اولين صعود ديواره شمالي آيگر : 2
پنجشنبه، 29 ارديبهشت 1384
سال بعد تلاشهاي بيشتري انجام گرفت، و يك كشته ديگر.
در سال 1938 لودويگ فورگ (Ludwig Vorg) كه سال قبل تا بالاي شبماني مرگ رفته بود بازگشت. اينبار به همراه آندرل هكماير Anderl Heckmair . آنها علاوه بر سنگ نوردي خود را بخوبي براي يخ نوردي نيز آماده كرده بودند و 20 ميخ يخ در اندازههاي متفاوت به همراه داشتند. همچنين كرامپونهاي جديد 12 تيغه اي به پا داشتند.
در قسمت فولاد تخت بالاي يخ دوم آنها به هاينريش هارر(Heinrich Harrer) و فريتس كاسپارك (Fritz Kasparek) برخوردند كه يك روز قبل از آنها حركت كرده بودند. دو زوج توافق كردند كه در قالب يك تيم ادامه دهند. هكماير به عنوان نفر اول جلو رفت، و تا آخر صعود نفر اول باقي ماند. حال ديگر با داخل شدن در دالان (Ramp) در مسيري ناشناخته گام مي نهادند. بالاي آن چمبپاتمه زدند و اولين شبشان را به صبح رساندند. آن شب هكماير كه يك قوطي ساردين را حريصانه بلعيده بود دل درد داشت و هارر وحشت زده در حالي از خواب پريد كه بعد از سر خوردن از روي سكويي كه روي آن نشسته بود از ديواره آويزان مانده بود؛ از يك ميخ كوچك. روز بعد يكي از سختترين كوهنورديهايي بود كه داشتند. در هوايي بد مجبور بودند از دهليزهاي مملو از يخ و شيبهاي منفي عبور كنند تا به تراورس خدايان (Traverse of the Gods) و از آنجا به عنكبوت سفيد (White spider) برسند. اين برف چال قيفي شكل در بالاي قسمت مركزي ديواره كاملا مشخص است و مانند دودكشي براي طوفانها و ناوداني طبيعي براي تمام بهمنها و ريزشهاي سنگي كه از بالا فرو ميريزند عمل مي كند.
هارر به عنوان آخرين نفر موظف بود تمام ميخهاي سنگ و يخ را بيرون آورد. در وسط بعد از ظهر در آخرين باريكهاي از يخ خالص كه به عنكبوت منتهي مي شد هكماير متوجه شد كه ديگر ميخ يخي همراه ندارد؛ هارر بيچاره بار همه آنها را بدوش مي كشيد و با خود بالا ميآورد. يك برق شديد زد و چند سنگ زوزه كشان از كنار آنها گذشت. در آن موقع ديگر انتظار براي هارر و كاسپارك كه با هم و جدا از آنها صعود مي كردند جايز نبود. هكماير و فورگ خود را، در حاليكه براي حمايت فقط از كلنگها استفاده مي كردند، به داخل عنكبوت كشاندند. در اواخر مسير بر روي يك سكوي صخرهاي منتظر دوستانشان شدند. در اين لحظه هوا بسيار تاريك شده بود و رعد و برق طوفاني شديد از تگرگ و بوران را نويد مي داد. اتريشيها در وسط عنكبوت گرفتار طوفان شدند و با تكههاي ريز يخ و جريان مداومي از بهمنهاي كوچك بمباران مي شدند. وقتي اوضاع آرام تر شد هكماير و فورگ متعجب و در عين حال خوشحال ديدند كه همنوردانشان هنوز آنجا هستند. آنها ميخي را به سنگ بالاي سرشان كوبيدند و طنابي را به پايين فرستادند. بعد از آن تا آخر صعود همگي در يك طناب باقي ماندند.
آن شب ديروقت مجبور شدند بر روي دو طاقچه شيبدار شب را به صبح برسانند. يك طناب بينشان ثابت شده بود كه با آن مي توانستند يك كتري را رد و بدل كنند. اتريشيها حتي نميتوانستند بنشينند. صبح روز بعد آنها تمام طنابها و وسايل اضافهشان را بدور ريختند تا بدين ترتيب قادر باشند به سرعت آخرين طولهاي مسير را طي كنند. وقتي هكماير از شكاف خروجي (Exit Crack) سقوط كرد خطر از بيخ گوششان گذشت. كرامپونهايش درست در دستان فورگ فرو رفت ولي با يك پشتك تند و تيز خود را به فورگ كه از محل خود كنده شده بود چسباند. گذرگاه ستيزه جو در دومين تلاش تسليم شد.
و بعد از آن با وجود هواي بد صعود ساده تر بود.
آنها آخرين مترها تا فله را در يك طوفان شديد طي كردند. عمق ميدان ديد بقدري ناچيز بود كه وقتي هكماير به قله رسيد پايش را روي نقاب جهت مقابل گذاشته بود. بعد از آن گفته بود چقدر وحشتناك است كه تمام ديواره شمالي را صعود كني و بعد درست از آن طرف پرت شوي.
جدال با تاريكي براي پايين آمدن از كوه ادامه مسابقه بود. آنها بسيار خسته بودند. هكماير كه تلاش فوق انسانياش براي مسيريابي به پايان رسيده بود مرتب در برف فرو ميغلتيد و ديگران او را روي جبهه غربي به پايين مي كشيدند. وقتي توانستند ساختمان كلاينه شايديگ را تشخيص دهند از ديدن جمعيت انبوهي كه منتظر آنها بودند شگفت زده شدند. آنها نمي توانستند تصور كنند كه صعود آنها در مركز توجه بسياري قرار داشته است. و هرگز نمي توانستند پيشبيني كنند كه بزودي بعنوان قهرمانان رايش سوم و نمادي از اتحاد اتريش – آلمان و اشتياق براي پيروزي معرفي خواهند شد. نشريه آلپاين ژورنال (Alpine Joural) دليلي نديد تا اين نقطه نظر خود را كه قبلا ابراز داشته بود اصلاح كند؛ عقيدهاي به اين مضمون كه تمايل به صعود ديواره شمالي آيگر چيزي نيست مگر: "آزاري براي افكار ماليخوليايي."

آلپاين ژورنال نوشت "آزاري براي افكار ماليخوليايي." تيم موفق 1938 ديواره شمالي آيگر از چپ به راست؛ هارر، كاسپارك، هكماير، فورگ.
اولين صعود ديواره شمالي آيگر: 1
پنجشنبه، 22 ارديبهشت 13284
بخشي از كتاب "كوهنوردان"
نوشته: كريس بانينگتون
The Climbers
By: Chris Bonington
چاپ اول 1992 توسط BBC
مقدمه مترجم
كريس بانينگتون از معروفترين كوهنوردان انگلستان است كه با كتاب "اورست، مسير دشوار" خود در ايران شناخته شده است. او در دهه 1950 ميلادي كوهنوردي را به عنوان پيشه خود برگزيد (نگاه كنيد به كتاب وي به نام "من كوهنوردي را برگزيدم" (I chose to climb)) و از آن زمان عكاسي و نوشتن كتابهاي كوهنوردي حرفه او شده است. از كتابهاي بسيار زيباي او كتاب "كوهنوردان" است كه در آن تاريخچه كوهنوردي در اروپا و آمريكاي شمالي را به تحرير در آورده است. خواننده در اين كتاب بخوبي با جوهره كوهنوردي و آنچه كه كوهنوردان را به صعود مسيرها و قلههاي هر چه سختتر وا ميدارد آشنا ميشود.
با هم بخشي از آن را بخوانيم.
...زماني كه تمام قلهها در رشته كوههاي آلپ از طريق در دسترسترين مسيرها و سپس از طريق يالهاي اصليشان صعود شدند، كوهنوردان توجه خود را معطوف به جبهههاي مشكلتر آنها نمودند.
و وقتي ديوارههاي ماترهورن(Matterhorn) و گراند ژوراس(Grandes Jorasses) هم از سر راه برداشته شدند آخرين "مشكل بزرگ" ديواره شمالي آيگر(Eiger wand) قلمداد شد كه با آن ديواره سنگي و يخ رگه رگه شده 1829 متري تيره خود بر گريندلوالد در برنز اوبرلند(Grinder wald in the Bernese Oberlond) سايه افكنده بود. اولين تلاش صعود ديواره شمالي آيگر اواخر تابستان 1935 انجام گرفت. ماكس سدلماير(Max Sedlmayer) و كارل مرينگر(Karl Mehringer)، هر دو اهل مونيخ، يك هفته را صرف شناسايي مقدماتي ديواره كردند و با صعود قله از مسير عادي مقداري غذاي ذخيره در آنجا قرار دادند. بالاخره در صبح 21 آگوست ساعت 2 صبح حركتشان را شروع كردند و مسيري كم و بيش مستقيم از وسط ديواره را به سمت بالا انتخاب كردند. در روز اول پيشرفت بسيار خوبي داشتند بدون آنكه بدانند هر حركتشان توسط تلسكوپ توريستها در اطراف دره زير نظر قرار دارد. قبل از آنكه بالاي تونل ايستگاه راه آهن آيگرواند كه از دل كوه مي گذرد شب ماني كنند، يكسره 800 متر را طي كردند. روز بعد در حاليكه به دفعات بر اثر ريزش مداوم سنگ مجبور به توقف مي شدند، همچون گذشته عمل نكردند. آن شب تنها موفق به پشت سر گذاشتن "يخ اول" (first ice field) شدند. هوا در طول روز سوم همچنان خوب بود با اين حال براي دو كوهنورد جوان عبور از يخ اول به يخ دوم مدت زمان غير معقولي طول كشيد. هنگام عصر مه غليظي آنها را از نظرها پنهان ساخت در نتيجه هيچكس نديد آنها سومين شب مانيشان را در كجا گذراندند و آن شب هوا خراب شد. غرش رعد دره را مي لرزاند و تمام روز بعد از خروش نايستاد. هوا بشدت سرد بود. وقتي ظهر روز پنجم ابرها كنار رفتند ناظران از اينكه ديدند دو مرد هنوز زندهاند و راه خود را آهسته آهسته به سمت بالا ادامه مي دهند متعجب و در عين حال آسوده خاطر شدند. زمانيكه هوا دوباره بسته شد آنها در كرانه بالاي قسمت يخ سوم به سمت جايي رفتند كه به نام فولاد تخت (Flat Iron) معروف شد.
ديگر كسي آنها را زنده نديد. هفتهها بعد ارنست اودت (Ernst Udet)، يك خلبان نخبه آلماني در جنگ اول جهاني، با يك هواپيماي سبك پروازي بسيار نزديك به ديواره را انجام داد و يكي از مردان گم شده را ديد كه بروي طاقچهاي كه مي بايست آخرين شب حياتشان را گذرانده باشند نشسته و يخ زده است. اثري از ديگري نبود. آن نقطه از آن به بعد به نام شب ماني مرگ (Death Bivouac) معروف شد. رسانههاي سوئيس در محكوم كردن صعود و كوهنوردان كوتاهي نكردند. به مردم اطمينان داده شد كه هيچ كوهنورد سوئيسي از اين "بند بازهاي" خارجي تقليد نخواهد كرد.

ديواره شمالي آيگر و مسيرهايي كه در دهه 1930 صعود شد
در فصل 1936 هوا مدت مديدي خراب بود. با اين حال اتراقگاههاي كلاينه شايديگ(Kleine Sheidegg) و آلپيگلن (Alpiglen) مملو از كساني بودند كه به اميد صعود آيگر منتظر هواي خوب بودند. آن سال المپيك برلين در جريان بود و شايع شده بود كه هيتلر يك مدال طلاي دلاور آلپ (Alpine Valour) براي اولين تيمي كه اين ديواره بدنام را صعود كند در نظر گرفته است.
همچنان كه خواهيد خواند گويا تقدير چنين بود كه يك تيم آلماني آن را صعود كند! شكي نيست كه نازيها از كوهنوردي استفاده كردند، همچنان كه براي تبليغاتشان از هر فعاليت ديگري نيز استفاده كردند. در نتيجه با دريافت جوايز عكاسي و يا عضويت در حزب نازي دامن كوهنوردان نيز لكه دار شد. براي مثال ولزن باخ (Welzenbach) يكي از اعضاي گروه بدنام پيراهن قهوهايها بود. عذرخواهي او ما را مطمئن مي سازد كه او غيرسياسي بوده است و از آنجا كه در استخدام راه آهن دولتي آلمان قرار داشته، هيچ چارهاي جز پذيرش آنچه سياستمداران در حاكميت مي خواستند نداشته است. شكي نيست كه انگيزه او براي كوهنوردي بمانند ديگر كوهنوردان برتر آن دوره، بيشتر جنبه شخصي داشته تا جنبه سياسي يا ملي گرايانه. در عين حال آنها نيز احتمالا از توجه افكار عمومي مشعوف مي شدند، درست مانند جان هانت(John Hunt) و اد هيلاري (Ed Hillary) بعد از صعود اورست و دريافت جوايزشان.
كوهنورداني كه براي حفظ بودجه محدودشان در چمنزارهاي خيس آلپيگلن چادر زده بودند به طرحهاي توسعه طلبانه هيتلر علاقه كمي داشتند. بتدريج كه فصل صعود به انتها ميرسيد، رقبا از انتظار خسته شدند تا زمانيكه فقط دو باواريايي به نامهاي كورتز (Kurtz) و هينتر اشتويزر(Hinterstoisser)، و دو اتريشي به نامهاي راينر (Rainer) و آنگرر(Angerer) باقي ماندند. آنها تصميم گرفتند همراه با يكديگر جهت صعود تلاش كنند. و وقتي بالاخره هوا خوب شد با روحيه اي بالا اول صبح 18 جولاي حركت كردند.
كوهنورديهايي كه به منظور شناسايي از شيبهاي پايين آيگر صورت گرفته بود باعث بازشناخت مسيري سادهتر از مسير مستقيم و مشكل سدلماير و مرينگر شده بود. بين محل اولين شب ماني در پاي دهليزي كه به نام فرار سرخ (Rote Fluh) شناخته مي شود و شروع يخ اول يك قسمت صاف و ليز وجود داشت كه براي عبور از آن مجبور بودند رو به پايين فرود روند. هينتر اشتويزر به كمك تخصص و ظرافتي كه در مسير يابي داشت پيشاپيش طناب حركت ميكرد و ديگران را به دنبال خود مي كشاند. آنها با سرعت خوبي حركت مي كردند و هيچكدام لحظهاي فكر نكردند كه در صورتيكه مجبور به بازگشت شوند چگونه از آنجا دوباره صعود خواهند نمود.
در عوض طنابشان را جمع كردند و مُهري بر سرنوشت دلخراش خود كوبيدند.
تمام آنروز با سرعت خوبي به پيش رفتند و هنگام شب در زير يك كلاهك بالاي قسمت فرار سرخ خود را بزور جا دادند. اين بار نيز توسط توريستهاي علاقهمند از طريق تلسكوپها زير نظر قرار داشتند. بعضي از ناظران متوجه شده بودند يكي از آنها وقتي از دومين يخ ميگذشت براي مدت زيادي بدون حركت مانده بود. آيا سنگ به او اصابت كرده بود؟ بعد از آن واقعا به نظر رسيد كه همنوردانش به او كمك ميكنند. وقتي فردا صبح آنها را ديدند كه رو به بالا صعود مي كنند اين عقيده نقض شد. بزودي يك مه غليظ نيمه بالاي ديواره را در خود فرو برد و آنها را براي تمام آنروز از نظرها پنهان ساخت. آن روز يكشنبه بود.
وقتي دوباره روز دوشنبه آنها را ديدند، در بالاي يخ دوم بودند كه با سرعتي بسيار كند پيش ميرفتند و متاسفانه بسيار پايينتر از آنچه كه انتظار ميرفت. آنها هنوز به شب ماني مرگ، بالاترين نقطه سال گذشته، نرسيده بودند بزودي آنها را ديدند كه بازميگشتند. اين بار شكي نبود كه به يكي از آنها توسط ديگران كمك مي شود. با تحمل رنج بسيار خود را به آهستگي از يخ بزرگ دوم گذرانده و از صخرههايي كه آن را از يخ اول جدا مي كرد فرود آمدند.
سومين شب ماني در هواي باز را در جايي، يا نزديك جايي، كه امروز آشيانه پرستو(Swallow s nest) خوانده ميشود گذراندند. هواي گرفته رو به خرابي ميرفت.
تلاش بيهوده هينتراشتويزر براي عبور از صخرههاي ليز و سردي كه فرود آمده بودند به جايي نرسيد.
خسته و بدون طنابي از پيش كار گذاشته شده غيرممكن بود بتوانند از آن صخرههاي صاف و صيقلي عبور كنند. هيچ شق ديگري جز فرود از صخرههاي كلاهكي پايين پايشان وجود نداشت. من و دان ويلانس (Don Willans) 26 سال بعد در موقعيتي مشابه در آنجا بوديم. آن موقع به يك كوهنورد انگليسي به نام برايان نلي (Brian Nally) كمك مي كرديم تا از يخ دوم بازگردد. همنورد او در اثر ريزش سنگ كشته شده بود. دان در آنجا توانايي اسرارآميز مسيريابي خود را نشان داد. او از بالاي مسير هينتراشتويزر به طور افقي حركت كرد و در نتيجه ما موفق شديم يك فرود اريب به بالاي صخره دشوار(Difficult crack) بياندازيم. اگر هينتراشتويزر آن مسير را پيدا كرده بود احتمالا وقايع بعدي به گونه ديگري رقم ميخورد. زيرا وقتي آنها شروع كردند به انداختن طناب بالاي ديوارههاي كلاهكي نوار اول اوضاع به سرعت به هم ريخت.
حدود ظهر يك كارگر راه آهن از طريق پنجره نظاره، كه به ديواره در زير قسمت فرار سرخ ديد دارد، با فرياد با آنها تماس گرفت. كوهنوردان در آن زمان فقط چند طول بالاتر قرار داشته و به نظر داراي روحيه خوبي بودند.
مطمئنا به زودي به ارتفاع او ميرسيدند و براي اينكه به آنها در پيدا كردن آن نقطه كمك كند محوطهاي را از برف پاك كرد و دسته پاروها را جهت كمك به ديد آنها در آنجا باقي گذارد. بعد براي نوشيدن چاي به داخل ايستگاه رفت.
وقتي بعد از مدتي از آنها خبري نشد بيرون رفت تا دوباره نگاهي بياندازد. اين بار فريادهاي مايوسانهاي از بالا به گوش ميرسيد و او فورا به داخل رفت تا با استفاده از تلفن ايستگاه زنگ خطر را به صدا درآورد. در آن موقع قانونا صعود ديواره آيگر ممنوع بود و راهنماهاي سوئيسي اجباري به كمك به كسي كه در آنجا به مشكل برخورده بود نداشتند. با اين حال سه راهنما كه در همان نزديكي در ايستگاه آيگرگلتشر (Eigergletcsher) منتظر پايان طوفان بودند به وسيله يك قطار مخصوص خود را به آنجا رساندند و از طريق پنجره نظاره خود را به نقطهاي در حدود 90 متري پايين جايي رساندند كه توني كورتز را ميشد ديد كه از يك حلقه طناب آويزان بود. او به طرز رقت انگيزي تقاضاي كمك ميكرد. همنوردانش همه كشته شده بودند. هينتراشتويزر آن بعد از ظهر به پايين ديواره پرتاب شده بود. آنگرر احتمالا زماني كه هينتر اشتويزر سقوط كرده بود با طناب خفه شده بود. و رانير از سرما يخ زده بود.
دو اتريشي و كورتز همگي در يك طناب به هم متصل بودند. سنگ و آب بر سر كورتز ميريخت. اما به دليل تاريكي هوا ديگر نميشد كاري براي او انجام داد. راهنماها آن شب را در تونل راه آهن گذراندند و اولين كاري كه صبح كردند حركت دوباره به سمت ديواره بود. بطرز شگفت آوري توني كورتز هنوز زنده بود و براي كمك فرياد ميزد. به نزديكترين مكان براي دسترسي به او رفتند. يك نوار برفي پايين كلاهكي كه 37 متر بالاتر از آن توني در آنجا قرار داشت.
فرياد زدند: "نگران نباش به تو كمك مي كنيم. قبل از هر چيز، آيا مي تواني ريسماني پايين بفرستي تا ما برايت طناب و ميخ براي فرود به بالا بفرستيم؟"
كورتز بيچاره خود را به سختي به ميان دو جسد كشاند و هر آنچه توانست طناب بريد و آزاد كرد. اصلا كافي نبود. تنها چاره رشته رشته كردن طناب بود. در آن موقع دست چپ او به دليل سرمازدگي كاملا از كار افتاده بود، اما به كمك دست سالمش و دندانهايش بالاخره موفق شد با گره زدن رسيمانها يك رشته 45 متري ساخته و به پايين براي راهنماها بفرستد. آنها خيلي دير متوجه شدند كه طنابي كه براي كورتز فرستادند به اندازهاي نبود كه او را به پايين برساند. به سرعت طناب ديگر را به آن گره زدند. راهنماها مراقب بودند كه انتهاي طناب از دستشان در نرود تا بتوانند او را به طاقچه اي كه در آن بودند هدايت كنند. بالاخره فرود آماده شد و كورتز فرود نا فرجام خود را آغاز كرد. او دست ناكارش را جهت حفظ تعادل دور طناب پيچانده و از دست ديگرش براي هدايت و كنترل سرعت فرود استفاده مي كرد. وقتي بالاخره او به لبه كلاهك رسيد راهنماها ديدند كه او چقدر فرسوده شده است. وقتي به گره طناب رسيد گره از حلقه كارابين رد نميشد. كورتز ديگر توان آزاد كردن خودش را نداشت. و از راهنماها هم كاري برنميآمد زيرا او هنوز دور از دسترس بود. با اميد به استفاده از خاصيت كشساني طناب آرنولد گراتهارد(Arnold Gratthard) كه انتهاي طناب را در دست داشت تلاش بسيار زيادي كرد تا او را به طرف ديگران بكشاند. تقريبا نتيجه داد: مي توانستند نوك پوتينهايش را لمس كنند ولي نمي توانستند آنها را بگيرند. نهايتا گراتهارد مجبور شد او را رها كند. و كورتز مانند پاندول ساعت به شدت به عقب و جلو ميرفت. راهنماها سعي كردند او را تشويق كنند. "ادامه بده. تو تقريبا سلامت پيش ما هستي. يكبار ديگر سعي كن." كورتز دوباره تقلاي زيادي كرد تا گره را از داخل حلقه رد كند. صورت او متورم و كبود شده بود و حرفهايش نامفهوم شده بود. مي دانستند دارند او را از دست مي دهند. گراتهارد سعي كرد او را متقاعد كند تا طناب را ببرد. مسافت زيادي پرت نمي شد اما اين فراتر از توان او بود.
"نه، ديگر نميتوانم..." كورتز نالهاي كرد و سرنگون شد. در عرض چند دقيقه جان سپرد و مانند يك گوني در انتهاي طناب تاب مي خورد.

توني كورتز (عكس داخلي) بر روي طنابي سرنگون شد و مرد كه تنها چند سانتيمتر كوتاهتر از آن بود كه بتواند او را نجات دهد.
ادامه دارد.
حوادث کوهنوردي در آمريکاي شمالي: 1
دوشنبه ، 12 ارديبهشت 1384
مقدمه مترجم
در پي حوادث متعددي که در سالهاي اخير رخ دادهاند همواره بحث و مشاجرات زيادي در مورد علل و راههاي پيشگيري از آنها در گرفته است. آنچه که اغلب در ميان اين مباحثات فراموش شده است "کسب و انتقال تجربه" از اين حوادث بوده است بطوريکه احتمال تکرار آن در آينده کمتر گردد.
لذا جهت آشنايي کوهنوردان کشورمان با چگونگي "کسب و انتقال تجربه" در کشورهاي ديگر سلسله ترجمههايي را آماده نمودهام که اميدوارم از اين بعد و البته به تناوب در "داستان کوه" منتشر کنم*.
صرف نظر از امکانات نجات، بودجه و غيره در ممالک ديگر يکي از نکاتي که ميتوان از ميان اين مطالب دريافت کسب تجربه از حوادث پيش آمده است. دعواهاي حقوقي که ممکن است بازماندگان حادثه يا خانوادههاي آنها دنبال کنند(که البته حق طبيعي آنها نيز ميباشد)، همينطور درد و غم کساني که عزيزانشان درگير حادثهاي بوده است به کار عامه کوهنوردان نمي آيد. هدف در وهله اول، آگاهي جهت پيشگيري از حوادث مشابه است.
اين مطالب از يکي از کتابهايي است که هر ساله توسط آلپاين کلاب آمريکا (American Alpine Club ) به همين منظور منتشر ميگردند استخراج شدهاند. از کتاب Accidents in North American Mountaineering 2001.
* اين کتاب و کتاب ديگري که مد نظر دارم ("هيماليا به روش سبکبار" که بزودي يک فصل از آن را ارائه ميکنم) را بطور کامل ترجمه نکردهام. نگرانم از اينکه با وجود فرصت بسيار کمي که دارم تکميل ترجمهها سالها بطول انجامد. لذا اگر دوستاني حاضرند در امر ترجمه با من شريک شوند از همراهيشان استقبال ميکنم.
رامين شجاعي
مقدمه ويراستار
اين پنجاه و چهارمين شماره حوادث کوهنوردي در امريکاي شمالي است و بيست و سومين شمارهاي است که آلپاين کلاب کانادا اطلاعات و گزارشات خود را با ما به اشتراک گذاشته است.
کانادا
در اين سال به طور غير معمولي تعداد زيادي از کوهنوردان با تجربه گرفتار حوادثي جدي در کانادا شدند. از بسياري از آنها ميشد جلوگيري کرد، اما جهت پرهيز از برخي ديگر تنها کاري که ميشد انجام داد نشستن در خانه و خواندن کتاب بود. اين حوادث يادآور اين موضوع است که نميتوان خود را در برابر تمام حوادث کوهنوردي ايمن ساخت، حتي اگر کوهنوردي بسيار با تجربه باشيم.
پارهاي از حوادث که ميشد از آنها جلوگيري کرد، فلذا از آنها درس گرفت، بدلايل زير رخ دادهاند: کوهنوردي انفرادي، کوهنوردي در شرايط بد هوايي، استفاده ناکافي از کارگاههاي حمايت و فرود، و قضاوت نادرست در مورد انتخاب مسير با توجه به شرايط و توانايي جسمي نامناسب و ناکافي.
همچنين تعداد حوادثي که خبر آنها توسط تلفنهاي همراه داده شد افزايش قابل توجهي يافتهاند. معلوم نيست اين امر بدليل پيشرفت تلفنهاي همراه بوده است يا بدليل تعداد بيشتر کوهنورداني که تلفن همراه داشتهاند. علت آن هر چه باشد استفاده از آن منجر به سرعت بخشيدن به عمليات نجات شده است.
متشکريم از افرادي که به ما در انتشار اين شماره کمک نمودهاند. همچنين متشکريم از کساني که خوشبختانه چيزي براي گزارش دادن نداشتهاند و يا آنها که اطلاعاتي داده ولي در اين شماره به چاپ نرسيده است.
ايالات متحده
تعداد کشته شدگان در اين سال – 24 نفر – تقريبا برابر متوسط تعداد مرگ و مير طي دهه گذشته بوده است. تعداد حوادث گزارش شده – 150 حادثه – بيشتر از متوسط همين دوره است. صرف نظر از اينکه اين خبري خوب يا بد است دلايل متعددي را ميتوان براي آن بر شمرد. ميتوانيم فرض کنيم تعداد کوهنوردان و روزهاي سپري شده در کوهستان (نفر/ روز) افزايش يافته است، اما اين اعداد را نميتوان براحتي بدست آورد. منطقهاي که امسال حوادث زيادي از آنجا گزارش شد – 18 حادثه - کوه شاستا(Shasta) بود، که در نتيجه باعث شد حوادث کاليفرنيا بسيار بيشتر از سالهاي گذشته باشد. موضوع ناگوار در مورد اين گزارشات اين است که در بيش از نيمي از آنها که مربوط بوده است به لغزيدن بر روي برف، کوهنوردان مبتدي که بعضا حتي وسايل کافي در اختيار نداشتهاند گرفتار حادثه شدهاند. به اين موضوع توجه ويژهاي خواهيم داشت چرا که واضح است اين منطقه جذابيت فراواني براي کوهنودان دارد. دسترسي مناسب به آن همانند کوه هوک Hook و کوه واشنگتن Washington و همچنين نزديکي آن مانند جوشوآ تري Joshua Tree ميتواند به اين معني باشد که غيرکوهنوردان درگير بخشي از اين حوادث بودهاند و ممکن است خواننده عجول نتيجه گيري غلوآميزي از ميزان خطر در اين ورزش بنمايد.
موضوعي که همچنان اهميت خود را حفظ نموده است بر سر گذاشتن کلاه ايمني کوهنوردي در موقع صعود ميباشد. کلاه ايمني در درجه اول وظيفه حفاظت از جمجمه در مقابل سقوط سنگ، يخ، يا اجسام ديگر را دارد. در سالهاي اخير سازندگان اين کلاهها به ضربات جانبي ناشي از سقوط و برخورد با صخره نيز توجه نمودهاند. طي ساليان گذشته تعداد حوادث کوهنوردي که سنگنوردان با سر به سنگ برخورد کرده باشند و بطور جدي آسيب ديده باشند ناچيز بوده است. اغلب ضربات به سر ناشي از سقوط بر روي طناب و در نتيجه وارونه شدن سنگنورد بوده است. در يکي از اين موارد يک کوهنورد با تجربه اذعان ميدارد که کلاه ايمني زندگي وي را نجات داده است. کلاه ايمني در ديوارههاي مصنوعي سنگنوردي ضروري بنظر نميرسد. تاکنون حادثهاي از اين دست در اين اماکن گزارش نشده است.
تعداد حوادثي که در آنها سنگنوردان خود را عمدا از صخره رها ميکنند تا توسط مياني پايينتر متوقف شوند فزوني يافته است. قضاوت نادرست از طول طناب، شتاب و سرعت غير قابل تصور سقوط، نسبت وزني، و سيستمهاي مياني گذاري در اين حوادث نقش مهمي ايفا نمودهاند. با خواندن گزارش بعضي از اين حوادث به ياد افراد در ظاهر معقولي ميافتم که سعي ميکنند به زور يک بسته يک در دو متر را در محفظه بار همراه مسافر در هواپيما جاي دهند.
حوادث گزارش شده
کانادا
سقوط يخ، وضعيت بد
Louise falls, Alberta Banff National Park
در 20 ژانويه چندين گروه در اين آبشارهاي يخي معروف - با درجه سختي 4+ - در نزديکي درياچه لوئيز مشغول يخ نوردي بودند. يکي از گروههاي بالاتر تکه يخ بزرگي را کنده که به S.G. برخورد نمود. پاي چپ او خرد شد ولي توانست خود را جمع کند. اما نميتوانست با اين پا تا کنار جاده راه برود. نگهبانان پارک (Park Warden Service) با موتور برف او را به پائين منتقل نمودند.
تحليل
با محبوبيت رو به تزايد يخ نوردي، بعضي از مسيرها شلوغ تر شده و اين گونه حوادث بيشتر رخ ميدهند. گروهها بايد وضعيت خود را با توجه به وضعيت گروههاي بالاتر بسنجند. انتخاب يک مسير ديگر و يا اجتناب از صعود ميتواند مناسبترين عمل باشد. (مرجع: Parks Canada Warden Service )
سقوط بر روي يخ، عمل نکردن مياني
Alberta, Banff National Park, Wicked Wanda
در 2 فوريه F.B. (22 ساله) نفر اول سختترين قسمت آبشار يخي با درجه سختي 4+ بود. او سه متر بالاي يک قارچ يخي بود که يک مياني دور آن انداخته بود. ابزار يخ او ناگهان کنده شده و باعث شد يک تکه يخ بزرگ بر روي قارچ يخي پاييني سقوط کرده و آن را بشکند. پيچ يخي که 6 متر زير قارچ يخي کارگذاشته بود مانع از سقوط بيشتر وي گشت. اگر چه اين منطقه دور افتاده است ولي کوهنورد ديگري با استفاده از تلفن همراه طلب کمک ميکند. بدليل باد شديد گروه نگهبانان پارک فقط موفق شدند تا نزديکي هاي مسير با هليکوپتر بروند. از آن به بعد پياده حرکت کردند تا به مصدوم رسيده و او را به پايين منتقل کرده و به محل مناسبي براي حمل توسط هليکوپتر منتقل نمودند. او از ناحيه مچ پا، آرنج و دنده ها آسيب ديد.
تحليل
ابزارهاي يخ گاهي نامطمئن ميباشند. معلوم نيست قارچ يخي که دور آن مياني زده بود در صورتيکه نشکسته بود ميتوانست سقوط او را تحمل کند يا خير. (مرجع: Parks Canada Warden Service )
سقوط بر روي يخ، صعود يخهاي نازک
Alberta, Ghost River, The Sorcerer
روز 13 فوريه C.W. (26 ساله) و من M.H. (38 ساله) The Sorcerer که يک آبشار يخي با درجه 5 است را صعود ميکرديم. يک سطح با شيب متوسط و لايه نازکي از يخ، و سپس يک سطح مقعر با شيب کم طول اول مسير بود. از آنجا مسير به سمت راست بر روي يک سطح ورقه ورقه و بعد يک ديواره کوتاه عمودي امتداد پيدا ميکرد. قطر يخ نازک بود ولي نه نازکتر از آنچه تا پيش از آن در آن فصل صعود کرده بوديم. بعد از تبادل نظر هر دو متقاعد شديم که با توجه به ميانيهاي خوب بين قسمتهاي نازک ميتوان با ايمني مسير را صعود کرد. C.W. طول اول را نفر اول رفت و سه پيچ يخ خوب در يخ ضخيم قبل از لايه نازک يخ عمود کار گذاشت. بعد از آن نميتوانستم او را ببينم و بعد از مدت قابل توجهي توقف از او پرسيدم اوضاع چگونه است. او پاسخ داد به کيفيت يخ روي پله بالاتر مشکوک است و به بازگشت فکر ميکند. بعد از چند لحظه صداي فرياد او را شنيدم که داشت سقوط ميکرد. بالاترين پيچ يخ سقوط 7-10 متري او را تحمل کرد. من ميتوانستم او را روي برف پايين بدهم. اولين چيزي که مشهود بود مچ شکسته پايش بود. با تلفن 911 توسط تلفن همراه او تماس گرفتيم. هليکوپتر متعلق به National Resources Service, Kananaskis Country به محل حادثه رسيد و او را به بيمارستان رساند.
در لحظه سقوط C.W. بر روي سطح محکمي در بالاي قسمت ورقه ورقه قرار داشت و تبر يخهاي خود را در لايه نازک پله يخ عمودي قرار داده بود. او در حال بررسي مسير بود و يکي از تبرهايش را کمي تکان داد که ناگهان لايه يخ شکسته شد. با تمام وزن بر روي پا و بر روي قسمت کم شيب پايين سقوط کرد. بعدا معلوم شد که مچ و استخوان talus پاي او شکسته است. او مجبور است کوهنوردي را کنار بگذارد تا استخوانهايش (احتمالا بطور مصنوعي) جوش بخورند.
تحليل
چه چيزي ميتوان از اين حادثه فرا گرفت؟ بعضي ممکن است بگويند خطاي قضاوت در مورد تحمل يخ باعث اين حادثه بوده است. ديگران ممکن است پاسخ دهند بررسي ما معقول بوده و ما با آگاهي از از خطرات مترتب بر صعود يخهاي نازک اقدام به چنين صعودهايي مينماييم و هزينههاي آن را نيز ميپذيريم. من شخصا فکر نميکنم قضاوت ما نادرست بوده يا تجربه کمي داشتهايم. فقط در "بازي" که در پيش گرفتيم قرعه بدي نسيبمان شد. درس روشني که ميتوان از آن گرفت، لزوم بذل توجه به مسيرهايي است که قسمتهاي کم شيب بين قسمتهاي پر خطر قرار دارند. اگر صخره کم شيبي درست زير پاي او قرار نداشت و او بر روي قسمتي پر شيب سقوط ميکرد احتمالا اين هفته در کنار من به کوهنوردي ميپرداخت.
امروز مرسوم شده است با دو طناب صعود کرده و هر يک را به يک پيچ يخ متصل کنند. علت آن هم استفاده از از حداکثر خاصيت کشساني هر يک از طنابهاست تا بدينوسيله ضربه ناشي از سقوط بهتر جذب شود، که البته خطر افزايش طول طناب را نيز به همراه دارد. معلوم نيست اين موضوع در اين حادثه نيز دخيل بوده است يا خير.
بدون وجود تلفن همراه اداره حادثه ميتوانست بسيار دشوارتر و وقتگيرتر باشد و احتمالا نتايج بسيار بدتري نيز به همراه ميداشت. خونريزي مچ پاي C.W. بدليل زاويه مچ و تورم آن بشدت کاهش پيدا کرد. اگر مجبور ميشد مدت طولانيتري در فضاي باز بسر برد به احتمال زياد پاي خود را بطور کامل از دست ميداد.
(منبع: M.H.)