شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

کوهنوردان غربی

کمتر از یک هفته قبل آقای علی پارسایی مرا متوجه پرسشی کرد که در اینجا مطرح کرده بود و پاسخ هایی که گرفته بود. پاسخ های کوهنوردان غربی (که به احتمال زیاد اغلب آنها انگلیسی هستند) بسیار گویا هستند و نکات جالب و آموزنده فراوانی دارند.

parsa
28 مرداد 1387:
سلام بر همگی،
بهترین تصمیم چیست؟
تصور کنید شما و تیمتان در آخرین بارگاه یک قله هیمالیایی هستید (و آخرین فرصت صعود قله را دارید).
در روز حمله یکی از بهترین نفرات تیم شما خوب به نظر نمی رسد، و شما به وضوح علائم ارتفاع زدگی را در او می بینید.
او اصرار دارد صعود کند. بهترین تصمیم چیست؟
آیا به او اجازه می دهید ادامه دهد؟هنوز 7-8 ساعت تا قله راه هست.
آیا به او اجازه می دهید به تنهایی باز گردد؟

---------

imkevinmc
28 مرداد 1387:
مسئولیت اولیه هر تیمی سلامتی همه اعضاء است. از میان فهرست علائم ارتفاع زدگی اگر کسی سه تا از آنها را داشته باشد کافی است تا صعود متوقف شود.
قله بار بعد سر جای خودش خواهد بود، اما بی توجهی به موقعیت ممکن است جان بهترین همنورد شما را بگیرد.
شک نباید کرد

---------

Alex Roddie
28 مرداد 1387:
مسلم است که فورا به همراه همنوردتان به ارتفاع پایین تر بر می گردید. اصلا ارزش آن را ندارد.

--------

taz_116
28 مرداد 1387:
به همراه او پایین می روید. لحظه ای نباید تردید کرد چرا که من هم امید دارم او برای من همین کار را انجام دهد.

-------

petellis
28 مرداد 1387:
او را با سورتمه به پایین بفرستید. ظرف چند دقیقه به ارتفاع مناسب می رسد.

------

Caralynr
28 مرداد 1387:
معلوم است که شما همراه با او باز می گردید. واقعا هیچ گزینه دیگری نیست. من در موقعیت مشابهی قرار گرفته ام. تقریبا 2-3 ساعت تا قله راه بود. همنوردم شروع کرد به لرزیدن، بی حال و گیج بود و تعادل نداشت. شب قبل و آن روز صبح عالی بود، یخ، هوا، و غیره. و تنها دوره هوای خوبی بود که در برنامه مان داشتیم. بنابراین بله، می توانستم به تنهایی صعود کنم و احتمالا موفق هم می شدم (اگر چه مطمئن نیستم از صعود انفرادی یک قسمت لذت میبردم!) اما با چه هزینه ای؟ هر کس در کوه چنان وضعیتی داشته باشد با این خطر مواجه است که تصمیم معقولی نگیرد (شخصی که همراه من بود در واقع در هنگام بازگشت، در این مورد شروع به صحبت کرد که می شود براحتی به پایین پرید تا سریعتر برسیم) و باید همراه با کسی پایین بیاید، نه اینکه تنها گذاشته شود.

------

Trangia
28 مرداد 1387:
چنانچه بقیه گفته اند پاسخ روشن است. هیچ قله ای ارزش جان انسانی را ندارد.
چرا می پرسی؟

------

Nigel Modern
28 مرداد 1387:
شکی نیست.. همنورد خود را تنها می گذاری و قله ات را صعود میکنی...همیشه می توانی وقتی برگشتی یک همنورد دیگر پیدا کنی...راستی نام واقعی شما چیست، چون ممکن است یک روز بر حسب اتفاق بخواهیم با هم صعود کنیم؟ همین که حتی به فکر کمک به همنوردت هستی معنی اش این است که به من به اندازه کافی توجه نمی کنی:O)

------

almost sane
28 مرداد 1387:
آیا این آخرین بخت شما برای صعود قله است؟ چه کسی از آینده خبر دارد؟

اگر همنورد شما علائم ارتفاع زدگی دارد به او اجازه ندهید ادامه دهد. اگر غذا و سوخت دارید و هوا به شما اجازه می دهد، می توانید یک روز دیگر در کمپ بمانید و ببینید حال او بهتر می شود یا نه.

گزینه های دیگر: یک نفر با شخص بیمار می ماند و دیگران به سمت قله می روند.
همگی با هم باز می گردند و به مسائلی مثل زمان پایان مرخصی توجهی نمی کنند و بیشتر باقی می مانند و وقتی همه استراحت کردند یک تلاش دیگر می کنند.

---------


4712topo
29 مرداد 1387:
همچنان که دیگران گفته اند- شما باید او را از ادامه باز دارید (به هر وسیله ای که شده) و او را همراه با یک نفر به پایین و به ارتفاع مناسب می فرستید. اگر شما جای آن فرد بودید چه انتظاری از دوستانتان داشتید؟ افراد معمولا رفتار منطقی ندارند، بخصوص در ارتفاعات، و این اغلب دوستان ما هستند که می توانند تصمیم مناسب را برای ما بگیرند وقتی خود ما قادر به تصمیم گیری منطقی نیستیم. این هم یکی دیگر از مزایای کوهنوردی با دوستان است و یکی از دلایلی که تعداد زیادی از کسانی که به صورت انفرادی صعود می کنند دیگر باز نمی گردند- آنها فقط می توانند به صدای درونی خودشان گوش بسپارند و احتمالا این تفکرات توآم با توهم است. راستی Nigel شوخی کرده است.

--------

parsa
29 مرداد 1387:
تشکر از همه شما
یکی از شما پرسیده است که چرا این سوال را مطرح کرده ام. بسیار خوب بگذارید قضیه را روشن کنم. متاسفانه این سوالات بر مبنای یک حادثه واقعی بوده است.
تیم همنورد خود را رها کرد!
به او گفتند باز گردد. (آنها دو جی پی اس و تلفن ماهواره ای داشتند ولی به او چیزی ندادند.)
بعد از مدتی او را دیدند که از فاصله دور به دنبال آنها می آمد. بعد از مدتی دیگر ادامه نداد.
بقیه حوالی 5 بعدازظهر به قله رسیدند، عکس گرفتند و بازگشتند. معلوم نیست چرا سعی نکردند به او برسند. هوا خراب شد و آنها بعد از شب مانی اجباری در حوالی 5 صبح به کمپ آخر رسیدند. اما خبری از همنوردشان نبود!!
آنها بدون هیچ تلاشی برای جستجو و نجات به کمپهای پایین بازگشتند. شب بعد نور چراغ پیشانی او در حوالی هرم قله دیده شد، اما بقیه تیم فقط سعی می کردند فرود بیایند (هوا نه خوب و نه بد بود) گاهی باز می شد گاهی طوفانی. اما حالا او مرده است و اعضا تیم می گویند تصمیم درستی گرفته اند! آنها می گویند وقتی متوجه شدیم او نمی تواند ادامه دهد به او پیشنهاد کردیم با یکی از ما بازگردد. او قبول نکرد و بعد قبول کرد به تنهایی بازگردد.
و هیچ تقصیری متوجه ما نیست.
-------------------
من شخصا معتقدم عملکرد آنها، حال هر توجیهی بیاورند، غیر قابل قبول بوده است، من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)
من فکر می کنم خطوط قرمزی در کوهنوردی وجود دارد و اولین آنها سلامتی همه اعضا تیم است.
فقط می خواستم نظرات شما را بدانم.
باز هم ممنون

----------

Kenton Cool - Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد 1387:

کجا اتفاق افتاده است؟؟؟

----------

Al Evans
29 مرداد 1387:
به Kenton جواب بده، طبیعی است نمی توان تصور کرد شما دوست خود را رها کنید تا بمیرد، چطور حتی می توانی چنین سوالی بپرسی؟

---------

Damo
29 مرداد 1387:

شبیه حادثه مرگ سامان نعمتی، امسال، در نانگاپاربات است.
http://www.sharedsummits.com/content/view/196/65/

---------

Nigel Modern
29 مرداد 1387:
من معتقدم یک تیم به منزله یک نفر است(همه باید به هم کمک کنند)،
حرف درستی است، امیدوارم نظر قبلی من را اشتباه برداشت نکرده باشی.

--------

Kenton Cool - Dream Guides http://www.dream-guides.com/
29 مرداد 1387:
گند زدند. من کریس وارنر رو که در لینک بالا بلاگ می نویسه میشناسم. در این مورد چیزی نشنیده بودم اما روی بعضی از این کوه ها از این اتفاقات زیاد می افته. سر هر چی بخوای با شما شرط می بندم که اینها یک گروه کوهنورد بودند که همدیگه رو خوب نمی شناختند، هر کس برای خودش کوهنوردی می کرده. اون نوشته که اون کوهنورد تجربه 8000 متری نداشته می خوام بدونم کل تیم چه تجربه ای داشته، انگار یه جورایی عقلشون رو از دست داده بودند. خیلی ناراحت کننده است!!

--------

35yroldheid
30 مرداد 1387:
آیا به این بستگی ندارد که او چقدر اصرار کند؟ اگر با صحبت نتوانید او را متقاعد کنید چه؟ آن وقت مشکل خواهد بود. آیا مجبورید او را بکشانید پایین؟
هوووم

Mr Lopez
30 مرداد 1387:
قطعا. یک نفر ارتفاع زده نمی داند چه اتفاقی دارد می افتد، طیف آن از توهم شروع می شود تا جایی که حتی نمی داند کیست یا کجاست. می توان او را مانند پیرمردی دید که مشاعر خود را از دست داده یا بیماری آلزایمر دارد (یا کسی که کوکائین مصرف کرده است)، متوجه منظورم شدید که؟


*****************

می بینید اروپایی ها چه نظری داشته اند. اینها در حد حرف نیست. اگرچه به قول Kenton Cool در میان کسانی که یکدیگر را خوب نمی شناسند این موارد پیش می آید اما گذشته از Caralynr
که تجربه مستقیم خودش را مطرح کرده است، موارد متعددی دیگری می توان پیدا کرد که کوهنوردان اروپایی صعود قله را فدای نجات همنورد خود یا حتی غریبه ها کرده اند؛ اندرو برش (Andrew Brash) کانادایی و همراهانش در 200 متری قله اورست در سال 2006 از صعود منصرف شده و یک استرالیایی غریبه را که توسط همراهانش از یک تیم بین المللی رها شده بود، و یک شب را به تنهایی گذرانده بود، نجات دادند ( برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: http://www.cbc.ca/news/viewpoint/yourspace/brash_everest.html).

اما
صعود سال 1953 آمریکایی ها در کی 2 یک نمونه بسیار عالی از کمک اعضا یک تیم به یکدیگر است. قسمت هایی از ماجرای آن را بخوانیم:
تا اول آگوست مسیر تا کمپ 8، در ارتفاع 7800 متری، و ابتدای شانه صعود شده بود. و اعضا تیم روز بعد آنجا جمع شدند تا برای صعود نهایی آماده شوند. اما چند روز بود که به تدریج هوا داشت خراب می شد. و بزودی طوفان شدیدی از راه رسید...اما با تداوم طوفان وضعیت آنها جدی تر می شد... در 6 آگوست امیدی به باز شدن هوا نبود و تیم برای اولین بار راجع به بازگشت صحبت کرد.
روز بعد هوا باز شد ولی بسرعت از صعود منصرف شدند چرا که آرت گیلکی (Art Gillkey) بیرون چادر از حال رفت. هوستون تشخیص
thrombophlebitis (ایجاد لخته خون در سیاهرگها) را داد که می تواند در سطح دریا خطرناک باشد ولی در ارتفاع 7800 قطعا مهلک است. آنها چاره ای نداشتند جز آنکه همنوردشان را به هر صورت ممکن نجات دهند. در حالیکه آنها معتقد بودند بخت نجات او اگر محال نباشد، بسیار کم است اما هرگز فکر رها کردن او برای لحظه ای از مغزشان خطور نکرد. اما خطر زیاد بهمن و خراب شدن مجدد هوا آنها را برای چند روز دیگر در کمپ 8 نگه داشت.

10 آگوست وضعیت آنها بحرانی شده بود. گیلکی نشانه های
pulmonary embolism (التهاب ریوی) داشت و حالش هر لحظه بدتر می شد، و کل تیم هنوز در ارتفاعی بودند که در نهایت همه آنها را از بین می برد. با وجود تداوم طوفان و خطر بهمن آنها به این نتیجه رسیدند که راهی جز فرود ندارند... در نهایت به ارتفاعی رسیدند که مجبور بودند از یک تراورس یخی خطرناک عبور کنند تا به کمپ 7 در ارتفاع 7500 برسند. .. جرج بل (George Bell) در یک قسمت بر روی یخ بلور لغزید و و همراهش تونی استرتر (Tony Streather) را با خود به پایین کشید. طناب آنها به طناب بقیه گیر کرد و همه، بجز کریگ (Craig) که در طناب نبود، لغزیدند. در نهایت شوئنینگ (Schoening) که در حال حمایت گیلکی و مولنار (Molenaar) بود موفق شد 6 نفر را از سقوط و مرگ حتمی نجات دهد.
...گیلکی را در کارگاه قرار دادند و بقیه آن تیم فرسوده چادرهای کمپ 7 را آماده می کردند که صدای فریاد گیلکی را شنیدند. وقتی بیتس (Bates) و مولنار رفتند که او را برگردانند اثری از او نیافتند؛ فقط شیاری بر روی برف در جایی که او قرار داشت. به نظر می رسید بهمن او را با خود برده است.
...
بازگشت تا کمپ اصلی 5 روز دیگر طول کشید.
... علی رغم بسیاری دیگر از صعود های کی 2 که با تلخی و کدورت خاتمه یافته اند، مانند هیئت 1939 ویسنر (Wiessner) یا صعود موفق ایتالیایی ها در سال 1954، برنامه 1953 رشته دوستی را بین اعضا آن گروه برای همیشه مستحکم کرد. هوستون می گوید: "ما مثل غریبه ها به آن کوه رفتیم و مثل برادر بازگشتیم." ... جیم کوران در این باره گفته است: "نشانه ای از بهترین ها در کوهنوردی." ...مسنر گفته است که او اگر چه برای تیم ایتالیایی 1954 احترام قائل است اما برای تیم آمریکایی حتی احترام بیشتری قائل است و اضافه کرده است که اگرچه در صعود به قله شکست خوردند:" ولی به زیباترین شکل قابل تصور شکست خوردند"...

*****

خب، نمی توان از هر کسی انتظار داشت جان خود را برای نجات همنوردش به خطراندازد. چه موافق باشیم چه مخالف این هم بخشی از کوهنوردی است. اما دروغ گویی در این مورد پا گذاشتن بر بدیهی ترین اصول انسانی است. تیم نانگاپاربات، و مشخصا سهند عقدایی و کاظم فریدیان، خود متوجه شده اند که نمی بایست سامان ارتفاع زده را به حال خود رها کنند، و به همین دلیل کلا منکر ارتفاع زدگی او شده اند، و حتی در نظر نمی گیرند خود آنها بوده اند که علائم ارتفاع زدگی را در او دیده اند، اولین خبر آن را داده اند و آمپول دگزامتازون به او تزریق کرده اند.
نشان دادن دروغ گویی آنها، اما، کار سختی نیست. به زودی به آن می پردازم.

یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۷

کیشتوار-شیولینگ

کیشتوار-شیولینگ 6040 متر
رخ شمالی

کیشتوار شیولینگ (Kishtwar-Shivling) قله چندان بلندی نیست. حتی بر روی بعضی از نقشه ها جای ندارد و در مورد اصالت نام آن نیز شبهاتی وجود دارد. شیولینگ نماد ذکور و خدای خلقت و نابودی در آیین سیوای هندوان است. در هیمالیا چندین زیارتگاه به این نام خوانده می شوند – ستون هایی از یخ در غارها که زاریان آنها را می چرخانند-. همچنین چندین قله نیز به این نام خوانده می شوند که معروف ترین آنها در گاروال قرار دارد. کیشتوار شیولینگ را تالانگانا (Talangana) نیز می خوانند و در برخی نقشه ها آن را سیبسپاهار (Sibspahar) نامیده اند. نام صحیح آن هر چه باشد، قله ای بسیار مدهوش کننده است و مسیر رخ شمالی آن نمونه ای عالی از کوهنوردی های فوق العاده ای است که در کیشتوار یافت می شوند؛ کیشتوار یکی از مسحور کننده ترین مناطق هیمالیا است.ادامه...

برای مشاهده فایل فوق به نرم افزار Adobe Acrobat Reader احتیاج دارید. از طريق لينک زير می توانيد این برنامه را روی کامپیوترتاان نصب کنید. Adobe Acrobat Reader

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷

نان

نان 7135 متر *
یال شرقی
نان (Nun) و قله دوقلویش، کان(Kun)، تنها توده 7000 متری مابین نانگاپاربات و گاروال (Garhwal) در هیمالیا هستند. این دو قله و قلل اقماری آنها یعنی بارمال (Barmal)، وایت نیدل (White Needle) و پیناکل پیک (Pinnacle Peak) مانند یک نعل دور تا دور رودخانه سورو (Suru) در مرز کشمیر و زانسکار (Zanskar) سر برافراشته اند. این منطقه برای راهپیمایی فوق العاده است و غنی از قله های مختلف برای صعود. امروزه به لطف وجود جاده تابستانه ای که از کارگیل شروع شده و در امتداد رود سورو به سوی جنوب ادامه می یابد دسترسی به این منطقه آسان تر شده است. این جاده از صومعه معروف رینگدوم گومپا (Ringdom Gompa) و پنسی لا (Pensi La) گذشته و به سوی دره دودا (Doda) و پادوم (Padum) امتداد پیدا می کند؛ و مدخل کوه های کیشتوار (Kishtwar) است. ادامه...

برای مشاهده فایل فوق به نرم افزار Adobe Acrobat Reader احتیاج دارید. از طريق لينک زير می توانيد این برنامه را روی کامپیوترتاان نصب کنید. Adobe Acrobat Reader
* این فصل توسط آقای بهنام کاکاوند (behnamkakavand@gmail.com) ترجمه شده است. از ایشان بسیار سپاسگزارم.

یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

ریمو I

ادامه ترجمه هیمالیا به روش سبکبار؛ بخش دوم - هند

ریمو I
7385 متر
جبهه جنوبی/یال جنوب غربی
ریمو (Rimo) سالهای متمادی قله ای اسرار آمیز بود که در قلب سرزمینی دور دست قرار داشت. مسافران اولیه آسیای مرکزی در گذر از گردنه قراقروم می بایست قله آن را دیده باشند، اما این فیلیپو دی فیلیپی (Philipo de Philipi) ایتالیایی بود که برای اولین بار در سال 1914 از جبهه شمالی آن نقشه برداری نمود و عکس گرفت. در سال 1929 زوج مشهور هلندی یعنی دکتر فیلیپ و جنی ویسر (Dr Philip and Jenny Visser) اولین گروه به دره ترانگ (Terong) را رهبری نمودند و از جبهه جنوبی آن بازدید نمودند اما هیچ عکسی را منتشر نکردند. ادامه...
برای مشاهده فایل فوق به نرم افزار Adobe Acrobat Reader احتیاج دارید. از طريق لينک زير می توانيد این برنامه را روی کامپیوترتاان نصب کنید. Adobe Acrobat Reader