جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶

هیمالیا به روش سبکبار: مقدمه




هیمالیا به روش سبکبار
­­­­­با ارزشترین مسیرها بر روی بلندترین قلل دنیا

نوشته: اندی فنشاو(Andy Fanshawe) و استفن ونبلز(Stephen Venables)

اندی فانشاو


استفان ونبلز

مقدمه
کوهنوردی سبکبار در هیمالیای بزرگ

در آوریل 1982، آلکس مکینتایر (Alex MacIntyre)، راجر باکستر جونز (Roger Boxter-Jones) و داگ اسکات (Doug Scott) عازم تبت شدند تا جبهه عظیم جنوب غربی شیشاپانگما، 8046 متر، سیزدهمین قله بلند جهان، را صعود نمایند. در 25 مه، در حالیکه قبلا حتی پایشان را روی آن کوه نگذاشته بودند، صعود جبهه برف و یخ 2500 متری آن را آغاز نمودند. درکوله های سنگینشان غذا برای چهار روز، یک کیسه خواب برای هر نفر، و یک چادر و یک اجاق مشترک حمل می کردند. همچنین طناب و مقدار کمی وسایل فنی نیز به همراه داشتند. در روز 28ام، بعد از سه شب مانی بر روی جبهه، به قله رسیدند و در روز 29ام به سلامت به بارگاه اصلی بازگشتند.


کوهنوردی در قسمتهای پایینی یال جنوبی آما دابلام. در پس زمینه قلل صعود نشده مینگبو (Mingbo) قرار دارند (آلکس مکناب)

این صعود یک صعود سبکبار(آلپی) ناب بود. کوهنوردان با آن دیواره هیمالیایی همانند صعود یک دیواره در آلپ برخورد نمودند؛ ترک بارگاه اصلی و صعود مداوم بر روی جبهه، و بدون تماس یا ارتباطی با بارگاه. گروهی برای پشتیبانی، بارگاه از قبل بر پا شده، طناب ثابت یا اکسیژن کمکی وجود نداشت؛ کاملا متکی به خود بودند.


در برابر صعودهای سنتی در هیمالیا که با کوهستان مانند یک عملیات شبه جنگی و با استفاده از تدارکات فراوان برخورد می شود، تاریخنگاران کوهنوردی مایلند صعود سبکبار را پدیده جدیدی معرفی کنند. این دیدگاه ساده انگارانه دو نکته را از نظر دور می دارد. اولا، آن "عملیات" واکنش طبیعی به اندازه های هیمالیا و مشکلات منحصر به فرد ارتفاع در آنجا بود – بگذریم از دورافتادگی-، که صعودهای هیمالیا را در سطحی متفاوت از صعودهای آلپ قرار می داد. اینکه افراد در گروه های بزرگ و کاملا سازمان یافته به هیمالیا می رفتند (و هنوز نیز می روند) به این معنی نیست که تلاششان خالی از هیجان بود. دوما، روش سبکبار آنقدرها جدید و شیک نیست. از ابتدا همراه ما بوده است، از همان 100 سال پیش که آلفرد مومری (Alfred Mummery) تلاش فراتر از زمان خود را بر روی جبهه دیامیر در نانگاپاربات به انجام رساند.

مومری و راگبیر تاپا (Raghobir Thapa) قبل از بازگشت از آن تلاش خام و شجاعانه شان بر روی مسیری کاملا ناشناخته تا ارتفاع 7000 متر صعود کرده بودند. چند سال بعد دکتر آلکساندرکلاس (Alexander Kellas) با همان روش سبکبار و با تعدادی کمی شرپا چندین صعود در منطقه سیکیم (Sikim) را به انجام رساند که از آن جمله بود صعود پاوهونری (Pauhunri) به ارتفاع 7065متر. هم او بود که در برنامه شناسایی اورست در 1921 اصرار داشت که بلند ترین قله جهان را می توان بدون اکسیژن کمکی صعود نمود. او بر اساس محاسبات آزمایشگاهی تخمین زد که در بالاتر از 8000 متر بدون اکسیژن کمکی می توان در هر ساعت 100 متر صعود نمود. این دقیقا همان سرعتی بود که رینهولد مسنر و پیتر هابلر در صعود تاریخی بدون اکسیژن خود به اورست در 1978 داشتند.


چانگابانگ و دیواره با شکوه آن در سمت چپ، یال جنوب غربی رو به دوربین، و جبهه جنوبی در سمت راست (داگ اسکات)

دستاورد بیشتر با هزینه کمتر، ساده نگهداشتن، سفر سبک و سریع، و کوهنوردی با روح ورزشی تمایلات جدیدی
نیست. کالین کرکاس (Colin Kirkas) و چارلز وارن (Charles Warren) بهاگیراتی 3 Bhagirathi III) را به روش سبکبار در 1933 صعود نمودند؛ فقط برچسبی برای آن نداشتند. بعدها در دهه 70بود که واژگان خاص برای این صعودها ایجاد شد. دیواره های بزرگ مانند جبهه روپال نانگاپاربات و گرده غربی ماکالو در مقابل نبردهای بزرگ تسلیم شده بودند؛ حال کوهنوردان برای صعودهای سبک نقشه می کشیدند و آغاز آن صعود سریع سه روزه مسنر و هابلر بر روی جبهه شمال غربی گاشربروم 1 بود. در فاصله کمی به دنبال آنها وویژچ کورتیکا (Wojciech Kurtyka ) (که همه او را وویتک می شناختند) قرار داشت که با کوهنوردان مختلفی از اروپا از جمله آلکس مکینتایر به صعود می پرداخت. پافشاری آنها به این روش صعود حتی تعصب آمیز بود. با این حال مکینتایر قادر بود کمی هم در باره آن شوخی کند. او در باره صعود متهورانه شان بر روی جبهه شمال شرقی دائولاگیری در سال 1980 در مجله ماونتین (Mountain) چنین می نویسد:
"برنامه ریزی ما بسیار ساده بود. دو تکه نایلون را که به همین منظور از کاتماندو خریده بودیم را روی گردنه شمال شرقی نصب می کردیم که بارگاه اصلی پیشرفته ما قلمداد میشد. خیلی به دردمان می خورد. وجود بارگاه اصلی پیشرفته برای یک صعود سبکبار باعث خجالت است. اما شاید به زور کلمات و ساختن اسامی بشود کاری کرد: بارگاه استراحت و تقویت قوا، مرکز عملیات ترابری، بارگاه یخچال، پایگاه پیشرفته کوهستان و غیره... از بارگاه پیشرفته به سمت یال یورش می بردیم تا جایی که نفس از سینه مان در نیاید، در آن موقع یک فحش آبدار به کوه می دادیم و بر می گشتیم." و این دقیقا کاری بود که انجام دادند و موفقیت شگفت انگیزی نیز به دست آوردند. مکینتایر دو سال بعد در آناپورنا کشته شد. کورتیکا ادامه داد و صعودهای حتی سختتری نیز با دوست لهستانیش یرزی کوکوچکا (Jerzy Kukuczka)، روبرت شاور (Robert Schauer) اتریشی، و زوج قدرتمند سوئیسی ژان تروله (Jean Troillet) و ارهارد لورتان (Erhard Loretan) انجام داد.

بعضی از این مسیرها در این کتاب به عنوان مثالهایی از روش سبکبار در عالی ترین شکل آن گنجانده شده اند. صعود بدون پشتیبانی بر روی یکی از بلندترین قله های دنیا، حرکت در لبه توانایی ها، همواره هیجان انگیز است، اما الزاما لذت بخش نیست. بسیاری به قله های کوتاهتر در سایه قله های بزرگ، یا مناطقی مانند کیشتوار (Kishtwar) یا کولو (Kulu) که ارتفاع قله ها به 7000 متر هم نمی رسد علاقه بیشتری دارند. برخی از جذاب ترین صعودهای این کتاب در محدوده 6000 متری اند. در آنجا کسانی که خوب هم هوا شده باشند می توانند برای چندین روز متوالی بر روی مسیرهای تکنیکی صعود کنند بدون آنکه تحت تاثیر ارتفاعات بالا قرار بگیرند.

عملگرایی در اورست-استفان ونبلز در طناب ثابت بر طی صعود مسیری جدید در سال 1988 بر روی جبهه عظیم کانگشونگ اورست (اد وبستر)

نگاهی به تصاویر کتاب بسیاری از کوهنوردان را در حال استفاده از طناب ثابت نشان می دهد. واقعیت این است که بر روی برخی از دشوارترین مسیرها در هیمالیا، چه خوشمان بیاید یا نه، طناب ثابت وجود دارد به طوری که صعود کاملا سبکبار را در آنها عملا ناممکن می سازد. گرده غربی ماکالو مثال خوبی است. با ابن حال حتی اگر همه طنابها هم برداشته شوند، تنها یک تیم بسیار قوی در چند روز هوای خوب می تواند این گرده را در یک حمله صعود کند. در حال حاضر با این حقیقت مواجه هستیم که یا افراد گاه از طنابهای قدیمی استفاده می کنند (که به دلیل فرسودگی ناشی از اشعه ماوراء بنفش بسیار خطرناک است)، یا خودشان طناب می کشند که در نتیجه مسیر باز هم شلوغتر می شود.

خوب است که طناب ثابت استفاده نشود اما در سال 1988، هر دو نویسنده این کتاب، از آنها استفاده بردند. صعود قله غربی منلونگتسه (Menlungtse) برای اندی فانشاو به کمک طنابهای ثابتی که از قبل بر روی بعضی قسمتهای مشکل وجود داشت سهلتر شد. در اندازه های بزرگتر من و همراهان آمریکایی و کانادایی ام 1500 متر طناب ثابت روی مسیر جدید جبهه کانگشونگ (Kangshung) اورست کار گذاشتیم. به نظر ما این تنها روشی بود که می توانستیم آن جبهه را که در ابتدا بسیار پر شیب بود صعود کنیم. همچنین بسیار لذت بخش نیز بود زیرا می توانستیم در طول روز بر روی سختترین قسمتها صعود کنیم و در طول شب در بارگاه پیشرفته استراحت کنیم. حتی با وجود آن همه طناب ثابت در حمله نهایی چهار نفر ما به غایت تلاش کردیم تا موفق شدیم قله را صعود کنیم و بازگردیم؛ در تلاش برای نجات خودمان در هنگام بازگشت مجبور شدیم فکر جمع آوری طنابهای ثابت را به کناری بگذاریم.

اگر به جای چهار نفر شش نفر بودیم شاید می توانستیم مسیر را برای صعودهای بعدی پاک کنیم. در عوض از خود زباله به جا گذاشتیم. نمی خواهم هیچ گاه طناب ثابت را فی نفسه محکوم کنم، فقط هر جا مقدور است از آنها پرهیز کنید و از همه بخواهید مقداری انرژی و زمان برای برچیدن طنابهای ثابت کنار بگذارند.

اندی فانشاو این کتاب را در زمستان 91/92 کوتاه زمانی قبل از مرگش در ارتفاعات اسکاتلند آغاز کرد. در طی آن زمستان پر تب و تاب، در صحبتهایش با وویتک، ژان تروله و پیر بگی (Pierre Beghin)، از هیمالیا نوردان بزرگ اخیر، شیفته صعودهای فوق العاده آنها شد. اما، همچنین دریافت کتابی مانند این باید بتواند چهره ملایمتر هیمالیا و صعودهای ساده تر را نیز نشان دهد. وقتی این کتاب به من سپرده شد، این موضوع را در نظر داشتم اما نخواستم صعودهای بسیار سر راست مانند مسیر نرمال مراپیک که در نپال بسیار معروف است را بگنجانم. معیار این چنین بود که قله باید جذاب باشد و مسیر صعود شده یا بسیار با ارزش یا از نظر تاریخی جایگاه ارزنده ای داشته باشد؛ همچنین باید جنبه ورزشی صعود بر موفقیت در آن ارجحیت داشته باشد.

روش سبکبار گستره وسیعی را می پوشاند و به ندرت می توان شکل خالصی از آن را یافت. بر روی مسیری طولانی، پیچیده، فنی، و معدود جای مناسب برای شب مانی، یک تلاش یکسره غیر عملی است. اغلب روش بهتر روشی است که پیتر بوردمن (Peter Boardman) بر آن نام روش کپسولی نهاد؛ به این ترتیب که برای صعود یک قسمت از طنابهای ثابت کمک گرفته می شود، بعد از انتقال بارگاه طنابها جمع شده و قسمت دیگری با استفاده از آنها صعود می گردد. او و جو تاسکر (Joe Tasker) با همین روش در سال 1976 صعود بسیار زیبایشان بر روی دیواره غربی چانگابانگ (Changabang) و سه سال بعد بر روی یال تیز جنوب غربی گاریشانکار (Guarishankar) را انجام دادند. در هر دو این موارد آنچه که از تعصب کورکورانه نسبت به مفاهیم مهمتر بود این واقعیت بود که گروه کوچک آنها تا سر حد توانایی تلاش نمودند و بر روی کوه و محیط آنجا کمترین آثار را باقی گذاشتند.

یکی از کسانی که اعتقاد راسخی به روش سبکبار در بلند ترین ارتفاعات دارد. پیر بگین این عکس را از کریستوف پروفی در طی تلاش دو نفره شان برای صعود دیواره جنوبی لوتسه در سال 1988 گرفت.

لذا روش سبکبار بیشتر یک ایده آل است تا مجموعه ای از قوانین. این یک اصل اولیه است که بتوان با هزینه کمتر دستاورد بهتری کسب کرد. در درجه اول صعود یکسره تا قله رضایت بخش ترین – و احتمالا کارآ ترین –روش است. اما تحت شرایطی پذیرش خطر آن غیر عقلایی است و ملاحظاتی را باید مد نظر قرار داد. هدف این کتاب لذت از هیمالیا نوردی است نه صدور فتوایی متعصبانه.

خوانندگان توجه خواهند نمود که در صعودهایی که نویسندگان حضور داشته اند بیشتر از یک صعود ذکر شده است. البته سعی کرده ایم واقعگرا باشیم اما گاه لحن جانبدارانه نسبت به صعودهای خودمان نیز مشاهده می شود. از اینکه
برخی از بهترین لحظات زندگیمان را با شما به اشتراک گذاشتیم پشیمان نیستم. در یک مرحله اندی مایل بود آسیای مرکزی مانند پامیر (Pamir) و یونان (Yunnan) را نیز در کتاب بگنجاند. من تصمیم گرفتم آن را به منطقه اصلی هیمالیا و قراقروم محدود کنم یعنی از راکاپوشی (Rakaposhi) در شمال پاکستان تا کانگچنجونگا(Kangchenjunga) درمرز نپال/سیکیم. قطعا مناطق مهمی مانند هندوکش در غرب و قله های زیبای سیکیم و بوتان در شرق را از قلم انداخته ایم. اما وقتی مجبور باشید صعودها را به چهل صعود محدود کنید چاره ای جز این ندارید. بسیاری از صعودها عمدا در محدوده کوچکی قرار دارند. دلیل اول به دلیل بخش بندی کتاب بود و دلیل دوم شهرت مناطق. در دریای بیکران قله ها در آسیای مرکزی تعداد بیشماری قله و منطقه قرار دارد که پای کوهنوردی به آن نرسیده است. باعث شرمساری است اگر با تبلیغ ناپخته آنها باعث شویم بکر بودن خود را از دست بدهند، لذا تعمدا به همان مناطق معروف اکتفا کردم. با این همه در این مناطق مشهور تعداد زیادی قله صعود نشده وجود دارد و تعداد مسیرهای قابل صعود را حتی نمی توان شمرد.
اندی فنشاو به صبح تازه ای در برنامه 1989 ماکالو سلام می گوید. این عکس بعد از یک شب مانی در قله 4 گرفته شد. قله توتسه در پس زمینه قرار دارد. (اولریک جسوپ)

این یک کتاب کوهنوردی است. تاکید آن بر مناطق کوهستانی است و خطوطی که ما بر روی تصاویر آنها می کشیم. اما امیدوارم بتواند گستره عظیم هیمالیا، فراتر از کوهنوردی را نیز به نمایش بگذارد. صعود یک مسیر دشوار در هیمالیا رضایت درونی ماندگاری را به دنبال دارد اما قبل از آنکه پای کوهنورد به پای کوه برسد او سختی ها و خوشی های یک سفر هیجان انگیز در فرهنگی کاملا جدید و در کشوری پرشکوه را تجربه می نماید.


استفان ونبلز، بث(Beth)، مارس 1995

9 Comments:

At ۷:۵۹ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۲, ۱۳۸۶, Blogger Reza.Zarei said...

سلام رامین جان
خسته نباشی. ورود مجددت به دنیای ناب کوه نوردی رو تبریک می گم. دوستدار نوشته هات. رضا

 
At ۸:۴۲ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

با سلام خدمت جناب آقای شجاعی
از اینکه ترجمه و انتشار کتاب همیمالیا به روش سبکبار را آغاز نمودید بسیار خوشحال گردیدم. امیدوارم بتوانم از این کتاب نهایت استفاده را بکنم. همچنین از راهنمایی هایتان در مورد پیشرفت در کوهنوردی بسیار سپاسگذارم. بنده در حال انجام فرموده های شما هستم. حتما در اولین فرصت نتایج اولیه آنها را به اطلاع شما می رسانم. امیدوارم بتوانم باز هم ازراهنمایی های شما بهرهمند گردم.
با تشکر
براهیم معینی

 
At ۶:۱۸ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

جناب شجاعی
از اینکه شما رو دوباره در عرصه ترجمه کتاب میبینم فوقالعاده خوشحالم.امیدوارم در این راه موفق باشید و تلاشهاتون موجب افزایش آگاهی و دانش کوه و کوه نوردی در ایران باشه.
ارادتمند شا.محمد سلامت

 
At ۶:۲۸ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۲, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام.
بسيار بسيار ممنونم دوست عزيز.؛

 
At ۹:۱۸ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶, Blogger S.M.S said...

با سلام خدمت کوهنورد گرامی رامین شجاعی .... حضور مجدد شما رو در عرصه فرهنگ کوهنوردی و کمک به ما تشنگان آگاهی و اطلاعات واقعی کوه تبریک می گم ... امیدوارم از توان خود سخاوتمندانه در راه آگاهی کوهنوردان این سرزمین استفاده نمائید

 
At ۲:۴۸ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۴, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

سلام جناب شجاعی ... خسته نباشید و تشکر از ترجمه خوبتان ... ایکاش این ترجمه را بصورت مجلد چاپ کنید

 
At ۱:۰۱ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

با سلام
جناب شجاعی از اینکه مجددا خواننده مطالب ترجمه شده شما هستم بسیار خشنودم . این خبر را در وبلاگم برای تمامی دوستان درج نمودم تا علاقمندان آشنائی با دنیای کوهنوردی و بزرگان این رشته ورزشی از مطالعه آن محروم نگردند .
با تشکر
حسین شهلائی

 
At ۶:۱۸ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۲۶, ۱۳۸۶, Blogger رامين شجاعي said...

سلام خدمت دوستان،
و پوزش از بابت تاخیر در تشکر. این کتاب شامل 40 قسمت است که به تدریج مشغول ترجمه آن هستم. بنابراین فعلا فقط از طریق همین وبلاگ می توانید به آن دسترسی پیدا کنید. ضمن اینکه پیدا کردن ناشر هم برای من مشکل است. (ترجمه دنیای عمودی من هنوز چاپ نشده است. )

و باید به دوستانی که تلویحا با نظر آقای بهنام محمدی موافقند که بحثهای انتقادی را بی فایده می داند، عرض کنم در لابلای ترجمه ها گه گاه بعضی نوشته های دیگر را نیز منتشر خواهم نمود. مرا عفو کنید. اما به نظرم آن بحثها هم جایگاه خود را دارد و بی فایده نیستند.

 
At ۴:۵۱ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۹, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس said...

Salam
kheyli mokhlesim
man ba ejaze shoma ro link kardan
be man ham sar bezan rafiq
mokhles ali
http://daqlar.blogfa.com

 

ارسال یک نظر

<< Home