یادداشتی از منتقد ادبی
سلام
فکرمیکنم این درس بزرگ به قیمت گزافی برای شما به دست آمدهباشد ؛ اگر گذشتگان از گذشتههای دور یعنی از همان زمان آغاز کوهنوردی نوین در ایران ، مسایلی از این دست را چه در برنامههای داخلی و چه تلاشهای خارجی حتی به صورتی ملایم و سربسته مطرح میکردند ، امروز شما نمیبایست چنین درس و تجربهای را آن هم در هیمالیا و با صرف پول و زمان و انرژی و فشار روانی به دست میآوردید ؛ همانگونه که اگر در زمینۀ حوادث کوهستان ، تحلیلی برخورد میشد و خطاهای انسانی و ضعفهای آموزشی و به خصوص پرورشی از گذشتههای دور تاکنون آشکار میشد به جای آنکه درگذشتگان را با مرثیهها و شعرهای عاشقانه در آسمان به پرواز درآوریم ، به غلط نام شهید روی آنها بگذاریم ، از آنها اسطوره بسازیم ، بهکامطوفانروندگان را صاحب سبک بنامیم و مرگ در کوهستان را طبیعی و جزء لاینفک کوهنوردی جلوه دهیم ، امروز کمتر شاهد چنین حوادثی میبودیم ؛ جلیل کتیبهایها و عباس محمدیها فقط وظیفۀ بازگوکردن خصایل و خصایص مثبت کسانی را که دوستشان دارند و میپسندند ، برعهده ندارند ؛ بار مسؤولیت بر دوش چنین کسانی که دست به قلم میبرند بیشتر از اینها است و محافظهکاری در چنین عرصهای فقط اشکالها و ضعفها را انباشته خواهدکرد ؛ اگر تریبون انجمن کوهنوردان ایران از همان ابتدای شکلگیری به جای آنکه محلی برای فدراسیونستیزی ، آقاجانیستیزی ، سپاهستیزی ، دولتستیزی و انواع و اقسام فرافکنیهایی از این دست باشد ، جایی برای خودکاوی و خودانتقادی و تحلیل ضعفهای موجود در بنیانهای فکری ، آموزشی و پرورشی جامعۀ کوهنوردان میبود ، امروز پس از 6 سال شاید میتوانستیم تغییرهایی را در نوع نگرش به کوهنوردی شاهد باشیم ؛ اما افسوس که پیشگامان و بزرگترها و صاحبان سخن در چنین تشکلی ، مهمترین وظیفۀ خود را حمایت از کوهنوردان عضو گروهها و باشگاههای باسابقه و تشکیل دهندۀ بدنۀ انجمن یا هیأت مدیرۀ آن میدانند ؛ خواه آن کوهنورد یا آن گروه در شکلگیری یک حادثه دخیل باشد ، خواه نباشد ؛ رامین شجاعی باید سکوت کند درست در زمانی که باید حرف بزند ؛ فدا شود تا چهرۀ کوهنوردی مستقل که قرار است در مقابل کوهتوردی دولتی عرض اندام کند و برندۀ همیشگی آن رقابتها باشد خدشهدار نشود و پشتیبانان معنوی چنین حرکتهایی تا سالها و بلکه قرنها از اینکه غول افسانهای را به زانو درآورده اند، سرخوش باشند؛
همانگونه که شما هم اشاره کردهاید ، برای بنده ، انتشار چنین مطالبی آموزندهتر از کتاب کوکوچکا و هیمالیا به روش سبکبار است ؛ نه اینکه آنها آموزنده و باارزش نیستند ؛ که اتفاقاً هستند ؛ اما فکر میکنم کمی خودخواهانه و از سر تنبلی باشد که شما را به مثابۀ یک مترجم درنظربگیریم و داستان کوه را دارالترجمۀ کوه ؛ امروز کم نیستند کسانی که با زبان انگلیسی آشنایی دارند و میتوانند کتابها و مقالههای آموزشی را بخوانند ؛ بسیاری از آنها مایل هستند که همان متن اصلی را بخوانند تا احساس و منظور نویسنده را بهتر درک کنند ؛ بنده شخصاً مایل هستم آن چیزهایی را اینجا بخوانم که یا در جای دیگر یافت نمیشوند یا کمتر پیدا میشوند ؛ اینکه رامین شجاعی از کجا و چهگونه کوهنوردی را شروع کرد ؟ چرا گروه آرش را برای فعالیت برگزید و گروههای دیگر را انتخاب نکرد ؟ فضای کوهنوردی و رقابتها و دغدغهها در دورههای مختلفی که فعالیت داشتهاست چه بودهاست ؟ در چه زمینههایی از کوهنوردی فعایت کردهاست و کلیات تجربههای به دست آمده در هر زمینه چه بودهاست ؟ چه چیزهایی را به خاطر کوه و کوهنوردی در زندگی از دست دادهاست ؟ آیا والدین و همسر و فرزند موافق و مشوق او بودهاند یا مخالف ؟ آیا پرداختن به کوه در عین داشتن همسر و فرزند نمیتواند ظلمی به آنها محسوب شود ؟ آیا از دید وی ، روا است یک کوهنورد با اهداف بلندپروازانه و خطرناک همسر اختیار کند و صاحب فرزند شود ؟ آیا کوهنوردی آنگونه که ادعا میشود توانستهاست فضایل اخلاقی را در وی پرورش دهد ؟ یا او را از یک انسان شرقی عاطفی به یک انسان ماشینی و قسیالقلب تبدیل کردهاست ؟ اشتباههای او در برنامههایی که حضور داشتهاست چه بودهاست ؟ اشتباههای همگروهیها چه بودهاست ؟ اشکالهای ساختاری در گروههای کوهنوردی از جمله آرش در گذشته چه بوده است و الان چیست ؟ آیا گزارش مفصل و نه فقط فنی برنامههای شاخصی را که وی در آنها شرکت داشتهاست میتوانیم در اینجا بخوانیم ؟ مانند گردۀ شمالی علمکوه در زمستان ؟ یا دیوارۀ علمکوه در تابستان و زمستان ؟ گزارش مفصل برنامۀ راکاپوشی و خانتنگری را چهطور ؟ آیا مواردی را که وی در طول عمر کوهنوردی خود از خطر جستهاست میتوانیم بدانیم ؟ و موردهای دیگر که شما خود بهتر از بنده میدانید و هرکدام از اینها میتوانند موضوع یک یا چند پست از داستان کوه باشند ؛
در مورد پروندۀ برودپیک ، دو مورد به نظرم رسیدهاست ؛ مورد اول به شکل برمیگردد و مورد دوم به محتوا ؛
فرض کنید یک کتاب شیمی را از ابتدا تا انتها خواندهاید و اطلاعات زیادی فراگرفتهاید ؛ اگر بخواهید خلاصهای را از آنچه آموختهاید مرور کنید چه میکنید ؟ خیلی ساده به فهرست کتاب مراجعه میکنید و در آنجا با عنوانهای فصلها مواجه میشوید ؛ ذیل هر عنوان ، عنوانهای ریزتر و به اصطلاح زیرعنوانها را میبینید و ذیل آن زیرعنوانها هم زیرعنوانهای ریزتر ؛ بدین ترتیب شاکله و استخوانبندی مطالبی که قبلاً خواندهاید با یک یا چندبار مرور فهرست ، در ذهن شما شکل میگیرد ؛ در پروندۀ برودپیک ابتدا هر فصل فقط شماره داشت و سپس دارای عنوان شد ؛ این را میتوان یک گام به جلو در همان راستای فهرستبندی محسوب کرد ؛ اما با توجه به حجم مطالب به نظرمیرسد نیاز به زیرعنوانها و زیرعنوانهای ریزتر وجود دارد به گونهای که با مرور آن عنوانها و زیرعنوانهای درشت و ریز ، بتوان کل مطالب را به صورت سریع مرور کرد ؛ مثلاً در فصل 3 مربوط به شکلگیری برنامه میتوان شمارۀ سالهای 1377 تا 1384 را به همراه یک اشارۀ کوچک به آنچه قرار است در مورد آن توضیح داده شود ، برای زیرعنوانها در نظرگرفت و بازهم از فصلهای چهارگانۀ سال و ماهها به همراه اشاره برای زیرعنوانهای ریزتر؛ در فصل 5 هم میتوان از روزشمار برنامه یا تاریخ دقیق اتفاقها با اشارهای کوچک ، برای زیرعنوانها استفاده کرد ؛ برای دیگر فصلها هم همینطور ؛ نیز فصل 4 میتواند به داخل فصل 2 منتقل شود ؛ در مجموع فکر میکنم برای آنکه بتوان مرور سریعی داشت بهتر است مانند کتاب کوکوچکا همۀ فصلها را در یک مجموعه و به صورت پیدیاف تهیه کنید و به اشتراک گذارید ؛ که در اینصورت میتوانید جملهها و پاراگرافهای مهمتر را همرنگ با عنوانها و زیرعنوانها به رنگ دیگری مثلاً قرمز درآورید ؛ پر واضح است که در آن کتابچۀ الکترونیکی ، لازم است پیوندهای آبیرنگ مربوط به پستهای گذشتۀ وبلاگ خودتان یا دیگران ، به صورت متن کامل آوردهشوند ؛
در مورد محتوا هم سؤالهایی در ذهن ایجادشدهاست ؛ ترجیح میدهم آن سؤالها را زمانی مطرح کنم که آن شاکله و استخوانبندی که ذکر آن رفت در ذهن شکل گرفتهباشد ؛ تا بتوان با احاطۀ بهتر و دقیقتر پرسید و دقیقتر هم پاسخ شنید ؛
با تشکر
منتقد ادبی
3 Comments:
از توجه شما بسیار بسیار متشکرم. در یادداشت خود به موارد مهم و اساسی اشاره کرده اید که پرداختن به هر یک از آنها موضوع یک مبحث جداگانه است. شخصا با برخی از نظرات شما موافقم و با برخی موافق نیستم. امیدوارم بتوانیم در آینده در باره آنها به گفتگو بنشینیم.
پیشنهاد شما در مورد ساختن فایل پی دی اف را در اسرع وقت انجام خواهم داد بخصوص با آن همه غلطهای نگارشی و املایی یک بازنگری کامل در متن مورد نیاز است.
اما در مورد خاطرات. فکر می کنم بزرگترین فایده آنها همان ارائه تصویری از شرایط کوهنوردی در آن سالها باشد و مخاطب شما نه تنها بنده بلکه بسیاری دیگر از کوهنوردان نیز هستند. همچنین مطمئنم التفات دارید که چه کار سخت و زمانبری است. مدتی پیش نوشتن خاطرات را شروع کردم اما نوشته ها را نپسندیدم و آن را متوقف کردم تا در فرصتی دیگر و حال و هوایی دیگر آن را ادامه دهم.
با تشکر مجدد
در مورد اشاره تان در مورد ترجمه لازم دیدم مطالبی را عنوان کنم. بنده با شما موافقم که در صورتیکه کسی با زبان نوشته اصلی آشنا باشد بهتر است آن را به زبان اصلی بخواند. اما این موضوع منافی ترجمه جهت دسترسی خوانندگان بیشتر به متن ترجمه شده نیست. کما اینکه زبان اصلی همین کتاب دنیای عمودی من لهستانی بوده است و با ترجمه آن به زبان انگلیسی مخاطبان بیشتری توانسته اند به آن دسترسی یابند. به علاوه دستیابی به کتاب اصلی هم در ایران چندان راحت نیست.
به عنوان مثال حدس می زنم تعداد فارسی زبانانی که کتاب کوکوچکا را قبل از ترجمه خوانده بودند کمتر از ده نفر بوده است در حالیکه با توجه به تعداد دانلود متن پی دی اف آن، که زحمت آماده سازی فایل را آقای وحید اشرفی کشیده اند، احتمالا بین پانصد تا هزار نفر متن فارسی آن آن را خوانده اند.
میدانم که پرداختن به آن موارد و مباحث و خاطرات ، خصوصاً برای شما که علاقهمند و مشغول به ترجمه هستید ، کار سخت و زمانبری است ؛ به نظرم حتی اگر انتشار آنها 2 سال هم طول بکشد ، ارزش تأمل و تحمل کردن را دارد ؛
مطلبی که در کامنت قبلی بیان گردید ، منافی ترجمه جهت دسترسی بیشتر خوانندگان نبود ؛ پر واضح است که تعداد کسانی هم که با زبانهای خارجی آشنا نیستند قابل توجه است و تنها ، ترجمه است که میتواند به آنها کمک کند ؛ بنده فقط انتظار خود را از داستان کوه و نویسندۀ آن بیان کردم و در عین حال هیچ وظیفهای از ناحیۀ نویسنده در قبال پاسخگویی به این انتظار وجود ندارد ؛ ترجمۀ کتابها و مقالهها اگرچه ممکن است از نظر اکثریت خوانندگان این وبلاگ در اولویت اول قرار داشته و از محبوبیت و اقبال بالایی برخوردار باشند اما از نظر بنده در اولویت دوم قرار دارند ؛ در اینکه ترجمۀ این کتابها مفید هستند هیچ شکی نیست اما از مضرات آن که همانا تنبلی و حاضریخوری امثال بنده است نباید غافل شویم ؛ به عنوان مثالی دیگر ، اگر کتاب کوکوچکا به انگلیسی ترجمه نمیشد یا ترجمۀ انگلیسی آن به دست رامین شجاعی نمیرسید ، با علاقۀ زایدالوصف و عشق وافری که در وی نسبت به کوکوچکا و دیگر لهستانیها میبینیم ، شاید مجبور میشد به خاطر ترجمۀ کتاب هم که شده زبان لهستانی را فراگیرد و اکنون کتابهایی با متن لهستانی را ترجمه میکرد آنگونه که توانایی این کار در میان کوهنوردان ایرانی فقط به او منحصر میشد ؛ ضمن اینکه ترجمۀ فارسی از روی متن لهستانی فقط یک پله با متن اصلی فاصله دارد حال آنکه ترجمۀ فارسی از روی متن انگلیسی ، دو پله از متن لهستانی دور افتادهاست ؛
در ضمن اگر برای شما امکان دارد ، لطفاً جملۀ "پوزۀ غول افسانهای را به خاک مالیدهاند" را با جملۀ "غول افسانهای را به زانو درآوردهاند" که فکر میکنم مناسبتر باشد ، جایگزین نمایید ؛
با تشکر
ارسال یک نظر
<< Home