سه‌شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۹

نقدی بر کلاغها 2

سلام آقای نصیری،
با اجازه تون این متن رو به شکل مراوده های نوشتم بلکه دوباره متهم نشم دارم ادای روشنفکرها رو در میارم. البته سرهم بندی اش نکردم. تقریبا به اندازه همون نقد قبلی براش وقت گذاشتم. ولی لحن نوشته رو عوض کردم.

قبل از هر چیز یه سوال از شما بپرسم. شما که ننوشتین من می خواستم با خود شما تسویه حساب کنم؟ تسویه حسابی که نوشتین مربوط به فریدیانه دیگه؟ درسته؟ اگه این برداشتم غلطه برام بنویسین که جوابشو بدم. حالا بپردازیم به اصل موضوع.

همین چند روز پیش (15 مرداد) بحث کوتاهی داشتم با آقای احسان حسین نژاد در بخش نظرات این پست ایشون.
عمده صحبت های من از این قرار بوده:
سلام احسان جان
همینکه یک نفر عنوان انتقاد برای نوشته اش انتخاب کنه نمیشه اون رو از هر نوع تخریب و سو’ نظری بری دونست. با این تعریف تو پس برنامه ای مثل هویت یا مقالات انتقادی (یا به قول تو اعتراضی) کیهان در نقد روشنفکران همه معتبرند و این اشکال از روشنفکرهاست که اونها رو تخریب در نظر می گیرن.

به عکس تو فکر می کنم میشه معیارهایی برای تخریب ذکر کرد. مثلا وقتی کسی بدون ارائه دلیل افترا بزنه، دروغ بگه، واقعیت رو تحریف کنه تا صفات نادرستی به کسی بده این کار اون رو میشه تخریب در نظر گرفت. به همین سادگی.

درست به عکس تو فکر می کنم حدی از بی ملاحظگی و بی ادبی رو میشه تحمل کرد اگر حرف مستدل زده بشه. و افترا حتی اگه با الفاظ مودبانه صورت بگیره تاثیر بسیار بدتری داره. مثلا اگه کسی ثابت کنه یک نفر معتاده و بعد بگه "مرتیکه مفنگی" این بی ادبیه اما تخریب نیست. اما اگه ناروا کسی رو معتاد خطاب کنه و به دروغ بگه "او که چند مرتبه در محافل مصرف تریاک دیده شده..."، "او که هزینه اعتیادش سر به فلک می کشد..." به ظاهر بی ادبی نکرده اما تخریب صورت داده.

همینطور من فکر می کنم این حق ماست که جویای سابقه منتقد بشیم. من برای حرفهای کسی که بر حسب موقعیت و بر حسب اینکه منافع خودش یا دوستهاش به خطر میفته نظرات متفاوتی میده ارزشی قائل نمیشم. و اگه بخوام به اون پاسخ بدم حتما به اون اشاره می کنم تا اون رو از اعتبار بندازم.
توجه کن که اساس گفتگو قانع کردن طرف مقابل نیست بلکه تاثیر برای مخاطبینه. بنابراین بی اعتبار ساختن منتقد فرصت طلب کاملا قابل قبوله.

... می دونم درد تو از چیه. جایی که شخص بجای جواب انگیزه ها و نیات و حتی سابقه غیر مربوط به موضوع رو به پیش میکشه تا از جواب طفره بره. مثلا بگه " فلانی با اون سابقه اخلاقی اش نمی تونه گزارش نویسی من رو نقد کنه" خب این طرف پاسخی نداده. حالا اگه اون اشاره اش دروغ باشه که خودش افترا زده اگر هم درست باشه باز هم به موضوع ارتباطی نداره. منظور من سابقه ای هست که به نوعی به بحث مربوط باشه.

اتفاقا شخصا فکر می کنم مقداری از اغراض شخصی در این موارد به کل جامعه کمک هم می کنه چون باعث میشه دو طرف بیشتر از حد معمول کنکاش بخرج بدن (طبیعتا باز بشرط اینکه از افترا و دروغ و غیره بپرهیزن)


در اهمیت سابقه منتقد من و شما با هم اشتراک نظر داریم. ولی من در چند مورد اساسی با شما اختلاف دارم. اول اینکه سابقه باید به موضوع مربوط باشه. نقد من بیشتر از 2700 کلمه داشت و شما فقط چسبیدین به 158 کلمه آخر اون که میشه حدود 6 درصد کل متن. همینطور من نوشتم اگه بخوام پاسخ بدم، به سابقه منتقد "اشاره می کنم" نه اینکه به صرف اینکه طرف بی اعتباره از جواب به 94 درصد بقیه نقدش طفره برم.

بر عکس شما من به انگیزه و نیت منتقد هم کاری ندارم و دنبال این نمی گردم ببینم طرف برای انتقام جویی داره این حرفها رو می زنه یا نه. موضوعی که خیلی برای من مهمتره اینه که طرف مدلل صحبت کنه. در واقع نوشتم برای کل جامعه وجود انگیزه های شخصی مفید هم هست. برای اطلاعتون درباره نظرات من در این مورد می تونید به این پست من هم نگاه کنید.

آقای نصیری، من توی کل نقدم حتی یک بار به شما توهین نکردم یا متلکی نگفتم. نفدم می تونست ملاحظه کارانه تر باشه (بعدا بیشتر در اینباره توضیح می دم) ولی توهین آمیز نبود. گفتم نقد های شما سطحی و توخالیه نگفتم خودتون آدم پوچی هستین. اما شما اول که مانیفست تون رو برای بار چندم منتشر کردین (البته یادم نیست قبلا هم اسمش مانیفست بود یا نه) بعد از یک سری شعار از من به عنوان یکی از مصادیق وجود لکه های سیاه، دروغ، فریب افکار عمومی، سرکوب اندیشه های منتقد و غیره در کوهنوردی ایران اسم بردین. بعدا دوباره در پاسخ به بنده باز هم اون رو تکرار کردین و گفتین من فرصت طلبم که خصلتی "تهوع آوره". دو سه تا متلک هم گفتین مثل "اداها و تظاهرات خودنمایانه روشنفکری تان!". شما خودتون با ادبیات خودتون هر اسمی می خواهین روی این حرف ها بگذارین مبادا دوباره از جواب من بخواهین دنبال چاه و نخلستان بگردین.

از فرصت طلبی نوشتین. کاش حداقل یک بار مانیفست خودتون رو می خوندین. من که نگفتم " نقد ، کینه توزی و دشمنی نیست . نقد، پرسشگری ست . نقد ، فروپاشی و تخریب نیست . نقد ، روشنگری ست ." خود شما گفتین. حالا قسمت های منفی همه این صفات رو به من نسبت دادین که از جواب طفره برین؟ آقای نصیری این همون کاریه که بسیاری از مخالفین شما با شما می کنن. میگن فلانی به خاطر فلان و بهمان از باشگاه دماوند کینه داره و می خواد به این ترتیب انتقام بگیره. مطمئن باشین از این به بعد با استناد به همین پست شما براحتی می تونن به جای جواب به شما فقط دنبال سابقه شما بگردن، کاری که البته تا حالا هم می کردن. خودتون هم که این روش رو به کار بردین و تصدیق کردین.

در اینجا (نزدیک به 3 ماه پیش) با اشاره به شما و در گفتگویی با آقای شهرام عباس نژاد نوشتم:
...مشکل من این نیست که ما با هم موافقیم یا مخالف. مشکل من با این قسمت از حرف هاته که فقط نقد افراد متخصص، یا با نام رو قابل مطرح شدن می دونی. یا کلی می نویسی نباید مغرضانه باشه. به جز نامدار بودن منتقد برای بقیه این موارد نمیشه حد و مرزی قائل شد و یه عده رو توی دایره نقد راه نداد.


برای همین مغرضانه بودن یا از دید کارشناسانه بودن نقد رو باید به خواننده ها واگذار کرد.


بدترین قسمت هم اینه که نتیجه این طرز تلقی ممکنه این بشه که بجای پاسخ گویی و بحث مستدل دنبال این باشیم که چه کسی این حرف ها رو زده، سابقه اش چی بوده، و غیره.

به عنوان شاهد زنده این مدعا فرامرز نصیری رو در نظر بگیر. ترجیع بند حرف 99 درصد کسانی که به نقدهای اون پاسخ می دن این بوده که اون با باشگاه دماوند خصومت داره، سابقه اخلاقی اش خراب بوده، یا کاری توی کوهنوردی نکرده.


می بینید. من از 3 ماه پیش تا حالا حرفم عوض نشده. اما شما در عرض 24 ساعت یادتون میره چه مانیفستی نوشتین و نقد من رو "تاختن" به خودتون در نظر میگیرن. اصلا فرض کنیم من به فریدیان توهین کردم. به شما که نکردم. فقط نوشتم نقدهاتون تو خالیه. توی همون مانیفست، شما هیچ دلیلی برای اینکه من مصداق فریب افکار عمومی و غیره هستم نیاوردین که به نظر من این مصداق توهینه. اما من 2548 کلمه نوشتم تا توضیح بدم چرا به نظرم نقدهای شما تو خالیه.

توی همون گفتگو با آقای حسین نژاد نوشتم:
مثلا اگه کسی ثابت کنه یک نفر معتاده و بعد بگه "مرتیکه مفنگی" این بی ادبیه اما تخریب نیست. اما اگه ناروا کسی رو معتاد خطاب کنه و به دروغ بگه "او که چند مرتبه در محافل مصرف تریاک دیده شده..."، "او که هزینه اعتیادش سر به فلک می کشد..." به ظاهر بی ادبی نکرده اما تخریب صورت داده.

البته اثبات اعتیاد راحته. یک آزمایش خون اون رو نشون میده. اما بعضی چیزهای دیگه مثل استاد جعلی و پوشالی، یا نقد توخالی رو به همین سادگی نمیشه نشون داد و باید کلی براش زحمت کشید. حالا شما بدون دلیل میگی "مرتیکه مفنگی". من نزدیک 25 ساعت برای اون نوشته وقت گذاشتم که بگم "معتاد". حداکثر گفتم "معتاد بی حال".

در مورد فریدیان هم موضوع به همین شکله. یک نقل قول از خودم مربوط به 3.5 سال پیش:
آقای بهنام محمدی سلام،
با تشکر مجدد از بذل توجه تان. اینکه با اصل بحثهای انتقادی مخالفید نباید مانع شود تفاوتی بین یک بحث استدلالی با افترا و تحریف و دروغ قائل نشوید. هدف تمام آن مثالهای در ظاهر بچه گانه بحث "استدلالی" به جای "شعار و هیاهو" بود. بنده قادر نیستم در مورد کسی تا این حد تند و صریح بنویسم بدون آنکه (حداقل سعی کنم) آنها را اثبات کنم. نمی توانم بنویسم کسی در مورد توانایی ها و دانسته هایش توهم دارد و ننویسم چگونه حتی نمی داند کارآیی کیسه خواب خیس بسیار کمتر از کیسه خواب خشک است. نمی توانم بنویسم کسی واقعیت را تحریف کرده است بدون اینکه دقیقا بنویسم چگونه در مورد مصرف داروهای ارتفاع تمام حقایق را نگفته است. نمی توانم در مورد کسی بگویم افترا می زند بدون اینکه دقیقا بنویسم سهم هر یک از ما از مخارج شخصی چقدر بوده است. به نظرم این روش صحیح مباحثه وانتقاد است هر چند طولانی، کسل کننده، یا بچه گانه به نظر برسد.


باز هم هست:
جناب شرنگ سلام،
متاسفانه مجبورم بخشی از نظرات شما را سانسور کنم زیرا صفت هایی را به طور عام به اعضای باشگاه دماوند نسبت داده اید که به نظر من وقتی بدون برهان ذکر شوند برداشت توهین آمیز از آنها خواهد شد. متاسفم


می بینید. من از خیلی وقت پیش نظرم این بوده که اگه به کسی بگیم معتاد ولی مستدل بگیم اسم این کار توهین نیست. اما شما از چهارشنبه تا پنجشنبه، روشنگری و پرسشگری رو تبدیل می کنی به "تاختن".

پرونده برودپیک 122 صفحه است که نزدیک به 89 صفحه اون نوشته های منه. من اسم این کار رو توهین و تخریب نمی گذارم. بعدا به اینکه چرا کلماتی مثل دروغگو، مزور، متکبر و غیره رو در مورد ایشون بکار بردم توضیح میدم. اما شما در باره اونها نوشتی من اون رو "زیر شلاق کلمات توهین آمیز" قرار دادم. من بالاخره نفهمیدم این ادبیات از نظر شما توهین آمیزه یا نه. شما که خودت مثل نقل و نبات از اونها استفاده می کنی؟ قبلش هم گفتی "در مقابل دید همگان". مگه خود شما در مانیفستت نگفتی که یکی از اهدافت مبارزه با "پنهان کاری" یه؟ اگه در مقابل دید همگان نباشه که میشه همون پنهان کاری؟ آقای نصیری شما رو به همون قلم قسم میدم تکلیف ما رو با خودتون روشن کنین.

آقای نصیری، دلایلتون برای فرصت طلب نشون دادن من برداشت های کاملا شخصی شما است که دلیل قانع کننده ای برای اون نشون ندادین. اینکه یک نفر برای چند سال نقدش رو به تاخیر بندازه دلیل فرصت طلبیه؟ فعلا رکورد تاخیر من مربوط به گزارش راکاپوشیه که 12 سال تاخیر داشته. گزارش فارسی مسیر زمستونی انجمن فعلا 10 سال گذشته و هنوز هم منتشر نشده و ممکنه رکورد راکاپوشی رو هم بزنه. اصلا فرض کنیم من کلا در زندگی خواب آلودم. این چه ربطی به ارزش نقد من داره که بخواهین اون رو به رخم بکشین؟

نوشتین از جو ایجاد شده علیه شما استفاده کردم. لازم به گفتن نیست که با این روش پاسخگویی کلا هرموقعی که من این نقد رو منتشر می کردم شما باز هم می تونستید یک انگیزه ای برای اون بتراشین. مثلا اگه قبل از برودپیک پارسال بود لابد می گفتین می خواد اگه توی برنامه مشکلی پیش اومد یه جوری نصیری رو خلع سلاح کرده باشه. اگه بعد از برودپیک 84 منتشر می کردم می گفتی این به خاطر پست های کلاغها با من دشمن شده.

یه موضوع دیگه. راستی رسالت شما در مبارزه با فرصت طلبی من فقط مربوط به وقتی هست که من شما رو نقد کردم؟ وقتی نقدم به مذاق شما خوش میاد دیگه این رسالت فراموش میشه؟ ببینید آقای نصیری اون موقعی که نقدی بر نانگاپاربات رو می نوشتم مطمئن بودم با توجه به سابقه اختلافات من و فریدیان این برداشت فرصت طلبی از نوشته من میشه. به گوش شما هم حتما رسید. یادتونه اون موقع در باره اون نوشتید "لازم است به عنوان عضوی کوچک از جامعه ی کوه نوردی ایران و همچنین یکی از خوانندگان مطالب و نوشته های وبلاگ های کوه نوردی ٬ تشکر و سپاس خود را از آخرین یادداشت شما در نقد و بررسی دقیق و موشکافانه ی حادثه ی نانگاپاربات اعلام نمایم ." و مدتی بعد این تیتر در همون ارتباط: "رامین شجاعی و دفاع از اصول انسانی". اون موقع یاد فرصت طلبی برای تسویه حساب شخصی نبودین؟

من اگه فرصت طلب بودم توی همون ماجرای پرونده برودپیک به مخالفین فریدیان در مورد حادثه غار پراو اجازه می دادم اتهامات سنگین خودشون رو توی داستان کوه منتشر کنن یا دیگه حداقل ازشون نمی خواستم مسائل مربوط به اون حادثه را در داستان کوه منتشر نکنن. نگاه کنید:

ناشناس
...فریدیان عاشق شهرت طلبی است و{...} اما او می رود جلوی غار پراو در مراسم سالگرد کسانی که {...} با پیرهن قرمز عکس می گیرد.

رامین شجاعی
سلام،
متاسفانه مجبورم بخشی از سخنانتان را سانسور کنم . بنظرم صحیح نیست چنین اتهام جدی بدون هیچ دلیل و برهانی ذکر شود.
به شما و دیگرانی که در مورد آن حادثه در این وبلاگ نظر داده اند پیشنهاد می کنم اگر فکر می کنید در مورد حادثه غار پراو حرفهایی گفته نشده هر طور مایلید سخنان مستدلتان را منتشر کنید ولی این طور اتهام زدن بدون پشتوانه صحیح نیست. بخصوص خواهش می کنم با توجه به نوشته های بنده در مورد حواشی برودپیک این سخنان را در این وبلاگ ذکر نکنید.



به هر حال من که خودم گفتم از این فرصت استفاده می کنم و ضمن انتقاد از کلاغها ارادت خودم به مجموعه وبلاگ نویسها رو بیان می کنم. نکته نگفته ای نبود که شما این طور بزرگش کردین. جناب صدیقی، که با یک کامنت علیه من ناگهان دوست عزیز شما شده، نکته صحیحی رو عنوان کرده، البته با تفسیر منفی خودش که من می خواستم خودم رو توی دل وبلاگ نویسا جا کنم. شما هم متلکش رو غلیظ تر کردی گفتی من می خوام "به قهرمان ملی وبلاگ نویس ها" تبدیل بشم. من از این زاویه به اون نگاه می کنم که بله، من کسی رو که دوست دارم می خوام خودم رو توی دلش جا کنم. براش هدیه می خرم و خلاصه یه جوری محبتم رو بهش نشون میدم. آدم با ابراز علاقه هم به خودش و هم به طرفش احساس خوبی میده. یکی از این راه های ابراز علاقه توی وبلاگ ها کامنت گذاشتنه. که من متاسفانه کم انجام می دم و همیشه خودم رو بابت اون سرزنش می کنم. اینطوری خلاصه یه "کامنت عمومی" برای مجموعه وبلاگ نویس ها گذاشتم. امیدوارم این متلک شما روی بقیه در مورد انگیزه من تاثیر بدی نذاره.

آقای نصیری می دونم خسته تون کردم. ولی هنوز یک کم دیگه حرف مونده که بزنم. راجع به اون متن منقطعی که از داستان کوه آوردین. اون متن نتیجه پرونده 122 صفحه ای برودپیک هست. اون پرونده 1.5 سال بعد از برنامه برودپیک منتشر شد. طبق اسناد و مدارک موجود فریدیان حداقل از روز سوم برگشتمون به ایران تا 6 ماه بعد هر جا می نشست از من بدی می گفت. دلیلی هم برای حرفهاش نمی آورد که بتونی بگی داره بحث استدلالی رو پیش میبره. فقط یک سری تهمت و افترا بود که راجع به من پخش می کرد. اما من برای حرفهایی که 1.5 سال بعد زدم شاهد و دلیل و مدرک ذکر کردم. مثلا اون می گفت از اندوخته شخصی اش برای هزینه های من خرج کرده و من نشون دادم چنین چیزی نبوده و این یک دروغ و افترا بیشتر نیست. بعضی موارد به این راحتی نبود مثل اینکه اون یادداشت های شخصی من رو خونده. ولی اگه کسی واقعا بیطرف باشه نمی تونه نظر دیگه ای بده. آخه چطور ممکنه کسی بی هوا به یادداشت های شخصی شما اشاره کنه اگه ندونه توی اونها چی نوشته شده. اون هم نه یک بار بلکه دوبار. برای بعضی هاش البته شاهد و مدرکی نداشتم. نمی شد هم به روش استنتاجی به چیزی رسید. چون حرفهایی بود که فقط بین ما رد و بدل شده بود. برای این موارد فریدیان هم نمی تونست شاهدی ارائه کنه. منتها عین روایت اون رو هم آوردم تا خواننده خودش قضاوت کنه.

آقای نصیری، من داشتم از خودم دفاع می کردم. بدون دلیل و مدرک هم اینکار رو نکردم. مثل اینکه یک نفر سر شما کلاه بگذاره و شما بری دادگاه بگی فلانی به این دلیل و اون دلیل از شما کلاه برداری کرده. حالا اون یکی هی بگه تو نباید به من بگی کلاه بردار چون داری به من توهین می کنی. باید به این آقا یا خانم گفت اون موقع که کلاه منو برمی داشتی باید به فکر آبروی خودت می بودی. قبلا این رو جای دیگه گفتم، فریدیان اون موقع که اون حرف های خلاف رو راجع به من می زد باید به فکر این روز می بود.

حالا به طور خلاصه چند تا از مصادیق این صفاتی که به فریدیان نسبت دادم رو ذکر می کنم. همه شون هم توی پرونده برودپیک موجوده :

عطش شهرت: اشاره به گفته خودش که گفته بود "من می خوام مشهور بشم. من می خوام مثل مسنر مشهور بشم." تا نشون بدم قسمتی از دلایل بوجود اومدن این حواشی عطش اون به شهرته.
حسادت کهنه: اشاره ام به مخالفت اون با مسئولیت فنی من در برنامه برودپیک آقای موسوی نژاد (که از تشکیل دو جلسه فراتر نرفت) تا نشون بدم این حسادت قسمتی از انگیزه های اون برای پاشوندن تیم دو نفره ما بود.
توهم به توانایی ها: در صحبتم با آقای بهنام محمدی به اون اشاره کردم.
رفتار متکبرانه: اشاره به متن فریدیان راجع به وقتی که سوار هلی کوپتر بودند و گستاخی اش به خلبان.
حراف: هر کسی که فریدیان رو بشناسه میدونه اون پرحرفه. پرحرفی فی نفسه صفت بدی نیست اما وقتی کسی با پر حرفی می خواد مقاصد سوء خودش رو پیش ببره به نظر من مصداق آدم حرافه.
بیمار روانی: نمی گم این رو تحریف کردین. فقط دقت نکردین. چون اگه می خواستین تحریف کنین حداقل کل جمله رو نمی آوردین که خودش کاملا گویاست. من نوشتم اون نقش یک بیمار روانی رو بازی کرده نه اینکه خودش بیمار روانیه.
دروغگویی: اصلا پرونده برودپیک هیچی، خود شما چند بار اون رو دروغگو خطاب کردین؟ اما در پرونده برودپیک می تونم به دروغ اون در مورد هزینه کردنش از اندوخته شخصی اش برای مخارج من بگم.
مزورانه: اشاره ام به صحبت های خصوصی و نیمه خصوصی (در جلسه انجمن و جلسه بررسی که در دفتر انجمن برگزار شد) که خیلی راحت همه چیز رو می گفت ولی بعد توی گزارش کتبی رسمی اش هیچ اشاره ای به اون نمی کنه.
هیاهو: اشاره ام به انتشار صحبتهاش توسط شما که اون رو تکذیب هم نکرد. و بعد به قول شما با لحن متفاوت همون حرف ها رو در جلسه انجمن هم زد. به اون لحن و اون ادبیات و اون جور انتشار موضوع چیزی جز هیاهو نمی تونم بگم.
خیانت در امانت: این یک اصطلاح حقوقیه و دقیقا مصداق کاریه که اون با بارهای من کرد؛ بارهای من پیش اون امانت بود. اونهم بارها رو گرو برداشته بود تا حساب دیگه ای رو تسویه کنه.
افترا: افترای اون راجع به سرکیسه کردن جامعه کوهنوردی توسط من که با عدد و رقم نشون دادم چنین چیزی صحت نداره.
روشهای استالینی: وقتی کسی برای پیشبرد اهدافش هیاهو، دروغ، و افترا رو پیش میکشه من به اون روش استالینی می گم.
پلیدی: راستش رو بخواهید وقتی این متن رو می نوشتم برای خودم هم جای سوال بود که چطور این همه صفت های منفی در یک نفر جمع شده. برای همین نوشتم "وقتی به اندازه کافی انگیخته شده باشد". البته شما قسمت های دیگه رو پر رنگ نکردین مثلا اینکه اون یادداشت های شخصی من رو خونده. جمع شدن این همه صفت منفی به نظرم اسمش پلیدیه.

بله آقای نصیری، من خودم رو چند ماه از خواب و خوراک انداختم تا به کسی بی دلیل اتهامی نبندم. من در دفاع از خودم نوشتم ولی سعی کردم حالا که بی اندازه صریحم مستدل بنویسم. حداقل سعی ام رو کردم. ممکنه شما یا هر کس دیگه با استدلالهای من مخالف باشین که اون یه بحث دیگه است. اما طرف صبح از خواب بیدار میشه میبینه آقای نصیری نقد با "ادبیات" براش نوشته. فرق من با شما اینه.

خانم رهنما و جناب "مریدی از مریدان" البته ته مایه ای از غرض ورزی رو در حرفهای من به شما دیدن. به نظر خودم اون نقد فقط یه کم بی ملاحظه بود. قبول دارم این متن می تونست ملاحظه کارانه تر باشه. من از 1 تا 10 برای نقدم (1 بی ملاحظه ترین و 10 ملاحظه کارترین) به خودم نمره 9 می دم و برای بیشتر نوشته های شما 1. این در حالیه که به متوسط نقدهای سینمایی نمره 7 میدم. یادمه امیر نادری وقتی فیلم دونده رو ساخت چه حرفهایی که بارش نکردن و چه نقدهایی که توی مجله "فیلم" بر علیه اش ننوشتن. متوسط نمره ملاحظه کاری نقدهایی که برای اون نوشته می شد فکر کنم 6 بود. بعضی ها عملا بهش می گفتن بی سواده و باید بره جلوی دانشگاه کتاب بخره بخونه. اون هم در باره فیلمی که به اعتقاد خیلی از منتقدهای دیگه یکی از بهترین فیلم های اون دوره بود. یعنی حتی نقد من از خیلی از نقدهای سینمایی که هر روز توی مجله ها و روزنامه ها چاپ میشه هم ملاحظه کارانه تر بود.

اما واقعا فکر نمی کردم این حد از صراحت به شما بر بخوره؛ شمایی که ادبیات و لحن خاص خودت رو برای مبارزه داری. به شما عملا فحش ناموسی می دن چیزی بهشون نمی گی. چطور من که تازه چند جا از شما تعریف هم کردم باعث شدم دنبال چاه بگردی؟ من فقط گفتم نقدهاتون مبتذل و سطحیه. نگفتم خودت سطحی هستی یا حتی وبلاگ کلاغها سطحی و مبتذله. آخرش هم گفتم یه کمی مواظب لحن نقدهات باش. البته شما هم گفتی من با نوشته ای که راجع به فریدیان داشتم حق ندارم به شما همچین توصیه ای بکنم. باشه. اصلا اون قسمت حرفم رو پس می گیرم. شما اصلا تندتر بنویس. طوری بنویس که از این به بعد به جای 1 بهت صفر بدم، نخواستی 1-. فقط لطفا مدلل بنویس. از این یکی دیگه کوتاه نمیام (مگر اینکه "ادبیات تون" خیلی محکم باشه). به هر حال اگه خاطرتون رو مکدر کردم همینجا رسما ازتون عذر می خوام. بهتره شما هم به خاطر متلک هاتون واینکه من رو مصداق کلی فحش های روشنفکری کردین از من عذر خواهی کنین.

پ. ن. 1. من صعود قلم رو بی چون و چرا تایید نکردم. چیزی که اطلاع کمی ازش دارم رو چطور می تونم تایید یا رد کنم؟ من فقط قسمت هایی که شما به اون پرداختی رو گفتم نادرسته. حالا اصلا از همه اش تعریف می کردم. اشکالش کجاست؟ شما کی گفتین توی نقد نباید از چیزی بی چون و چرا حمایت کرد؟ گفتین "نقد، پرسشگری ست. نقد دشمنی نیست..." و غیره. نگفتین که "نقد پرسشگری ست. نقد تایید کننده بی چون و چرا نیست..." و غیره؟

پ. ن. 2. می خواستم راجع به جهان بینی شما هم یک کمی بحث کنم. ولی فقط یک نکته می گم و تمام. به شرطی که این رو دوباره علم نکنین و بخواهین بقیه مطلب رو نادیده بگیرین و بچسبین به همین یک پاراگراف. (اصل این ایده رو از خانم رهنما گرفتم. ) آقای نصیری، شما رسالتت رو تعریف کردی. گفتی رسالت شما مبارزه با لکه های سیاهه. خیلی هم خوب. حالا اگه روش های شما تاثیر معکوس داشته باشه چی؟ اگه این لکه ها به دلیل این روش های شما گسترش پیدا کرد چی؟ نباید یک تغییری توی روش هاتون بدین؟ به هدفتون قسم خوردین به روش هاتون که قسم نخوردین؟ هیچ وقت به این موضوع فکر کردین؟

32 Comments:

At ۸:۲۳ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۶, ۱۳۸۹, Anonymous حمید said...

جناب شجاعی سلام ... منظور من رو دقیقا درست متوجه شده اید و دراین نوشتارتان صحیح و تا حد ممکن منصفانه به آن پرداخته اید ... وبنویسان قدیمی تر شاید به خاطر داشته باشند که بسیاری از مخاطبین بابرخوردهای دوگانه آقای نصیری با برخی افراد و موضوعات ( مانندصریح و صادق دانستن جنا فریدیان وقتیکه در مورد برنامه برودپیک با شما افشاگری می کرد و آنرا چرک ترین صعود خود می دانست یا دروغگو خطاب کردن همین فرد در مورد برنامه غار پراو یا صعود نانگا ...)مشگل داشته و دارند ام جواب ایشان در یک مورد به خود من این بود که یک فرد می تواند واجد صفاتی باشد که برخی خوب و شایسته تقدیرند و برخی بد و قابل نکوهش ( اما اینکه فردی دارای خصوصیاتی کاملا در تضاد هم مانند دروغگویی و صداقت ! باشد کمی محل اشکال است ) ... در هر صورت هیاهو و سروصدای اغراق آمیز ( رجوع کنید به همان پست چرک ترین صعود ایشان ) بخش منفک ناپذیری از شخصیت وبنویسی ایشان در دنیای مجازی ست که کاریش هم نمی توان کرد ... پاینده باشید

 
At ۲:۰۸ بعدازظهر, مرداد ۲۶, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

جناب شجاعي اين موضوعي ثابت شده است كه آقاي نصيري وقتي نتواند حرف كسي را رد كند، خودش را رد مي كند! تحمل انتقاد را ندارد. مي توانيد اين را از خيل كوهنورداني كه روزي با ايشان كوه مي رفتند و با يك انتقاد از زمره دوستان به دشمنان تبديل شدند بپرسيد!
متاسفانه تخريب شخصيت از جمله ابزارهاي اوست و به راحتي از آن استفاده مي كند.
ضمنا جسارتا" سئوال آخر شما را به اين شكل اصلاح مي نمايم:
اولا معيار سپيدي و سياهي جز افكار عمومي چه مي تواند باشد؟
ثاينا اگر خود نصيري جز همان لكه هاي سياه باشد تكليفش با خودش چيست؟

رويهرفته فكر مي كنم اصولا پرداختن به نصيري كاري عبث و وقت تلف كردن است.
بايد دنبال كارهاي ارزشمند بود. بگذاريد نصيري را فراموش كنيم. او براي من وجود ندارد!

 
At ۳:۱۴ قبل‌ازظهر, مرداد ۲۷, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

این نظر نام نداشت و بخشی از آن که توهین آمیز بود را حذف کردم.



خدمت جناب آقایان رامین و فرامرز
شما اسم خودتون رو گذاشتید کوهنورد و کوهنویس؟؟؟ عجب ادمهای [...] هستید. با این مزخرفاتی که به می گید کی وقت می کنید کوهنوردی کنید؟؟ لطفا از صحنه کوهنویسی کنار برید در غیر اینصورت هک خواهید شد.

 
At ۱:۴۴ بعدازظهر, مرداد ۲۹, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

سلام جناب آقای نصیری
متنتون رو خوندم و پرینت گرفتم سر فرصت بخونم،چون باید رویش فکر میکردم و از بخشی از موضوعش مطلع نبودم که بتوانم نظردهم،اما درقسمت پایانی دیدم که شما هم مثل خیلی از دوستانی که بی غرض نوشته ای را می خوانند منظورم نویسنده از متن برداشت کرده اید،البته بیان همان منظور به قلم شما بسیار جالب بود،درباب کل متن پس از مطالعه نظر خواهم داد.
شادخواریتان فزون
لیلی رهنما

 
At ۱۲:۵۱ قبل‌ازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

رامین عزیز! ... در خصوص مصادیق مورد نقد در نوشته ات (دو نفری که پیرامون آنها به تفصیل صحبت کردی) به شخصه نظر خودم را (با دلایل خودم) در مورد آنها دارم و بحثی راجع به آن نمی کنم. اصولا هر آدمی با توجه به تجربیاتی که خود در مواجهه با آدم های دیگر داشته (مثلا در مورد تو ، سوابقی که از مشی و ادبیات وبلاگ کلاغها داری یا تجربه ای که در صعود با کاظم فریدیان به برود پیک داشته ای) در مورد آنها قضاوت می کند و این قضاوت ها می تواند خیلی متفاوت هم باشد و این برایند آنهاست که قضاوت افکار عمومی راجع به آن شخص را می سازد.
در مورد روحیه مردمان کشور عزیز ما ، از آنجا که "جزمیت" و "نگاه یک بعدی" به یک مسئله یا یک فردِ از میان آدمیان (که بلقوه موجودی پیچیده و چند بعدی ست) ، رایج است و اصولا چیزی به اسم قضاوت افکار عمومی خیلی نمود و قدرت اعمال قضاوتش را ندارد ، و فقط این افکار خصوصی (نظر فرد) است که به نسبت قدرت و نفوذش در جامعه وجود دارد و خودش را به دیگران می قبولاند یا تحمیل می کنند ، مسئله هر نقدی تا حد بیان و تبلیغ یک نگرش یا حفظ منافع شخص و یا (در نهایت) تخریب و تسویه حساب فروکاسته می شود و چاره ای هم از آن نیست. اینکه می گویم چاره ای از آن نیست دلیل دارد . چون در این سرزمین بواسطه ترجیح منافع فردی به منفعت جمعی (که آن هم دلایل و ریشه های اجتماعی خودش را دارد) قضاوت و نقد ، نتیجه ی ملموسی جز حفظ منفعت شخصی ندارد (خواه این منفعت حفظ موقعیت و ساخت هویت در وبلاگ کلاغها برای فرامرز نصیری باشد ، خواه حفظ شرافت و حیثیت در نگارش پرونده ی برودپیک برای تو). مثلا خود تو در مورد کامنت قبلی من نوشته بودی : "لحن و انگیزه شما از اساس تفاوتی با آقای نصیری ندارد. شما معتقدید نصیری چه و چه است پس لزومی به پالودن زبان خود در مواجهه با او نمی بینید. او هم ظاهرا برای مبارزه با لکه های سیاه در کوهنوردی ایران بهترین وسیله را خشونت کلامی می داند. امیدورام بتوانم بزودی نقدی بر این طرز فکر ایشان بنویسم که امیدوارم به کار شما هم بیاید"
خب در اینجا هم افشا کردن اینکه کاظم فریدیان به نظر تو چه و چه است (ولو با ادله) نتیجه ملموس دیگری جز اعادیه حیثیت تو در این بین ندارد. و تلاش و وسواس تو در شرح جامع و مدلل نقطه نظراتت ، همانقدر در جامعه کوهنوردی (اصولا اگر چنین جامعه همگونی وجود داشته باشد!) تاثیر گذار است که نوشته و نقد های وبلاگ کلاغها. و از دایره کوچک مخاطبین محدود خود فراتر نمی رود. البته آنجا که مثال از اعتیاد زدی و نتیجه گرفتی که توهین (خشونت کلامی) با ارائه ی دلیل و مدرک ، از تهمت و افترای محترمانه بهتر و شرافتمندانه تر است کاملا با تو موافقم. و همین جاست "لحن و انگیزه ی" کسی مثل من با فرامرز نصیری تفاوت می کند. البته حال و حوصله و وسواس تو در ارائه ی سند و مدرک برای نظراتت ، در کسانی مثل من موجود نیست. اما این به آن معنی نیست که کسانی مثل من در مورد چیزی که می گویند دلیل و مدرکی ندارند.

رامین عزیز! .. جامعه ی ما (چه در سطح کلان یک ملت و چه در سطح خرد ورزش کوهنوردی) جامعه ی پاره پاره ، آشفته و به شدت ناهمگونی ست. اهداف، از دایره چند نفر که نقطه نظرات نزدیکتری به هم دارند و بقول معروف با هم حال می کنند فراتر نمی رود. قوانین ، راهکارها و چشم اندازهای آینده یا وجود ندارند، یا اگر هم دارند ابتر و بی فایده اند. قوانین نانوشته هم آنقدر متنوع و غیر قابل اجماعند که در این بی قاعده گی راه به جایی نمی برند. به همین دلیل است که توان هر کس تا همانجا موثر می افتد که " گلیم خویش از این موج بدر برد". درست است که نقد و نظر (همانگونه که تو می گویی) باید ساده ، صریح ، محترمانه و مدلل باشد تا لایق شنیده شدن ، بکار بستن و ثمر بخش بودن گردد ، اما در یک بازار آشفته و پر سر وصدا ، آوازی زیبا و بر آمده از عمق جان ، همانقدر شنیده می شود که صوت ناهنجار دراز گوشی. و هر دو در نتیجه ابتر می مانند. گسترش ارتباطات و امکان شنیدن همه ی صداها در دنیای امروز ، لزوما به معنای شنیده شدن آن صداها نیست. جامعه ی چند صدایی، بدون تحقق جامعه ای با گوش های بسیار دروغی بیش نیست.
چارلی چاپلین در مونولوگ پایانی فیلم دیکتاتور بزرگ خطاب به مردم می گوید: ما در عصر تازه ای زندگی می کنیم. اگر من از پشت این میکروفن سخن بگویم می شود کاری کرد که تمام مردم دنیا صدای من را بشنوند! ... اما امروز دیگر کسی به صدای کسی گوش نمی کند!
....

می بخشی اگر کامنت من اینقدر مطول شد و خواندنش سخت و وقت گیر . بهر حال می خواستم چیزی بنویسم که در خور نوشته ی مفصل تو باشد.

 
At ۱۱:۳۲ قبل‌ازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous تازه كار said...

جناب نظامدوست، با عرض سلام براي من جالب است اگر مثالي مللموس از يك جامعه همگون بزنيد. به گمانم ناهمگون بودن از خصوصيات لاينفك يك جامعه است در غير اينصورت كابرد علم آمار براي جوامع كاري عبث بود.
به نظرم در خصوص وضعيتي كه تشريح نموديد قدري سياه نمايي كرديد (شايد اقتضاي حرفه تان باشد) اما به شخصه معتقدم شايد بيشتر مشكلات كشور ما از تعجيل در برنامه ها باشد كه مانع از بكار بستن دقت مي شود. همچنين بي توجهي تصميم گيرندگان به نظرات تصميم سازان هم از جمله معضلاتي است كه گاها شخصا با آن روبرو هستم.

 
At ۲:۴۹ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous رامیار said...

سلام جناب آقای شجاعی عزیز
گزارش راکاپوشی را برای چندمین بار می خواندم حیفم آمد عکستان را در وبلاگ نگذارم با اینکه نبودم اما حس کردم و ...
با اجازه شما یکی از عکسهایتان را استفاده کردم .
زیبا بود
شاد باشید

 
At ۵:۲۰ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous رامیار said...

با سلام مجدد
ببخشید اگر بی ارتباط است به موضوع اما سوالی از حضور شما داشتم خواستم بدونم اگر مجددا به راکاپوشی بروید . با شرایط امروز چند کمپ می زنید و در کجا ؟
و آیا وضعیت راکاپوشی با گذشته تا آنجا که در جریان هستید تغییر کرده است؟ ممنون می شوم اگر پاسخ بدهید . با تشکر

 
At ۶:۵۷ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

حمید آقا و جناب ناشناس
از نظراتتون ممنونم.
---------
خانم رهنما،
فکر کنم منظورتون "شجاعی" بوده نه "نصیری". درسته؟ به هر حال منتظر نظرتون هستم. متشکرم.
---------
آقای نظام دوست،
پاسخ به شما زمان بیشتری می بره. امیدورام بزودی بتونم وقت بگذارم.
---------
آقای رامیار،
خواهش می کنم. باعث افتخار بنده و همه بچه های راکاپوشیه.
در مورد سوالتون. در مورد تعداد کمپ فکر می کنم همون 5 کمپ رو بزنیم. اما مسیر صعود تا کمپ 2 رو احتمالا تغییر می دیم. ما از یک دهلیز و بعد سینه کش یک شیب تند و ریزشی صعود کردیم تا به کمپ 1 و بعد یالی رسیدیم که به کمپ 2 منتهی می شد. میشه اون یال رو از ابتدا صعود کرد. البته مسیر یک کمی طولانی تر میشه چون باید یال رو دور بزنیم. شیب یال هم کم نیست ولی خطر ریزش هاش کمتره.
و متاسفانه از اینکه منطقه تغییری اساسی کرده یا نه بی اطلاعم.

 
At ۹:۳۰ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

سلام جناب آقای شجاعی
درابتدا به شدت از اشتباهم در بکار بردن عنوان پوزش می طلبم،بدین دلیل بوده که پس از اظهار نظرات جامع و جالبی که کلاغها درباب مکث و درباب بررسی شخصیت نویسنده اش به لحاظ روانی!!!-درواقع بررسی شخصیت کسی که هویتی ناشناس دارد و هیچ از وی نمی دانیم- داشتند،بنده پاسخی نوشته بودم که بدلیل شفاف بودن موارد برای خوانندگانم و دیدن سطح آگاهی لازم در آنان و عدم تکرار مکررات به زبای دیگر و کشیده شدن به حواشی، اهمیت انتشار خود را در وبلاگ برایم از دست داد و تنها برای معدود کسانی که جویای دلیل بودند ایمیل شد،آن زمان که کامنت شما را می نگاشتم همزمان متن فوق را می نوشتم که باعث ایجاد چنین اشتباه بزرگی شد،صمیمانه عذر خواهی مرا بپذیرید
و اما در باب متنتان،چند نکته بود که به نظرم رسید که البته نظری است شخصی و سندیتی ندارد که ضمن تشکر از متن خوبتان می گویم:

 
At ۹:۳۷ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

ابتدای متن روشی اسن فوق العاده برای از بین بردن تاثیر یک تکنیک تکراری،یعنی فکر می کنم ابتداش کمک می کنه اگر قراره خواننده از روش تکراری خواندن جملات به قصد عیب جویی استفاده کنه ، نتونه اینکار رو بکنه،البته من اگر بودم روشی دیگر برای این بازی داشتم،روشی که در نقد هایم بکار می برم،که به نوعی بازی معکوس است،در نقد هم به شدت روش موثری است،برایتان بعداً دربابش خواهم نوشت شاید روزی برای نوشتاری بکار بیاید
در مورد مثال هایتان از اون فرد معتاد: به نظرم وقتی روی جمله ای در " " تاکید می کنید ناخودآگاه ذهن خواننده روش توجه بیشتری میکنه بنابرین این مثالتون برای من مثلاً به عنوان خواننده ابهام داشت:
"او که چند مرتبه در محافل مصرف تریاک..." ببینید این تخریب نداره به نظرم چون حتی اگر به دروغ هم گفته بشه،لزوم بودن فردی در جایی نمی تونه تخریبش باشه،اما اگر چنین نوشته می شد" او که چند مرتبه در محافل،در حال مصرف تریاک دیده شده"فرق می کرد،یعنی فعلی به وی نسبت داده شده،،منظورم فقط راجع به جمله در گیومه است،اگر با قبلش و بعدش ترکییب شود قطعاً معنای مورد نظر را می دهد البته

 
At ۹:۴۷ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

در قسمت: همینطور من فکر... تا اون رو از اعتبار بندازم
ب ااین حق موافقم اما از اعتبار انداختن متنی فقز بخاطر حذب باد بودنش به شرط نداشتن محتوا قبوله،اما از اعتبار انداختن شخص بخاطر نقد نادرستش اشتباه،من اینجا شخصاً متوجه نشدم جمله"اگر بخوام به اون پاسخ بدم،..." این "اون" منظور متنه یا خود نویسنده؟چون برای من نوعی ابهام ایجاد می کنه در گرفتن منظور شما
------
در جمله: موضوعی که برایس من خیلی مهمه اینه که طرف مدلل صحبت کنه..."
به نظرم کامل نیست،مدلل صحبت کردن شرطیشت لازم اما کافی نیست،به نظرم شرط کفایتش ذکر دلایلیست که به اندازه کافی،معیارم می تونه عقل سلیم یا پذیرش عموم باشه،برای ادعایی که مطرح میشه سندیت داشته باشه،البته این نظر شخصیه اما جای این نکته رو هم اینجا تو این بخش نوشتتون کم دیدم
---
قسمتی که بر تعداد کلماتی که نوشتید تاکید کرده بودید،برای من خیلی مفید بود چون این ایده رو گرفتم ک اگر روزی بخوام بر اهمیت چیزی که می نویسم پافشاری کنم می تونم از کمیت نیز کمک بگیرم،این ایده چالب برام مفیده و بدها حتماٌ جایی به کارم میاد،متشکرم از این قسمت متنتون به عنوان یک خواننده
------
دربخش: من خودم رو چند ماه از خواب و خوراک... تا فرق من با شما اینه
به نظرم این بخش اعترافیست شرافتمندانه و نشان از تفکر شما بر نوشته هاتون داره که ارزش خوندن مطالبتون رو بیشتر میکنه،اساساً من با اینکه چیزی رو بخونم و فقط ایراداتش رو ببینم مخالفم،ازینکه در محاسنش هم کلی نگاه کنم،مثلاً متن خوبی بود،متشکرم! این من نویسنده رو قانع نمی کنه،خوب اگر این قسمت خوب بوده چرا؟ چی توش دیدی که به نظرت خوبه؟و... برای همین هم سرتون رو با نظراتم درد میارم

 
At ۹:۵۳ بعدازظهر, مرداد ۳۰, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

در بخش"خانم رهنما و جناب مریدی از مریدان..." به نظرم این قسمت بخشیش سندیت نداره مگر با یک نظر سنجی یا چیزی مشابه
----
از قسمت" شما اصلاً تندتر بنویس... تا عذر خواهی"
این قسمت رو بسیار شرافتمندانه ،منطقی می دونم که ویژگی نقد پذیری نویسنده رو تداعی می کنه،اینکه بجای بازی با کلمات و بازی هایی بچگانه چون:خوب من اینو گفتم تو ام اونو گفتی و این داستان ادامه دارد... بگویی من این را گفتم،درست ،قبول،پوزش،حالا شما هم روی آن که گفتی بیندیش!
در پ.ن دومتان اینکه با روش خود نویسنده باهاش برخورد می کنید یعنی پرسیدن تنها یکی سوال ساده،روش جالبی است ،مواردی هم که در این قسمت گفته شده جداً اگر بی حاشیه خوانده شود تاثیر درستش را بر خواننده دارد
در پایان اگر فرصت شما و خوانندگان را با نظرم گرفتم تنها بدین دلیل بوده که احتمال می دادم در بخشی از متن دچار سوءتعبیر شده باشم و پاسختان قطعاً راهنمایم بود،از متن خوبتان بسیار سپاسگذارم
شادخواریتان فزون
لیلی رهنما

 
At ۱۰:۰۵ قبل‌ازظهر, مرداد ۳۱, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقای نظام دوست،
در نوشته تون مسائل متنوع و اساسی رو مطرح کردین که پرداختن به خیلی از اونها نه در تخصص و نه در توان منه. بنابراین درباره بخشی که به نظرم مهمتره و تا حدودی می تونم نظر خودم را در باره اونها بسط بدم بیشتر صحبت می کنم.

اما قبلا یک توضیح کوچیک در باره نقدی که قول داده بودم و در بخش نظرات پست قبلی نوشته بودم: "امیدوارم بتوانم بزودی نقدی بر این طرز فکر ایشان بنویسم که امیدوارم به کار شما هم بیاید". من هنوز چنین نقدی ننوشتم. فعلا به ذکر یک سوال اکتفا کردم؛ سوالی که در قسمت آخر همین نوشته اون رو پرسیدم. به این ترتیب از شما هم همین سوال رو میشه پرسید.

نکته دیگه ای که می خوام روشن کنم اینه که من با توهین و فحش علنی اصلا کنار نمیام. تکلیف من با اونها روشنه. ممکنه یک نقد سطحی و اتهامات بی اساس رو بخونم اما شخصا طرف کسی که بد و بیراه میگه نمیرم. ببخشید، این از اون مواردی هم هست که دیگه نمیشه راجع به اون بحث کرد. به قول معروف پیش نیاز بحث و انتقاد و گفتگو، پذیرش یک سری اصول اولیه است که برای من این هم یکی از اونهاست.

از طرفی فکر می کنم اغلب مردم با فحش و بد و بیراه همینطوری برخورد می کنن. برای همینه که نیازی به بحث راجع به اون نمی بینم. اما در مورد لزوم بحث مستدل، اگر چه برای من در زمره همون اصول اولیه قرار داره، اما از اونجا که خیلی از مردم عقیده روشنی راجع به اون ندارن نیاز به باید بیشتر راجع به اونها توضیح داد.


بله، من نمی تونم بحث غیر مستدل رو بپذیرم چرا که به نظرم انسانی و شرافتندانه نیست و اون رو در همون زمره اصول اولیه مباحثه قرار می دم. اما ثابت کردن این گزاره برای من خیلی مشکله. برای همین از زاویه سود و زیان جامعه به اون می پردازم که درک و تصور اون خیلی راحتتره.

شما نوشتی: "اما در یک بازار آشفته و پر سر وصدا ، آوازی زیبا و بر آمده از عمق جان ، همانقدر شنیده می شود که صوت ناهنجار دراز گوشی. و هر دو در نتیجه ابتر می مانند."

سوال اول اینکه حالا که شما معتقدی هر دو در نتیجه "ابتر می مانند"، بالاخره راه حل شما چیه؟ پاسختون رو چند سطر بالاتر دادین که :" البته آنجا که مثال از اعتیاد زدی و نتیجه گرفتی که توهین (خشونت کلامی) با ارائه ی دلیل و مدرک ، از تهمت و افترای محترمانه بهتر و شرافتمندانه تر است کاملا با تو موافقم. و همین جاست "لحن و انگیزه ی" کسی مثل من با فرامرز نصیری تفاوت می کند."
با توجه به اینکه به نظرتون همه این روشها ابتره باید پرسید پس چرا این راه هارو انتخاب کردین؟ به هر حال راه حلتون این بوده. اما آیا به نظر خودتون نتیجه هم داشته یا نه؟

 
At ۱۰:۰۷ قبل‌ازظهر, مرداد ۳۱, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

و بعد ادامه دادین که:
"البته حال و حوصله و وسواس تو در ارائه ی سند و مدرک برای نظراتت ، در کسانی مثل من موجود نیست. اما این به آن معنی نیست که کسانی مثل من در مورد چیزی که می گویند دلیل و مدرکی ندارند."
و این در واقع اساسی ترین اختلاف من و شما است. بحث حال و حوصله نیست. این موضوع خیلی خیلی اساسی و مهمه. به نظر من اینقدر تعیین کننده است که ممکنه شما رو به دیکتاتوری یا دموکراسی رهنمون کنه.

یک رژیم دیکتاتور هر چقدر هم اوایل پاک و با اهداف انسانی باشه دیر یا زود به همون سراشیبی می افته که همه دیکتاتوری ها تجربه کردند. یکی زودتر مثل صدام، یکی دیرتر مثل کاسترو. تقریبا همه اونها هم سوار شور و احساسات مردم می شن. خیلی راحت اونها هم هیچ حرفی از دلایلشون نمی زنن و مثل شما اون رو پیش خودشون نگه می دارن. به این ترتیب برای مواردی که دلیلی هم ندارن، از همین روش استفاده می کنن تا رقیب رو "حذف" کنن. اگه من الان از شما این استدلال رو بپذیرم فردا نمی تونم از کسی بپرسم که برای افتراهاش مدرک بیاره. حتی نمی تونم بگم "افترا" چون طرف می گه من دلیل دارم اما حوصله ندارم دلایلم رو بگم. در نتیجه یا باید اون دیکتاتور رو تحمل کنم یا خودم هم از روشهای اون استفاده کنم. و در اون صورت همونطور که گفتم من هم دیر یا زود به همون راه باطلی وارد می شم که بقیه دیکتاتورها رفتن.

این دلیل ساده ای هست که من ترجیح می دم به شعور مردم اعتماد کنم و در بحثم برای اونها دلیل و مدرک بیارم. ممکنه عامه مردم در خیلی از موارد با من مخالف باشن اما نهایتا کل جامعه رو به جلو حرکت میکنه. چون جامعه با شعور اجازه ظهور دیکتاتوری رو نمی ده. به این بحث من هم نگاه کنید:
http://dastanekouh.blogspot.com/2007/11/blog-post_19.html

یعنی حتی از زاویه سود و زیان هم که شده نباید شنیده شدن و نتیجه گرفتن رو فدای اعتماد به شعور مردم کنیم. (یک جا ممکنه 100 تومن سود کنیم اما بعدا باید 1 میلیون تومن تاوان پس بدیم.)

من بر عکس شما معتقدم نه تنها جامعه کوهنوردی، که از متوسط جامعه بالاتره، بلکه کل جامعه هم ظرفیت شنیدن همه صداها رو داره و نهایتا قضاوت صحیحی انجام میده. حتی اگه غیر از این هم بود من هراسی از حرکت بر خلاف جریان آب نداشتم.

 
At ۲:۳۴ بعدازظهر, مرداد ۳۱, ۱۳۸۹, Anonymous تازه كار said...

جسارتا با خانم رهنما در خصوص مطلب داخل گيومه و تخريبي نبودن جمله اول موافق نيستم. مردم عامي چنين برداشتي نمي كنن.
فكر مي كنم ايشون مباحث حقوقي مدنظرشون بوده!
بحث مطرح كردن اتهام و بحث تخريب دو مقوله مجزا هستند.
خيلي وقتها نويسنده از ذهن مخاطب براي تكميل مفهوم استفاده مي كنه. هنگام تخريب هم مي توان از چنين فنوني استفاده كرد. در عمل نويسنده چيزي نگفته اما به مقصود خود رسيده است. روي همرفته براساس تجربيات شخصي گمان مي كنم پرداختن به اين موارد ظريف از حوصله جامعه كوهنوردي خارج باشه. حوزه نظري با واقعيات تفاوتهايي ملموس دارند.

روز خوش و ايام به كام

 
At ۶:۵۵ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۱, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

سلام خانم رهنما،
اشتباهتون که اصلا مهم نبود. برای همه پیش میاد.
----------
ایرادی که در مورد جمله داخل گیومه گرفتین صحیحه. اما آرش در مورد اون نکته جالبی رو مطرح کرده. همونطور که آرش نوشته این هم یک روش ظریف تخریبه که طرف به هدفش رسیده ولی راه در رو هم برای خودش گذاشته. به هر حال در نوشته های بعدی حتما بیشتر دقت می کنم.
---------------
"اگه بخوام به اون پاسخ بدم..." منظورم نقد اون شخصه. و اعتبار اون شخص در ارتباط با نقدها و اظهار نظراتی که قبلا در همین زمینه کرده. همونطور که گفتم نباید این موضوع جای پاسخگویی رو بگیره. و بی اعتبار ساختن شخص در مواردی قابل توجیه هست که به نوعی به موضوع ارتباطی داشته باشه. مثلا یک نفر میاد از تختی و روحیه پهلوانی اش داد سخن میده تا بعدا به حرفهای دیگه اش رنگ صداقت بده. اما شما می دونی اون جای دیگه چه دروغهایی گفته و چه کارهای ناجوانمردانه ای انجام داده. برای همین این رو عنوان می کنی تا اجازه ندی طرف با ترفند اشاره به پهلوانی تختی برای خودش آبرو بخره.
-------------
خب اینکه طرف برای ادعاش دلیلی آورده یا نه خیلی راحته. و به نظرم شرط لازم و کافیه. برای مرحله بعد، یعنی منطقی بودن، پذیرش عموم و غیره دیگه نمیشه به این راحتی معیاری تعیین کرد. بهتره پذیرش یا عدم پذیرش رو به عهده عموم بگذاریم. مثلا آقای نصیری توی مانیفستش من رو مصداق یکی سری صفتهای منفی کرد بدون اینکه حتی یک دلیل برای اونها بیاره. اما توی پاسخش که روز بعد منتشر شد حداقل سعی کرد برای فرصت طلب نشون دادن من دلایلی بیاره. که به نظرم یک قدم بزرگ رو به جلو بود. خب، بقیه اش دیگه بر میگرده به قدرت استدلال من و اون. و قضاوت عموم راجع به این بحث.
------------
خب، همونطور که گفتین وقتی یک نفر نظر دقیق و مفصلی برای شما می نویسه به نویسنده لطف زیادی کرده. اما این هم به این معنی نیست که باید از همه چنین توقعی داشت. توی دنیای پر اطلاعات امروز که شخص هر روز با کلی نوشته و مطلب روبرو میشه، این کار عملی نیست. احتمالا خود شما هر روز مطالب زیادی می خونین و خیلی هاشون به نظرتون جالبه. اگه بخواهین برای همه اینقدر وقت بذارین دیگه به کارهای دیگتون نمی رسین. برای همینه که میگم شما به من نویسنده خیلی لطف و منت گذاشتین که برای نوشته ام وقت زیادی گذاشتین و من باید قدر اون رو بدونم. در کل با شما کاملا موافقم یک اظهار نظر ساده و چند خطی رو هم میشه مستدل کرد. این ایده آله ولی نظرات ساده هم ارزش خودشون رو دارن. چیزی شبیه به رای. کسی که که رای میده الزاما نمی تونه نظراتش رو مثل یک سیاستمدار حرفه ای منسجم و قابل ارائه کنه. اما مجموعه همین رای هاست که افکار عمومی رو میسازه.
-----------
ایرادتون مربوط به بخش "خانم رهنما و جناب مریدی از مریدان..." کاملا وارده.

باز هم ممنون از وقتی که گذاشتین و از نظر موشکافانه و دقیقتون.

 
At ۱۰:۵۸ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۱, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

رامین عزیز! معمولا در اینگونه اظهار نظر های تحلیلی ، حاشیه از متن بیش می افتد. و گاهی آنقدر پیش می رود که تازه به اول بسم الله ، یعنی تعریف مفاهیم اولیه می رسیم!
اینکه وقتی می گویم "جامعه" مرادمان از آن چیست؟ وقتی می گویم "کوهنورد" منظورمان آدمی با چه مشخصاتی ست؟ .. یا در این المشنگه اخیر ، وقتی می گویم "اهل قلم" (یا قلم به دست ، قلم به مزد ، یا استفاده کردن قلم در هر موضعی و به هر قصدی!!) منظورمان چه انسانهای فرهیخته یا غیرفرهیخته ا یست؟ .. و به طریق اولی ، "فرهیخته" یعنی چه و "انسان" کدام است؟ ...
خلاصه ، کار حسابی بیخ پیدا می کند و حوصله سربر می شود! .. حتی برای موجود با حوصله ای مثل تو . من که دیگر هیچ! :)
مثلا "تازه کار" نوشته: "براي من جالب است اگر مثالي ملموس از يك جامعه همگون بزنيد. به گمانم ناهمگون بودن از خصوصيات لاينفك يك جامعه است"
ناهمگون بودن از خصوصیات لاینفک "افراد" یک "جامعه" است ، نه خود جامعه. و جامعه ، تنها به معنی توده ای بی شکل از آدمیان با سلیقه ها و دیدگاهای متفاوت در کنار هم نیست . بلکه چیزی بیش از آن است. به عبارت دیگر، افراد یک جامعه با وجود تفاوت های غیر قابل انکارشان ، فقط اجتماعی از سلول های مستقل و مجزا (ولی در کنار هم) نیستند (یک کلونی نیستند). و جامعه ی - به تعبیر من همگون- همانند یک ارگانسیم زنده است، که سلولهایش هر کدام در بخشی با دیگر همتایان اش ،عضوی از آن موجود زنده را می سازد. برخی از سلول ها به گونه ای تغییر شکل یافته اند که مغز جامعه را بسازند ، برخی قلب و ریه اش را و برخی دیگر عضلات و رگ و پی او را. و من این تعبیر اندام وار (ارگانیک) جامعه را اینجا ، همگونی و هماهنگی معنی کردم. که کاملا با جامعه به زعم من ناهمگون یا گسیخته یا کلونی وار ، متفاوت است. بر طبق این مثال بیولوژیک ، هر ارگانیسمی ، امکان رشد کمی ، کیفی ، بلوغ و بازتولید خود را دارد. اما یک کلونی ، فقط رشد کمی می کند ، کیفیت آن قابل ارتقاء نیست و امکان بازتولید خود را ندارد. ارگانیسم می تواند خود را با شرایط زیستی جدید وفق دهد و با تغییرات محیط هماهنگ شود. کلونی ، تنها در یک محیط آماده امکان رشد و تکثیر دارد و به محض از بین رفتن شرایط مطلوب ، به سرعت روانه ی دیار عدم می شود.

 
At ۱۱:۰۴ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۱, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

خب حالا به نظر تو جامعه ی کشور ما (چه در سطح کلان یک ملت و چه در سطح خرد ورزش کوهنوردی) بیشتر به کدام سو متمایل است؟ .. آیا در به اصطلاح "جامعه کوهنوردی ما" ، در عین وجود آدمهای براستی لایق ، اشخاص براستی خلاق ، آدمهای مرز شکن و جسور و افراد متخصص و افراد خوش قریحه و ... افراد دیگری با قابلیت های کم و زیاد دیگر ، دارای روابط ، اهداف ، رشد و قابلیت های یک اجتماع ارگانیک است؟؟ ... آیا سیاست گذاران و گردانندگان این جامعه که در مقام مغز متفکر این موجود زنده می بایست عمل کنند، با نگاه ارگانیک به سایر بخش های این جامعه نظر می کنند؟ ... آیا در توزیع خون و اکسیژن و ایجاد امکان برای حیات دیگر قسمت ها در کارشان موفق اند؟؟ ... دیگر بخش ها چطور؟ ... آیا آن کس که در این ارتباط قلم می زند ، اظهار نظر می کند ، نقد می کند و ... با بقیه بخش ها در ارتباط است؟ .. و با وجود نیت و عملکرد درست ( ما فرض می کنیم در مورد همه عزیزان به همین شکل است!) در کاری که به عهده گرفته چقدر تاثیر گذار ، تصمیم ساز ، تغییر دهنده و موفق است؟
حالا تو این سوالات را در مورد جامعه های: ادبی ، هنری ، حزبی ، اجتماعی ، علمی ، پژوهشی و غیره و در نهایت کلیت یک ملت که ما باشیم هم بپرس و بدون سیاه نمایی و بد بینی کسی مثل من ، با واقع بینی به دنبال پاسخش بگرد و خبرش را به من بده!

 
At ۱۱:۰۵ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۱, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

بخشی از علم جامعه شناسی ، که از آن بعنوان دانش ژنتیک جامعه یاد می شود ، "مهندسی اجتماعی" ست. مهندسین اجتماعی ، کسانی هستند که قابلیت های بلقوه ی یک جامعه و خصوصیات ذاتی یا اکتسابی آن را شناسایی می کنند ، بر اساس آن طرحی برای آینده اجتماع ترسیم می کنند ، جهت و سمت و سوی حرکت را برای ادامه ی حیات یک اجتماع به مدیران و گردانندگان آن جامعه توصیه می کنند. و ..
بگذریم! ... خیلی به درازا کشید! .. باقی اش بماند برای وقتی که حال و حوصله ای بود

 
At ۱۱:۰۶ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۱, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

و اما رامین عزیز! .. راستش من نه کوهنورد هستم ، نه تغییر و بهبود اوضاع جامعه کوهنوردی ایران آنقدرها برایم واجد اهمیتی ست. بی خودی گاهی وارد این بحث ها می شوم. :) و بیشتر برایم فان و سرگرمی است. پرداختن به یک سرگرمی هم انگیزه و رسالت و هدف مهم نمی خواهد. وقت آزاد می خواهد و حال و حوصله. و تو نوشته ای:
بحث حال و حوصله نیست. این موضوع خیلی خیلی اساسی و مهمه. به نظر من اینقدر تعیین کننده است که ممکنه شما رو به دیکتاتوری یا دموکراسی رهنمون کنه ... همه اونها هم سوار شور و احساسات مردم می شن. خیلی راحت اونها هم هیچ حرفی از دلایلشون نمی زنن و مثل شما اون رو پیش خودشون نگه می دارن. به این ترتیب برای مواردی که دلیلی هم ندارن، از همین روش استفاده می کنن تا رقیب رو "حذف" کنن.
قربانت گردم! .. دیکتاتورها اگر از دلایل شان حرف نمی زنند یا به مردم در مورد کارهای شان پاسخگو نیستند ، دلیل ساده ای دارند و آن خواست حفظ قدرت است . اگر کسی را می نوازند یا بر کسی می تازند تا از عرصه رقابت حذفش کنند هم به هاکذا.
حضور در این صفحات برای من نه برای حفظ قدرتی ست (چه قدرتی؟) و نه برای حذف رقیبی (کدام رقیب؟) ... تنها یک سرگرمی ست که وقت آزاد می خواهد و حال و حوصله! ... تشبیه انگیزه های من به انگیزه های صدام و کاسترو را جدی نمی گیرم و آنرا به حساب شوخ طبعی تو می گذارم!
:)

 
At ۸:۱۶ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۲, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

سلام آقای نظام دوست،
هر پدیده پیچیده ای مثل یک پازل از قطعات مختلفی ساخته میشه. دیکتاتوری هم یکی از اونها ست و همونطور که گفتم به نظر من یکی از مهمترین قطعات پازل پذیرش جامعه برای دیکتاتوری همین بحث های غیر مستدله. منِ نوعی ممکنه به دنبال قدرت از نوع صدام نباشم اما وقتی منافعم در خطر بیفته و از همون روش ها استفاده کنم به آدمی مثل صدام هم مشروعیت دادم. چرا که جامعه به این روش ها عادت کرده. جامعه از من منتقد و فیلمساز گرفته تا هر گوشه و کنار روابط اجتماعی اش اونها رو دیده. بله ممکنه شما انگیزه ای از نوع صدام و کاسترو نداشته باشی اما همه این بحث از اونجایی شروع شد که شما به خودت اجازه میدی با امثال فرامرز نصیری "لحن" خاص خودت رو داشته باشی و "حال و حوصله" ارائه دلیل رو هم نداری. دیگه بهتره وارد دلایل (یا انگیزه) مشکل شما با فرامرز نصیری نشم.

 
At ۶:۵۶ بعدازظهر, شهریور ۰۲, ۱۳۸۹, Anonymous لیلی یگانه رهنما said...

درود بر جناب آقای شجاعی
به نظرم رسید چند نکته در کامنتینگتون دیدم که اگر در بابش بنویسم برای روشن شدنش لااقل برای خودم مفید باشه
اول اینکه جناب تازه کار گویا منظورم رو اونطور که می خواستم گفته باشم ندیدند،من منظورم فقط و فقط جمله داخل "" بود،و نه به لحاظ حقوقی،چه البته در باب عام بودن تفکر با ایشان هم عقیده نیستم و واضح نبودن متنی را برای مردم چه عام و چه خاص ،ضعف نویسنده می دانم،من هم واقفم که جمله شما را اگر به بعد و قبلش ربط دهیم همان می شود که شما و جناب تازه کار می گویید،بسیار هم با آن موافقم،منظورم این بود که مثالی که می زنیم در "" ناخودآگاه در ذهن خواننده پررنگ تر می شود پس باید دقیقتر باشد،شاید به قول ایشان در حوصله جامعه کوهنوردی نگنجد اما برای من که نوشته ای را سعی می کنم"تاکید می کنم که"سعی می کنم: از همه لحاظ ببینم شاید مهم باشد،و البته بین همین جامعه که گفتید بسیارند تیز بین تر از امثال من،پس توجه به نکات ریز را از وظایف یک نویسنده می دانم

درباب نویسنده و خواننده البته کامنت نویسی را لطف خواننده می دانم و برای خودم به عنوان خواننده وظیفه و شاید رسالتی،اما به نوعی تراز بندی هم در ذهن بابت این موضوع موجود است،این ما هستیم که برای تمام داده هایی که وارد ذهنمان می شوند برنامه ریزی می کنیم،من اگر نیاز بدانم موردی در متنی برایم روشن شود و اگر هم چنان نیاز بدانم موردی برای دیگران روشن شود حتماً این کار را می کنم،اما این تصمیمی است فردی،بنابرین توقع عکس آن را داشتن از نظر من اشتباهیست بزرگ،من هرگز از دیگران توقع چنین کاری را ندارم ،
درباب مستدل کردن نظرات ساده نظرم چنین است که این را برای یک نویسنده واجب و برای خواننده مستحب بدانم،ببینید یک نظر ساده وقتی از طرف یک نویسنده مطرح می شود باید بتواند در ایدآل ترین حالت نظر کل مخاطبینش را تامین کند،اما همین نظر وقتی از طرف یک خواننده مطرح می شود تنها نظری است شخصی پس مستدل بودنش بهتر است اما اجبار نیست،فرق این قضیه در گوینده آن است-که البته این هم یک نظر شخصی است
در پایان اگر من وقت شما و خوانندگانتان را کمی گرفتم برای سوالاتی بود که در ذهن داشتم و پاسخ هایی که به خوبی در کامنتینگتان گرفتم و بابتش بسیار سپاسگذارم،
سپاسگذارم از اینکه هر بار نظر شخصی ام را مطرح نمودم از شما و خوانندگانتان و متن خوبتان آموختم
با احترام
لیلی رهنما

 
At ۷:۳۷ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Blogger رامين شجاعي said...

سلام خانم رهنما،
باور کنید توی همین مدت کوتاه من هم خیلی مطالب تازه یاد گرفتم. مثلا این تعبیر مستحب و واجب در مورد بحث استدلالی خیلی جالب بود.
باز هم ازتون صمیمانه تشکر می کنم.

 
At ۴:۲۵ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

رامین عزیز! .. چرا اینقدر مطلب را معنایی و ایده آلیستیک و بقول علما مصادره به مطلوب می کنی؟ .. اولین شرط بحث دموکراتیک این است که هر کدام از ما صریحا به این اذعان نماییم که حقیقت بطور تمام کمال پیش من ، تو، او، شما ایشان یا هیچ بنی بشر دیگری نیست! و هر قضیه ای را میتوان از منظرهای گوناگون به آن نگریست و نتایج متفاوتی را از آن اخذ کرد. و به طریق اولی چنانکه هرمنوتیک مدرن می گوید: قائل بودن به نسبیت حقیقت و ساخت آن توسط برایند افکار آدمیان ، پیش شرطش این است که برای بیان هر گزاره ای باید بگویی "تاویل من این است که ... فلان" و بعد وارد مصادیق شد و تلقی ناکامل و نسبی خود را از یک شخص یا یک واقعه ارائه داد.

خب. حالا در مورد شخص فرامرز نصیری و دلایل من برای اینکه او را لایق گفتگو و بحث نمی بینم:
1- این آدم فهم ، سواد و نگرش هر کس که با او در مورد موضوعی هم داستان نیست به سخره می گیرد. اگر در مورد مطلب و نوشته یا به پندار خودش "نقد" های او ، کسی اظهار نظری متفاوت یا احیانا مخالفی نماید از درج آن در ذیل نوشته ها خودداری می کند. مگر اینکه مستمسکی در آن اظهار نظر بیابد تا بتواند به مدد آن فرد مورد نظر را مورد تخریب و تمسخر قرار دهد و کلا صلاحیت او در اظهار نظر زیر سوال ببرد. (رجوع کنید به مقوله ی اغلاط املایی که در نظر او دلیل محکمی بر بی سواد شخص است!) می شود بصورت آماری همه ی کامانت های مطالب او را از این منظر بررسی کرد و این نکته را اثبات نمود.

2- به زعم من هر آدمی حق دارد، تاکید می کنم "حق دارد" در مورد دیدگاه هایش تلقی و نگرش خود را بهترین در نوع خود قلمداد کند و خودش را با شعورترین ، بی نقص ترین و نایس ترین آدم روی زمین ببیند. در صورتی که فهم ، شعور و بطریق اولی وجود اشخاص دیگری را که در مورد او اینطور فکر نمی کنند منکر نشود. و به آنها هم حق بدهد که خود را نایس و پرفکت فرض کنند. و البته مسلم است که چنین شخصی با برخورداری از این "حق" ، سایر حقوق خود را در مشارکت ، تعامل ، گفتگو و کلا هر گونه مراودات فکری - اجتماعی با دیگران از دست می دهد. چون او با کامل دانستن نگرش خود درهای فهم و ادراک دیگران را بر روی خود می بندد.

 
At ۴:۲۶ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

- به زعم من هر آدمی حق دارد، تاکید می کنم "حق دارد" در مورد دیدگاه هایش تلقی و نگرش خود را بهترین در نوع خود قلمداد کند و خودش را با شعورترین ، بی نقص ترین و نایس ترین آدم روی زمین ببیند. در صورتی که فهم ، شعور و بطریق اولی وجود اشخاص دیگری را که در مورد او اینطور فکر نمی کنند منکر نشود. و به آنها هم حق بدهد که خود را نایس و پرفکت فرض کنند. و البته مسلم است که چنین شخصی با برخورداری از این "حق" ، سایر حقوق خود را در مشارکت ، تعامل ، گفتگو و کلا هر گونه مراودات فکری - اجتماعی با دیگران از دست می دهد. چون او با کامل دانستن نگرش خود درهای فهم و ادراک دیگران را بر روی خود می بندد.

3- فرامرز نصیری به زعم من هیچگاه به دنبال کشف واقعیت های مطالبی که آنها را در وبلاگش مورد شک و سوال قرار می دهد نیست. تلقی او این است که واقعیت همان است که او می داند و نیازی به پژوهش و جستجو نیست. شاهد این نظر، اینکه او جز در وبلاگش (که تریبون فردی اوست و خیلی هم قرص محکم به آن چسبیده) در هیچ جمعی در لباس فردی جستجوگر ، پرسشگر و نقاد حضور ندارد. دلیلش خود این هم به زعم من نبود شجاعت در وجود اوست. چیزی که شرط اول حقیقت جویی و نقادی و پرسشگری ست. بنظر من او به دلیل روحیه خود شیفته اش ، قادر به برقراری ارتباط های طبیعی و معمول و برخورداری از "هویت جمعی" که نیاز روح اجتماعی انسان را تامین می کند نیست و از همین رو وبلاگش با ساخت یک "هویت جمعی مجازی" برای او بشکلی غیر معمول و آنرمال این نیاز را در او مرتفع می کند. چیزی که البته وقت ، توان و انرژی را هم صرف حفظ ش می کند.

 
At ۴:۲۷ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

4- فرامرز نصیری نشان داده که بوقلمون صفت است. و به محض اینکه شرایط آنطور که او می خواهد (یا نمی خواهد!) پیش نمی رود ، موضع و نگرش خود را عوض کند و آدمی را که تا دیروز ملعون می دیده ، نایس ببیند یا بلعکس. آشکار است که تعمیم این فقره، به روحیه خاکستری دیدن آدمها و اینکه هر آدمی نقاط تاریک و روشن یا نقص و قوتی در وجودش دارد ، بی معنی ست ( چیزی که فرامرز نصیری هنگام متهم شدن به آن داعیه اش را دارد) چون همانطور که دوستی نوشته بود جمع اضداد در آدمی(عادل - ستمگر ، صادق- دروغین ، مرد - نامرد) امکان ناپذیر است.

 
At ۴:۲۸ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

اما .. از "دلایل" و "انگیزه"ی "مشکل" من با فرامرز نصیری گفته بودی! .. قربانت گردم اولا که تصریح می کنم که من "مشکل" ی با فرامرز نصیری و آدمهایی مثل او ندارم و تکلیفم با آنها روشن است. به همین خاطر است که انرژیم را صرف آدمهایی می کنم که محترم و قابل ارزش تشخیص می دهم. ( نظراتی را هم که در اینجا بیان کردم صرفا بخاطر ارزشی بود که برای دقت و وسواس تو در طرح نظراتت بدون عصبیت و بشکل معقول قائلم . گذشته از اینکه چقدر با نظر تو هم داستانم یا نیستم)
و اما در مورد "دلایل" و "انگیزه" .. اصلا آشنایی من با دنیای وبلاگ های کوهنوردی به پخش فیلمی از من در تلویزیون ایران برمی گردد. و بازخوردها و واکنش های بوجود آمده در خصوص آن در اینترنت. همانطور که می دانی کاظم فریدیان در بر نامه ی مشترکی که با تو بر روی برودپیک داشت گزارشی تصویری از آن صعود را ضبظ کرده بود. او آن فیلم ها را به من داد و خواست تا برایش آنها را مونتاژ کنم. قبل از آن ، فریدیان را در جریان حادثه پراو دیده بودم و مصاحبه ای هم با او در این مورد داشتم. بعد از دیدن فیلم ها ، به او گفتم که با این تصاویر نمی شود فیلم مستندی ساخت و آن را به صدا و سیما فروخت ( چیزی که او مد نظرش بود). مگر اینکه از آنها بصورتی گذرا در یک فیلم در مورد ورزش کوهنوردی یا یک ورزشکار کوهنورد استفاده کنی. و این ایده ای شد برای ساخت فیلمی در مورد ورزشکاری بنام کاظم فریدیان ، سوابق و علائقش. و از آنجا که فیلم برای مخاطب عام ساخته می شد ، ساختار و سمت و سوی فنی کوهنوردی خیلی در آن مورد اهمیت نبود.

 
At ۴:۲۸ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

باری ... برخورد های تند و عجیبی که بعد از نمایش این فیلم با من شد ، بیش از آنکه باعث عصبانیت من شود برایم غیر قابل باور و خنده دار بود. راستش را بخواهی، شخصا بخاطر نگرش پراتیک خود ، خیلی به فرهنگ شفاهی و در واقع المشنگه های کلامی که در بین مردمان عزیز کشور ما امری رایج است اعتقادی ندارم و آن را مانع جدی برای عملگرایی و انجام کار واقعی می دانم. بحث های بی نتیجه ای که وقت و توان آدمی را تلف می کنند و تجربه نشان داده که به سرانجام ملموسی هم نمی رسند. مثلا در مورد ورزش کوهنوردی که کاملا یک کنش فیزیکی - تکنیکی ، روحی و تا حدودی عاطفی ست ، این همه وبلاگ و بحث و فحص چه معنایی دارد؟ کوهنوردان کدام بخش از دنیا بیش از آنکه کوه نوردی کنند و مرز شکن عرصه های کهنه باشند ، راجع به کارهایی که می کنند (که به نسبت کارهایی که ما می کنیم قطعا ارزش بیشتری برای بحث دارند!) با هم در مورد گرایشات اجتماعی - سیاسی - ادبی - فرهنگی خود وبلاگ می نویسند؟؟ ... کدام یک از آنها پیش از آنکه کوهنوردی برایشان اهمیت داشته باشد ، "رسالت قلم" و دیگر التزامات فرهنگی اینچنینی برایشان واجد اهمیت است؟؟

راستش با وجود همین سوالهاست که می گویم دعواهای وبلاگی کوهنوردان ایرانی بیش از آنکه برایم ملال آور و ناراحت کننده باشد ، سرگرم کننده و خنده دار بود! .. این بود که چند صباحی هم با نگاهی طنز آمیز در وبلاگ (بنظر خودم) مسخره و مضحکی با این موضوعات به زعم دوستان "مهم" بازی و حال کردم! و البته چارواداری ترین فحشها و کلمات هم بازخوردش بود. و فهمیدم که اصولا این قضایا برای بعضی خیلی حیاتی و مهم است!

 
At ۴:۲۹ بعدازظهر, شهریور ۰۳, ۱۳۸۹, Anonymous سیزیف said...

و البته یکی هم این وسط پیدا نشد که بگوید ، اینجور واکنشها برای یک طنز نوشته و کارتون مطایبه آمیز ، خیلی مسخره و غیر دموکراتیک است! حکایت همان یورش به سفارت دانمارک بخاطر آن کارتونیست دانمارکی!
بگذریم! .. نمی خواستم موضوعات شخصی شود. اما وقتی از "دلایل" و "انگیزه" های من طوری سخن گفنی که انگار آنها را میدانی و بنظرت خیلی هم انگیزه های انگیخته کننده و با اهمیتی ست ، مجبور به توضیح شدم.

رامین عزیز! در پایان باز هم اذعان می کنم که: من نه کوهنورد هستم ، نه بهبود اوضاع کوهنوردی کشور برایم اهمیتی دارد. و بر خلاف تو که این دو مقوله انگیزه و دغدغه ی توست. برای من جز وقت گذرانی و تفریح چیز دیگری نیست.

شاد باشی - رضا نظام دوست

 
At ۱:۲۰ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۴, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

سلااااااااام آقای شجاعی
چه خبر است اینجا؟ آقای فرشیدفاریابی خانم رهنما آقای رضا نظامدوست همه جمعندتمام کسانیکه یه جورایی از این کلاغها زخم خوردند و کینه بدل دارند اومدند دارند عقده گشایی میکنند
ای بابا این کلاغهای نصیری چه کرده با اینا ؟؟فقط جای بچه های فدراسیون خالیه راستی چرا از اونا اینجا خبری نیست بچه های تیلی چو پیک . بچه های گاشربروم که نصیری گفت قله رو صعود نکردن ؟؟
امیدوارم صراحت منو ببخشین اما این هندووانه رد و بدل کردن شما و این خانم رهنما خدا وکیلی خیلی تابلوست !! هی اون از شما تعریف میکنه هی شما از اون تشکرمیکنین هی .... صد رحمت به آقای نظامدوست که رک حرفشو میزنه

 
At ۱۰:۱۰ قبل‌ازظهر, شهریور ۰۴, ۱۳۸۹, Anonymous ناشناس said...

ميگم اين بوقلمون صفتي كه جناب نظامدوست نثار مخالفين خود ميكند خيلي راحت شامل حال خودشان هم ميشود !!!!
براي ايشان علاوه بر بوقلمون صفتي ميتوان حقه بازي يا كلاهبرداري را هم اضافه كرد !!!! مونتاژ فيلمهاي نانگا براي درست كردن دروغ و فريب كوهنوردا كار جالبي نبود آقاي نظامدوست عزيز !!!! اگه كوهنوردا و بلاگاشون براي تو فقط سرگرمي و تفريح هستند مطمئن باش تو هم براي اونا همين وضع رو داري برادر !!!!

 

ارسال یک نظر

<< Home