چه دلیل از ایشان توقع داشتید؟ بدون هیچ تمرین قبلی و یا آموزش و سابقه ای چنین خواسته ای یک توقع زیادی است.

در مورد دارو سختگیری بیش از حد به نظر می رسد . در حالیکه افراد زیادی به خوردن دارو (هرچه که باشد) از نظر روانی احتیاج دارند و از اضطرابشان کم می کند و کالایی به نام شبه دارو وجود دارد که پزشکان آنرا تجویز می کنند و در داروخانه آن را می فروشند و چیز عجیبی نیست که کسی دارو را خارج از دستور مصرف کند. حال اینکه ممکن است آقای شجاعی دستور مصرف دیگری به جز آنچه شما داشته اید برای خودش داشته است.

اینکه پای ایشان در هنگام راهپیمایی زخم شده است نشان از چیست؟ آنطور که اشاره می کنید بد بودن کفش و یا نشان بد بودن پا و یا یک کوهنورد؟؟؟؟؟؟
شوخی شما هم اگر واقعا شوخی بوده جدی گرفته شده و ایشان آن را پذیرفته این چه خدشه ای به طرح وارد می کند؟

دیوار ساختن برای انبار را نیز نمی شود نشان از نداشتن طرح و یا کوتاهی دانست اول اینکه شما هم به انبار احتیاج داشتید؟ دوم اینکه اگر برای فرانسویها هم این انبار ساخته میشده است می شود حس همکاری و کار جمعی را در این کار دید نه کوتاهی که ناقض وجود طرحی باشد.
و بالاخره حضور نیافتن در وزارت توریسم هر چند اینکار می توانست حس مسئولیت پذیری را در حد بالاتری به نمایش بگذارد ( این موضوع را قبلا در وبلاگ داستان کوه با آقای شجاعی مطرح کردم و ایشان پذیرفتند که بهتر بود این کار را می کردند هرچند با کمی ناراحتی) ولی آیا این میبایست در طرح کنجانده می شد؟ و انجام ندادن آن برای نبودن طرح دلیل قانع کنند ه ای است؟

اگر بخواهیم نگاهی منطقی داشته باشیم باید آنچه اتفاق افتاده است را به این شکل بنویسیم:
دو کوهنورد برای اولین بار به قصد اجرای طرحی که قبلا آگاهی و تجربه ای در آن سطح نداشته اند (نه خودشان و نه هیچ یک از هم وطنانشان ) در محل اجرای طرح حضور میابند و با مشاهده وضعیت موجود تفاوت چشمگیر واقعیت با خیال آنها را به فکر وامی دارد که بهتر است فعلا از این طرح بلند پروازانه دست بکشند. اما مسئولیت این تغییر مسیر بر دوش کسی که برای بار اول به آن اشاره کند سنگینی خواهد کرد و هیچکدام حاضر نیستند شانه شان را به این بار بدهند. او که از نظر بدنی قویتر است با تحرک بیشتر و آنکه از نظر تجربه بالا تر است با اعمال پخته تری که ا زخود بروز می دهد سعی میکنند نشان دهند که مشکل از ناحیه آنها نبوده است و دیگری باید چنین مسئولیتی را بپذیرد. رد و بدل کردن این اتهام و هر بار اضافه کردن کمی چاشنی محکمه پسند به آن باعث بزرگ شدن این مشکل به این کوچکی شده است .

در حالیکه شاید اصلا اتهامی وجود نداشته است.
نگاهی بدون تعصب به اوضا می توانست بدون کمترین ناراحتی شما را برای کسب افتخاری متناسب با سطح ورزش ایران به هم نزدیک کند ولی فراموش کردن آرزوهای دست نیافتنی شاید به دلیل فشارهای مالی و یا نوعی فشار روانی کار ساده ای نبوده است.
به نظر من اگر شما با هزینه شخصی به این سفر رفته بودید هیچ نیازی به پاسخگویی به افکار عمومی نداشتید و حالا هم که با کمک مالی دیگران این کار را کرده اید اتفاق بزرگی نیافتاده. چرا آنها که به شما برای این سفر پول داده اند ازحد شما و بقیه ایرانیها با خبر بوده اند ولی برای ایفای نقش در اولین کار ارزشمند ایرانی هزینه ای همراه با ریسک کرده اند.
... باز هم تشکر




کاظم فریدیان:
سلام
خسته نباشید
واقعن خیلی زحمت می کشید بصورتی که فهم انگیزه اینکار برایم مشکل می شود.
ولی با این همه استعداد که در نوشتن داستانهای تخیلی دارید حیف است که وقتتان را برای این موضوع صرف کنید. کوهنوردان خود در حرف زدن ید طولایی دارند و در این خصوص مطرح شدن راه دور ودرازی را برای پیمودن نیاز دارد.
هر چند نوشته شما به نوعی صدور رای نهایی است ولی بد نیست که من به چند نکته اشاره کنم.
یکم : آنچه من از دیدگاه خودم نوشتم دقیقن همان چیزی است که من دیدم و ملاحظاتی بود که در آن زمان در نظر گرفتم . اینکه این مطالب را نوشتم دلیل بر درستی کامل آن نیست و من چنین ادعایی ندارم.
دوم : موارد مثال که آوردم بعنوان ناقض طرح نبود بلکه مواردی از کوتاهی بود(در اجرا) که می توانست هر طرحی را با شکست روبرو کند از همان دست مسائل که طراحان برای شکست طرحهایشان بهانه می آورند.
سوم : ما آنطور که دوست ایتالیایی شما نوشته است کوهنوردان بی تجربه ای نبودیم که ندانستن چنین فنونی به کوهنوردیمان آسیبی نرساند . آنچه به عنوان هدف مد نظر قرار داده بودیم نشان از سطحی است که ادعایش را داریم. نظری که ایشان داده اند چیز جدیدی نیست بعضی از دوستانی که ما را از نزدیکتر می شناسند هم کم و بیش همین نظر را داشته اند ( ما برای اینکار توان و سطح مناسب را نداشته ایم) . آنچه من اشاره کردم گویای مطلب ظریفی است که شما متوجه آن نشدید. ما از وجود چنین روشی مطلع بودیم و تجربه اجرای آن را داشتیم و من آن را پیشنهاد دادم آنچه مانع اجرای این فن شد تعصب بیجا و ذهن بیمار و ستیزه جو بود نه بی تجربگی .
چهارم : توقع دانستن چنین فنونی از طرف من توقع زیادی نبوده است و اینکه رامین دانستن این مطالب را ادعا کرده بود یا نه چیزی را عوض نمی کند . فقط به یک دلیل اشاره می کنم و از بقیه می گذرم. رامین عضو گروه آرش است و زمانی از اعضا سرآمد آنجا بوده . باشگاه آرش و دماوند بزرگترین و فعالترین باشگاههای کوهنوردی در ایران هستند. از نظر کمی که بگذریم رقابت نزدیکی (از نظر کیفی) بین این دو باشگاه به چشم می خورد که تعیین برتری هر یکی کار مشکلی است. ولی در رشته صعود دیواره های بلند و فهرست کارهای نو در سنگنوردی دیواره ای , باشگاه آرش برتری محسوس و بدون تردیدی دارد.
این توقع زیادی نیست که بصورت پیش فرض بخواهیم یک عضو فنی و فعال این باشگاه فنون پیشرفته تری را بداند . ویا حداقل توان درک برتری و مزایای یک روش جدید را داشته باشد . منظورم این نیست که رامین چنین چیزی را نداشت ( برایم غیر قابل باور است) بلکه من آنچه شد را به ستیزه جویی و بهران سازیی نسبت می دهم که د رآن لحظات رامین به عنوان هدف دنبال می کرد.
پنجم : این قسمت سنگینی بار قبول شکست و سعی در رد و بدل کردن آن که در داستان تخیلی تان نوشته اید دقیقن عقیده من است ( اثباتش هم کار ساده ای نیست) که به صورت غیر مستقیم به شما رسیده است ولی با یک اشکال کوچک همراه است . و آن اینکه این کاری یک طرفه و تنها ا زسوی رامین بود و هست (بانگاه به هرگزارش ومطلبی که منتشرکرده است) و من چه در داخل برنامه و چه بعد از آن همواره به تلاش برای آنچه قابل وصول است معتقد بوده و هستم .
ششم : دادن کمک مالی به یک برنامه کوهنوردی حقی را برای کمک کننده ایجاد نمی کند که در برنامه دخالت کند و یا بعد از آن پاسخگویی را طلب کند . آنچه که او دنبال می کند تبلیغ برای خودش است که بحثی مجزا ازمسائل فنی است ودراین برنامه آقای سلیمانی (شرکت هفت گوهر) دقیقن اینگونه عمل کرد. از طرفی من در این برنامه نزدیک هفت و نیم میلیون تومان هزینه کردم ( نزدیک پنج میلیون داخل برنامه و دو و نیم میلیون هزینه شخصی مرتبط با برنامه) و از این مبلغ تنها یک میلیون تومان از شرکت هفت گوهر و پنجاه پوند از آقای کیومرث بابا زاده دریافت کردم . بیش از این اگر کمکی را به اطلاع شما رسانده اند یا کمکهایی بوده که رامین استفاده کرده و یا زاییده تخیل , نا آگاهی و سوتفاهم از تعبیر کلمه کمک است. برای مثال من در جلسه انجمن گفتم که با کمک دوستان و برادرم در آخرین دقایق دلارها به دستم رسید. فردی در آخر جلسه به من توصیه می کرد که اگر بازهم جمع دوستان برادرت حاضرند خرجت را کمک کنند فرصت را از دست نده و برنامه بعدی را هم اعلام کن و... درارتباط با کمک چیزی نوشته اید که یک چنین سو تفاهمی در آن به چشم می خورد.



مینا فیضی:
سلام
من رای صادر کردم؟
نه کاری که من کردم اظهار صادقانه برداشتم ازنوشته های شما و آقای شجاعی و مشورت هایی که با چند کوهنورد مطرح در سطح اروپا داشتم.
واقعیت اینست که تا جایی که صحبت از مشخصات عام یک واقعه انسانی بود در حد فهم خودم آن را تحلیل کردم و به عنوان یک مخاطب صادق و بی نفع و غرض آنرا منعکس کردم فقط همین .
برداشت دیگرم اینست که در بین کسانی که در این مدت چیزی نوشتند و من آنرا خواندم شما دونفر(آقایان شجاعی و فریدیان ) از همه منطقی تر و دلسوزانه تر به موضوع نگاه می کنید و با وجود ایراداتی که به هم وارد می کنید جانب انصاف را هم دارید چیزی که در دیگر نوشته ها کمتر به چشم می خورد.
به نظر من چه بهتر که شما دو نفر در یک مکاتبه خصوصی و بدور از تحریکات دیگران به شکافتن این موضوع بپردازید و در این رابطه من فکر کردم که این میل را برای آقای شجاعی بفرستم . چون شما به نظرات ایشان از طریق وبلاگ ایشان دسترسی دارید ولی برعکس آن وجود ندارد حداقل در اینترنت.
اگر مخالفتی دارید به من اطلاع دهید.
راجع به پاسخی که داده اید فقط یک مطلب را می نویسم و آن اینکه فکر می کنم در ترجمه مطلبی که قسمتی از نامه یک کوهنورد است کمی دچار اشتباه شده اید. بخصوص ترجمه inexperienced که شما آنرا بی تجربه معنی کرده اید . اگر بخواهیم برداشت بهتری داشته باشیم باید آنرا کمتر باتجربه و یا نچندان با تجربه ترجمه کنیم . فقط برای رفع ابهام ترجمه همان قسمت را می نویسم با توجه به اینکه من با نویسنده مکالمه تلفنی هم داشته ام .
I couldn’t comment about that issue.therefore I asked about it from my experienced frinds.they believed that it is an advanced technique and the user need to access in high skills and experiences. There is no harm for an inexperienced mountaineer who that didn’t know these techniques and thir advantages.
من نمی توانستم نظری راجع به این بدهم . به همین دلیل از دوستان با تجربه ام در اینباره سوال کردم .
آنها عقیده دارند آن یک تکنیک پیشرفته است و استفاده کننده آن باید مهارت و تجربه بالایی داشته باشد.
این عیب نیست که کوهنورد نه چندان با تجربه این فن و مزایای پیشرفته اش را نداند.

برای من پیگیری این مسئله درسهای بزرگی داشت و دید بهتر و شفاف تری ا ز روابط دوستان ایرانی ام که من هم خواه ناخواه از آنها جدا شدنی نیستم برایم ایجاد کرد.

نمی دانم واکنش جمعی تان درباره کنجکاوی غیر متعارف من چه خواهد بود و نمی توانم زوایای پنهان جذابیتی که این مکاتبات برایم داشت را بنویسم ( نمی توانم- بلد نیستم) فقط آرزو می کنم که دوستی پایدار و حقیقی نصیب همه مان بشود.
خدا نگهدار

2 Comments:

At ۷:۰۱ بعدازظهر, اسفند ۱۲, ۱۳۸۵, Blogger ReZaFatH! said...

salam jenab shojaee.
baraye man besyar mofid bood.besyar.
faghat fekr mikonam age dar mordeh masiri keh ghasd soud dashtid jozeeyat bishtari erae konid ya refrence hayee ro moarefi kond mofid tar bashe.(ax,site,film,majale, ....).
mamnoon.

 
At ۷:۵۹ بعدازظهر, اسفند ۱۲, ۱۳۸۵, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقای فتحی،
در سایت های که در پست "مسیر جدید مبارکشان" اشاره کرده ام می توانید عکس و گزارش مختصری پیدا کنید

 

ارسال یک نظر

<< Home